تکنگاری| دیگر جادوگر را نسوزان!

روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| شکار جادوگرها و به آتش کشیدنشان در قرون وسطی اتفاقی عادی بود. کافی بود از سمت زنی بوی سحر و جادو به مشام برسد تا او را به میدان ببرند، چوبها را دورش بچینند و و روی شعلههای آتش کباب کنند. قرنها زمان برد تا نگاه مردم نسبت به جادوگرها عوض شود و در مغازهها شاهد فروختن چوبدستیهایی ساخت چین باشیم که مدتهاست قدرتشان را از دست دادهاند و قادر به تغییر هیچ چیز نیستند.
پانصد سال قبل مردم از جادوگرها میترسیدند چون به قدرتشان ایمان داشتند و حالا ساحرهها بانمک و محبوبند چون همه باور دارند چیزی به نام جادو وجود ندارد.جالب است که تکرار طولانیمدت بعضی چیزها عجیب و جادویی بودنشان را کمرنگ میکند. به کارهای روزمرهتان فکر کنید. چطور برایمان عادی شده که کسی دانههای سیاه اسپند را در ظرفی داغ بریزد و آن دودِ پر سر و صدای بودار را دور سرمان بچرخاند تا خطرات و امراض احتمالی را ازمان دور نگه دارد؟
یا چطور به متخصصهای پوست که با انجام مراسمی آئینی همراه با موسیقی، مادهای عجیب و سحرآمیز به صورت مشتریهایشان میمالند و با ماساژ و فرو کردن سوزن و اعمالی دیگر تلاش میکنند پیری را بیرون بکشند و آنها را جوان نگه دارند عادت کردیم؟ آیا اسپندگردانها و پزشکهای زیبایی در قرون وسطی جادوگر به حساب نمیآمدند و حکم زندهسوزی نمیگرفتند؟
به آشپزی هر روزهتان فکر کنید. حیوانی قربانی میشود، گوشتش زیر ضربههای چاقو تکهتکه میشود و ته قابلمهای بزرگ میرود. بر اساس دستور پختی قدیمی -همانطور که از مادر و مادربزرگتان یاد گرفتهاید- شروع میکنید به اضافه کردن پودر ادویههایی که از شهر و سرزمینهای دور و نزدیک آمدهاند.
شعله را زیاد میکنید و آن مخلوطِ جوشان را هم میزنید. همه چیز زمان و اندازه دارد. اگر دقیق و حساب شده پیش بروید خوراکی لذیذ و نیروبخش خواهید داشت و اگر چیزی کم و زیاد شود، معجونی چرند و بیاثر. جداً چطور حواسمان نیست که هر روز در حال انجام چه جادوییهایی هستیم؟ شانس آوردیم که هنوز سوزانده نشدهایم!