مجریهای نوستالژیک ما| عصایی که از گلو بیرون آمد

روزنامه هفت صبح، رضا فراهانی| از یکجایی بهبعد آن عصایی که مجریان قورت داده بودند کمکم از دهانشان بیرون آمد و تلاش کردند شبیه ما صحبت کنند، معمولی و گرم و صمیمی! تا قبل از آن آدم فکر میکرد مجریان با این لحن و ادبیات لابد از دنیای دیگری آمدهاند که همهچیزش صاف و مسطح است، هیچوقت برای خرید ماست به مغازه نمیروند و بعید است حتی اجابت مزاج داشته باشند، اما کمکم آن کت و شلوارهای رسمی جایش را به پیراهنهای باز با تیشرت سفید داد و آن مقنعه و مانتوهای اتوکشیده کمکم با شال و مانتو و لباسهاي شاد جایگزین شد.
نسل جدیدی از مجریان جوان پا در صداوسیما گذاشتند و ما هم میخکوب شده بودیم، حالا میفهمیدیم که هم میشود جوان و خوشتیپ بود و هم میشود در آن جعبه جادو تصویرت پخش شود. شهاب حسینی که حالا نخل طلا میبرد و در جشنواره فجر سیمرغ بهدست میگیرد و اینجا و آنجا عکسش، آمار فروش فیلمها را بالا میبرد اولینبار مجری برنامه اکسیژن شد و همانجا بود که دلم خواست جای او باشم. من اکسیژنهای هوای سال ۷۷ را درون ریههایم میدادم و دلم میخواست جای مجری اکسیژن باشم. جای کسی که انگار مامور پوستاندازی اجرا در تلویزیون بود، هرچند خودش مجری خوبی نشد اما بهخوبی ماموریتش را به اتمام رساند.
تا جاییکه ذهنم میتواند خودش را به عقب بکشد و یادهایش را به یاد بیاورد، هیچکس را قبل از منوچهر نوذری در جایگاه اجرا بهیاد ندارم، او هم هنوز عصایش در گلو بود و هم میتوانست شاد باشد و بخندد و بخنداند. او هم مزه داشت هم پر حرف نبود، هم حرف میزد و هم بهموقع سکوت میکرد، هم سوال میپرسید و هم جوابها را میشنید.
هم مسابقه را اجرا میکرد و هم رو به دوربین در مردمک چشم ما زل میزد، هنوز هیچ چیزی قدیمیتر از حضور منوچهر نوذری در تلویزیون در تاریکخانه ذهن ندارم. و هنوز وقتی در سالروز قطع شدن پای فردوسیپور از صداوسیما آن صحنه تقابل او با عادل دست بهدست میشود، دلم برای آن میزان صلابت و کاریزما در جایگاه اجرا تنگ میشود، و وقتی پیچ تلویزیون را میچرخانم و جوانکهای کممقداری را میبینم که نهتنها مولد نیستند، بلکه در تقلید کردن هم افتضاحاند، دلم میپوسد.
دلم نمیخواهد در ژستی فرو بروم که همهچیز قدیمیاش خوب است، همهچیز در این سالها یا نابود شده یا مضمحل شده یا آب رفته، این گزاره اما در هر عرصهای صادق نباشد در اجرا هست. هر روز که تلویزیون را روشن کردیم میتوانیم مجریانی را در قاب جادویی ببینیم که نهتنها صورتشان را گریم کردهاند که زبانشان را هم اجاره دادهاند، حرف را دهانشان میگذارند و فکر نکردن را بهتر از هر کاری بلدند، همهشان نه اما بسیاریشان با تعریف قبل مو نمیزنند.اگر دلتان اجرای خوب میخواهد زمان را با تاریخ حداقل ده سال قبل تنظیم کنید.