۱۰۰عکس ۱۰۰روایت| مرگ ناگهانی جلال

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | جلال آلاحمد شهریور 1348 فوت کرد. در 46سالگی تا جامعه روشنفکری ایران موثرترین و مهمترین چهره تاریخ خود را از دست بدهد. دوست معتمدی میگفت در دهه چهل همین که خبر بازدید آل احمد از یک گالری و یا یک تئاتر میپیچید دل صاحبین آثار خالی میشد.
تیزهوشیاش و قدرت سازماندهی و موج آفرینیاش بر همگان مشخص بود. او بود که نسل جدید تئاتر ایران را حمایت کرد و چهرههایی مثل رادی و بیضایی و نعلبندیان را شاهسواران عرصه نمایش جدید ایران کرد. او تنها روشنفکری بود که در دهه چهل پتانسیل عظیم آیتالله خمینی را در تغییر قواعد بازی در ایران درک کرده بود. پتانسیلی که حتی از چشم نواندیشان عرصه دین و مبارز هم دور مانده بود.
آل احمد تنها هماوردش در میزان تاثیر بر جامعه روشنفکری، ابراهیم گلستان بود. سرنوشت طوری شده بود که گلستان بهرغم رفاقت با آل احمد هیچگاه نتوانسته بود دلخوری شدید خود از سیمین دانشور را به خاطر ازدواج با آل احمد پنهان کند. سیمین دانشور زن وجیه و زیبایی نبود اما دختر تحصیلکرده و با استعداد دکتر دانشور از متجددین شیراز بود که از منظر گلستان به هیچوجه نمیشد او را با مردی که در یک خانواده روحانی و مذهبی رشد کرده در کنار هم تصور کرد.
جالب اینکه آل احمد به خاطر این ازدواج از سوی خانواده و پدر روحانیاش هم طرد شد. گلستان همیشه زخم زبانهای خود را به سیمین دانشور به خاطر انتخاب آل احمد حفظ کرده بود. آل احمد و گلستان تقریبا همزمان در دهه بیست جذب حزب توده شدند و هردو همزمان و با انشعاب خلیل ملکی تصمیم گرفتند حزب توده را رها کنند. آل احمد در منظر یک روشنفکر منتقد باقی ماند و گلستان رفت به سمت خلق آثار هنری بدون موضعگیری سیاسی مرسوم و مشخص.
گلستان دست همکاری با انگلیسیها در سالهای بعد از کودتا داد و در سالهایی که بسیاری از روشنفکران و شاعران در سوگ پایان نهضت نفت نشسته بودند او پول در میآورد و با فروغ جوان و خوش چهره نرد عشق میباخت. خانههای هر دو یکی در دزاشیب و دیگری در دروس به پاتوقهای اصلی روشنفکران در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل بدل شده بود. هر دو یعنی هم آل احمد و هم گلستان در داستاننویسی خود را محک زده بودند. حاصل داستانهای هر دو نفر به شاهکارهای ادبی بدل نشدند.
داستانهایی تاثیرگذار بدون آن خلاقیت داستاننویسهای بزرگ معاصر. گلستان بخشی از قریحه خود را در سینما به کار انداخت و آل احمد در رسالهنویسی و نقد اجتماعی. در بیرون از وادی داستاننویسی، قلم شتابزده و ناموزون آل احمد به یک سلاح مرگبار بدل میشد. تیزهوشی او در توصیف آدمها و موقعیتها مو به تن مخاطب راست میکرد. قلمش به یک استوانه جادویی بدل میشد که هر چیز و هرکسی در جلو روی خود بود را میکوبید و مهر خودش را بر آنها میزد.
قلم گزندهاش در توصیف نیمایوشیج (در متنی که میتواند زیباترین نمونه نثر فارسی محسوب شود) مهربانانه بر جسد قربانیاش مینگرد و در ذکر احوال ابراهیم گلستان بیرحمانه شمایل مورد تکریم قرار گرفته او را از هم میدرد. آل احمد با نوشتن غربزدگی و خسی در میقات نشان داد که هنوز تعلق خاطر خود به ایدئولوژی مذهبی و تمایل همیشگیاش در حرکت خلاف جهت جریان روشنفکری مرسوم را حفظ کرده است.
همین غربزدگی بود که موجب آشنایی او با آیتالله خمینی شد. وقتی که برای تشکر از علما در گرفتن مراسم بزرگداشت پدر مرحومش به قم رفته بود و کتاب غربزدگی را در کنار آیتالله خمینی میبیند. او پرتکاپوترین روشنفکر جامعه ایرانی بود که مدام به واکاوی و تحلیل پدیدههای اطراف خود میپرداخت.
با ذهنی بسیار تیز و متعهد و در عین حال نامنظم و پراشتباه. آل احمد با ساخت دو روایت گزنده اما ناموجه از مرگ تختی و صمد بهرنگی و ایجاد ابهام در دست داشتن ساواک تاثیر خود در افکار عمومی را به نمایش گذاشت. روایتهایی آنچنان مسحورکننده که تا همین یکی دو دهه پیش به عنوان مستندات در میان اهل فن ردوبدل میشد و خب مشخص شد که هر دو اشتباه بودهاند.
آل احمد در شهریور 1348 در ویلای نه چندان آراسته خود در اسالم بر اثر افراط در نوشیدن قزوینیکا و کشیدن سیگار در 46سالگی سکته قلبی میکند و میمیرد تا جامعه روشنفکری قویترین چهره خود را از دست بدهد. با مرگ او و افسردگی شدید گلستان در جناح مقابل، دو چهره دیگر زمام حرکت روشنفکری جامعه ایرانی را در دو سمت کاملا مخالف در دست میگیرند. احمد شاملو که در نقش گلستان در پیشوایی جامعه روشنفکری فرو میرود و علی شریعتی که منادی بازگشت به سنتهای شرق آن هم از پر دستاندازترین راههای ممکن میشود.شیوهای که آل احمد خود پرچمدار آن بوده است.