گفتگوی غمباریست بين دود و آتش سيگار من!

روزنامه هفت صبح، فریدون صدیقی| حال زندگی بد است، حال ما مردمان بد است، از دست همين اتفاقهای روزمره كه نامش بيكاری مزمن، مسموميت عجيب وتلخ دختران دانشآموز، نزاعهای روبه افزايش خيابانی وخانگی وووو البته گرانی بیپايان و ويرانگر درتمام عرصهها مثل برنج، شير وگوشت، دارو، باتری قلمی وكرايه تاكسی وكرايه خانه، موكت، ماست، پيراهن، خودكار بيك وحتی گرانی موادمخدر كه به تعرض و خلاف روزافزون معتادان ولگرد دامن زده است!
نتيجه اين تراكم و انباشت ناهنجاریها، غفلت و يا فراموشی بحرانی تنسوز به نام گسترش اعتياد به موادمخدر است!
…كاروانهايی كه امشب يا هرشب، امروز يا هر روز خود را در هزارتوی اختفا پيچيدهاند تا مردمانی در پهنه گيتی از خماری، زندگی را جا نگذارند گرچه تمام آن منتظران خمار را نمنمك جانستان میكنند !
ايران نه توليدكننده، نه مبدا و نه مقصد اين كاروانهاست، ايران فقط مسير عبور اين خلسه و خماری است، مسيری كه گفته میشود تامينكننده حدود نود درصد مصرف ترياك جهان، چهلوهشت درصد مرفين و بيست وشش درصد هرويين جهان است اما تاثر وتاسف اينجاست در اين مسير كه از شرق به غرب كشور میگذرد حتی اگر عطر سكرآور كاروانيان نامحترم كه روزانوشبان دركورهراهها و بريدهراهها دوانند به خيابانها و به كوچهها برسد چه جوانان برومندی را نشئه و چه ميانسالان عزيزی را خرام و خمار میكند؟! راست گفتهاند كه درجهنم هم میتوان دوست پيدا كرد!
چهل وپنج ساله، خوش تيپ، كمی شاعر، كمی عاشق، عطر آمدنش هميشه چندقدم جلوتر از خودش میآيد درست در ساعاتی كه حالش خوش مشرب است او يك مرد عميقا محترم، يك حسابرس درجه يك و البته مصرفكننده با ديسيپلين ترياك است. سیوشش ساله درس خوانده، باهوش، خوش پوش وكمی بلندبالا، آرشيتكت، دارای يك پسر شش ساله. عطر آرام آمدنش هميشه زودتر از خودش میرسد و وقتی خودش میآيد كل فضای بیتفاوت شركت را خرسند میكند.
او يك بانوی عميقا جدی و تا حدودی بداخلاق و البته مصرفكننده مخدرات صنعتی است.هردوی اين آشنايان كمی دور و كمی خيلی دور، مناسبات اجتماعی و كاری را به شايستگی بهجا میآورند و تنها معدودی ممكن است متوجه شوند ته آن نگاههای تابان و مهربان، خاكستر نشسته است !
نفرسوم عيان است و حاجت به بيان نيست درهم، ژوليده، فرو ريخته و زمينگير، كارشناسي ارشد نيمه تمام زمينشناسی، عاشق خجول فوتبال، خود پنهان و كم آشكار، او سرگردانترين آواره خيابانها و زيرپلهای شهر بیترحم است، ٣٢ساله با بيش از ٧سال سابقه اعتياد به هر چيزی كه او را قطره قطره آب كند حتی يك سيگارتی پا خورده در يك پيادهروی زخمی !
گفت وگوی غمباری است بين دود وآتش سيگارمن
وصدای پای مادرم اينجاست دركف دست من
گفت وگوی دود آلود، من و اين دست
من و اين دود و آتش خاموش
من و زيرسيگاری روی ميز
پيراهنی قطره قطره میچكد از طناب
آمارها میگويد هم اكنون بيش ازيك ميليون معتاد در صدها مركز درمانی كشور مشغول تمرين ترك موادمخدر هستند. جمعيت بسيار عظيم و عزيز از معتادان گرامیتر از بهار اگر واقعا برای هميشه پاك پاك شوند! يكی از مسئولان تعداد معتادان رسمی كشور را ٢ميليون و ٨٠٠هزارنفر و تعداد كسانی كه تفننی زندگی را دود میكنند يك ميليون و ٦٠٠ هزار نفر اعلام كرده است. البته ما نمیدانيم آن يك ميليون نفری كه با جديت در مراكز ترك اعتياد مشغول فوت كردن اعتياد هستند جزو اين ٢ميليون و ٨٠٠هزارنفر فدايان اعتياد هستند يانه؟!
اميدواريم باشند وگرنه جمعيت معتادان غيرتفننی به بيش از ٤ميليون نفر میرسد كه در آن صورت بايد بر لب جوی نشست و هایهای گريست! بد نيست اين را هم بدانيم با كوشش بيدريغ خانمها و آقايان خمار و نيز البته در گام اول جانفشانی بيدريغ كاروان سالاران موادمخدر و موزعان دانه درشت و توزيعكنندگان خرده پا، تجارت موادمخدر در ايران بالغ بر٢٠٠هزارميليارد تومان درسال است.
نكته غريب و غمافزا اين است كه بهرغم اوضاع ملتهب قريب شش ماه اخير و لطمه ديدن بسياری ازمشاغل بهخاطر ناكارآمدی اينترنت، بازار تجارت خلسه و خمارسازان همچنان پر رونق است. يعنی فعالان نشئه وخمار جهان تا دقيقه اكنون، تجارت جهانی اين حرفه را به سالانه ١٥٠٠ميليارد دلار ارتقا دادهاند، رقمی كه میتواند به تنهايی درمان ابدی همه گرسنگان جهان باشد !
راست اين است وقتی بيكاری بالابلند، افسردگی روزافزون و نااميدی ويرانگر درحال افزايش است پدرومادرها حق دارند هرشب پس از آمدن پيروزمندانه جوانان به خانه، زل بزنند به نی نی چشمان مغمومتر از پاييز فرزندانشان مبادا كه روز را در آغوش اعتياد از هر نوع گياهی و يا صنعتی بوده باشند !
و راست اين است وقتی اميد واهی باشد مهلكترين درد نااميدی است. وقتی ازدواج سقوط میكند و طلاق صعود میكند و بيكاری پيروز تمام فصلهاست معلوم است روز تاريكتر از شب است اگر مسئولان همچنان رويا ببافند! اميدوارم معتادان پيشكسوت اعتياد در ردههای مختلف سنی بتوانند ازخاكسترخود برخيزند و علاقهمندان تفننی در امر اعتياد تغيير تفنن دهند و دستكم بهجايش سيگار بكشند و حتی میتوانند پا روی پا بيندازند و در اين هوای دم بهار با مساعدت قليان دقايقی آسمان را مهمان دود كنند گرچه ممكن است سار، گنجشك وكلاغ سراسيمه از روی بيد مجنون پر بكشند.
دل دادهام به همين چراغ اتاق
كه اگر پشت ابر هم میرود گاهی
دود سيگار است
بله، دوست دارمش چراغ اتاقم را
همين جاست برهنه، دم دست وهيچ نيمهاش پنهان نيست
* شعرها از بيژن نجدی