۱۰۰عکس ۱۰۰روایت| ترور نافرجام پلنگ سیاه

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | میخواهیم حرکت کنیم به سمتی که ببینیم چگونه سرمایه اجتماعی حکومت پهلوی ذره ذره آب شد و در دی ماه 1356، اعتراضات طلاب در قم به تدریج جرقه یک خیزش عمومی را زد. اتفاقی که در حوادث مشابه در سالهای قبل رخ نداده بود. در فصلهای قبل به ماجرای تورم اشاره کرده بودیم بهخصوص در حوزه اجاره مسکن در تهران، به مشکلات زیرساختی که نمودشان در افزایش آزارنده خاموشیهای برق بود
مشکلات ترافیکی شهر، زیادهروی در نمایشهای عیان جنسی در کیوسکهای مطبوعات و سالنهای سینما و تالارهای تئاتر، تغییر تاریخ شمسی به شاهنشاهی، لات بازی سرمایهدارهای لمپنی مثل هژبر یزدانی و محمدعلی خرم، ماجرای کشته شدن معشوقه محمدرضا یعنی طلا، رسوایی جشن هنر شیراز بهخصوص در سال 56.
ماجرای گلوله باران 9 عضو گروههای مسلح در تپههای اوین هم که حقایقش به تدریج در میان مردم شیوع پیدا کرده بود؛ اعتماد متقابل مردم و بهخصوص طبقه متوسط به حاکمیت را بالکل سست کرده بود و خب نتیجه این شده بود که عموم مردم علاقهای به آن حکومت نداشتند. حالا شما هی شاخصهای اقتصادی و رفاه را به رخ بکشید. این اتفاقی بود که رخ داده بود. مردم از حاکمیت دل کنده بودند. شاید به دو حادثه دیگر از سالهای 54 و 55 هم باید اشاره کنیم.
اولی شلیک محافظ همسر ثابتی (همین خانم نانسی که به تازگی عکسهایش در میامی کنار پرویز ثابتی دوباره منتشر شده است) به هنگام حضور این خانم در یک کفاشی در خیابان جردن بود. گم شدن کیف پول خانم نانسی و هیاهویی که به پا میکند و از خروج همه مشتریها جلوگیری میکند تا کیف پولش پیدا شود و در این میان اعتراض یک زن (که شوهرش هم قاضی دادگستری بوده) به این ماجرا و مداخله برادر این زن که به هواداری از خواهرش (خانم اوستا) به داخل مغازه آمده بود در نهایت موجب میشود تا محافظ خانم نانسی ثابتی با شلیک گلوله به مرد معترض، او را کف همان کفش فروشی بکشد.
این حادثه چنان نامردی غیرمنتظرهای در بطن خود داشت که به تدریج بر نفرت عموم از ساختار ساواک و سیستم نگاه از بالا به پایین حاکمیت به مردم افزود. اتفاق دوم در مورد اشرف رخ داد. اشرف در سرگرمیهای خود بیپرواتر از همیشه شده بود. با توافق او همسرش مهدی بوشهری عموما در پاریس سکونت داشت و در مورد سرگرمیهای خواهر دوقلوی محمدرضا سعی میکرد سکوت کند. روابط اشرف با بهروز وثوقی، علاقهاش به پرویز راجی و یا برادران ابتهاج در میان مردم زمزمه میشد.
گرفتاریاش با یک چمدان مواد مخدر در پاریس بر تصویر سیاه او در میان مردم افزوده بود. در سال 55 او در یکی از خوشگذرانیهایش در مونت کارلو وقتی به همراه سه تن دیگر از دوستانش ساعت دو صبح از کازینو بیرون آمد مورد سوءقصد وحشیانه یک گروه مسلح که به احتمال زیاد از کارتلهای مواد مخدر در جنوب اروپا بودند قرار گرفت و خودش به شکل حیرتانگیزی جان سالم به در برد اما دوست نزدیکش فروغ خواجه نوری کشته شد.
اصل داستان خروج اشرف و فروغ خواجه نوری با سه مرد از دوستانشان از کازینو بوده سوار بر یک رولزرویس مجلل که از سوی سفارت ایران در فرانسه در اختیار اشرف قرار گرفته بود. اشرف به جای نشستن در صندلی عقب، به صندلی جلو میرود و در کنار یکی از مردان جوان مینشیند و همین موضوع باعث اشتباه تروریستها میشود و فروغ خواجه نوری کشته میشود.
مهدی بوشهری همسر اشرف در پاریس بوده ودکتر همایونفر همسر خانم خواجه نوری در تهران به سر میبرده است. به این ترتیب پلنگ سیاه در 57 سالگی از یک مرگ حتمی در فرانسه نجات پیدا میکند. مجموعه این اتفاقات موجب بدنامی حکومت پهلوی در رسانههای خارج از کشور هم شده بود. بهخصوص گروههای حقوق بشری که علیه پهلویها گارد گرفته بودند.
مضاف بر این که جیمی کارتر مذهبی دموکرات هم در زمستان سال 55 وارد کاخ سفید شده بود تا کابوس دوران جان اف کندی برای محمدرضا تکرار شود. پهلویها همیشه روابط خوبی با جمهوریخواهها داشتند و در کمپین انتخاباتی جرالد فورد نیز کلی سرمایهگذاری کرده بودند و در تهران با اضطراب خبرهای مربوط به کارتر را زیرنظر داشتند. مثل سال 40 مترصد ارسال سیگنالهای رضایتبخش برای کاخ سفید بودند. این سیگنالها با برکناری هویدا در تابستان 56 آغاز شد. ماجرا را فردا پی میگیریم.