تکنگاری| حالمان دیگر خوب نخواهد شد!

روزنامه هفت صبح، نادر نامدار| اگر به «نوستالژیباز» بودن متهمم نمیکنید، باید بگویم کشتی در اواخر دهه 80 و تمام دهه 90 میلادی ورزش قشنگتری بود. کشتیگیران جسورتر و هجومیتر کشتی میگرفتند و کمتر پیش میآمد که یک کشتی با امتیازات حداقلی تمام شود. یعنی واقعا نیازی نبود که حتما یک کشتیگیر افسانهای باشی تا در یک کشتی 5 دقیقه بالای 10 امتیازی بگیری و نزدیک به 20 امتیاز در یک کشتی ردوبدل شود.
خیلی از مبارزات میان معمولیترین کشتیگیرها هم پر از امتیاز و فنهای مختلف و زیبا بود. خلاصه که کشتی آن روزها، با کشتی امروز تومنی صنار توفیر داشت. اما یک چیز هست که در تمام دوران در کشتی دنیا وجود داشت و آن رقبای چغر و بدبدنی بودند و هستند که ایرانیها مقابلشان طلسم میشدند و هر کاری میکردند از پسشان برنمیآمدند. درست مثل همین جوردن باروز که 14 بار با ایرانیها کشتی گرفته و همیشه هم برنده بوده!
یکی از این کشتیگیرها که گربهسیاه کشتی ایران بود والنتین یوردانف بلغار بود که غلامرضا محمدی را در حسرت طلای جهان و المپیک گذاشت. اگر میخواهید بدانید که او چه کرد، کارنامه او را بخوانید: «7 مدال طلای مسابقات قهرمانی جهان و یک طلای المپیک!» این هم از آمار مدالهای محمدی: «دو نقره و دو برنز مسابقات قهرمانی جهان!» محمدی هر بار بهراحتی مغلوب این کشتیگیر بلغار میشد و فقط یک بار توانست پا بهپای او کشتی بگیرد.
در مسابقات قهرمانی جهان سال 1993 تورنتو هر دو نفر به فینال رسیدند و یوردانف 3 بر صفر پیش افتاد. محمدی در طول کشتی 6 بار زیر یک خم و حتی دو خم او را گرفت اما فقط دو بار توانست او را خاک کند و دو امتیاز بگیرد و در نهایت 3 بر دو شکست بخورد! برای اینکه بدانید محمدی در مقابل چه اعجوبهای ناکام بود، این را هم بدانید که او در نیمهنهایی مسابقات کشتی آزاد المپیک آتلانتای 96 با نتیجه عجیب10 بر صفر به نامیک عبداللایف آذربایجانی باخت اما یوردانف در فینال همین کشتیگیر روس را هم شکست داد و قهرمان المپیک شد.
خلاصه این که اگر میبینید در سبد افتخارات و مدالهای محمدی هیچ طلایی وجود ندارد، همهاش تقصیر همین یوردانف بلغار است! آرزو به دل ماندیم که محمدی یک بار او را شکست بدهد اما… اما یکی دیگر از این گربهسیاهها را داشتیم که بالاخره رسول خادم حسابی از خجالتش درآمد. اسمش ماخاربک خادارتسف بود و اهل روسیه. از سال 1986 تا 1991 قهرمان بیرقیب وزن 90 کیلوی جهان بود و چند کشتیگیر ایرانی مثل محمدحسن محبی و عباس جدیدی را شکست داده بود و انگار شکستناپذیر بود.
در المپیک بارسلون هم تحت پرچم المپیک قهرمان شد. در سال 93 بالاخره مغلوب یک اعجوبه آمریکایی بهنام ملوین داگلاس شد و دقیقا انگار که طلسمش شکسته باشد، دیگر نتوانست روی سکوی اول مسابقات جهان و المپیک برود. یک سال بعد خادارتسف توانست داگلاس را ببرد و به فینال برسد اما این بار رسول خادم منتظر او بود و دومین شکست متوالی را به او تحمیل کرد تا مشخص شود ستاره بخت و اقبال این اعجوبه روس فرونشسته و تاریک شده است.
این اتفاق یکسال بعد در آتالانتای آمریکا تکرار شد و در المپیک آتلانتا هم برای سومین بار رخ داد. رسول در فینال دو بار در خاک او نشست اما امتیازی نداد و بالاخره در یک دقیقه پایانی کشتی، یکی از همان بزکشهای خوشگل و معروفش را اجرا کرد و با یک بارانداز کار این ستاره افولکرده کشتی روسیه را تمام کرد. آن سالها، همانطور که الان منتظریم تا حسن یزدانی و کامران قاسمپور در فینال تیلور و کاکس را ببرند، برای رسیدن رسول و خادارتسف به فینال لحظهشماری میکردیم و چه خوب بود که رسول را داشتیم تا انتقام محبی و جدیدی و تمام جهان را از این کشتیگیر روس بگیرد.
آن روزها حالمان را رسول خوب میکرد و ای کاش که امسال مسابقات قهرمانی جهان کمی، فقط چند روز دیرتر برگزار میشد تا تلخی این روزها را برای لحظاتی هم که شده از وجودمان بکند و با خود ببرد. حالا که کشتیها تمام شده، کسی هست؟ اتفاقی هست؟ چیزی هست که بتواند رنج و غم این روزها را بشوید و ببرد؟ اصلا کدام قهرمانی و کدام مدال میتواند مهسا را به ما و به ایران برگرداند؟ اصلا وقتی حال خود کامران هم با «درختکن» کردن کاکس و قهرمانی جهان خوب نمیشود، چرا باید حال ما خوب شود؟ نه! حال ما خوب نیست.