روسهای محبوب و منفور من| پنگوئنهایی که کوه یخ میزایند!

روزنامه هفت صبح، حمید رستمی | یک: در روزگاری نه چندان دور مرزنشینی و توفیق اجباری بهرهمندی از تلویزیون کشورهای همسایه از چنان فضیلتی برخوردار بود که وقتی در دانشگاه از برنامههای شبانهروزیاش تعریف میکردی، آب از لب و لوچه دانشجویان غیر مرزنشین سرازیر شده و عمق حسرت و آه را میشد در تیلههای چشمانشان شاهد بود. اینکه بعد از اتمام برنامههای دو شبکه فعال ایرانی، در حول و حوش ساعت ۱۱ شب، زندگی شبانه دیگری کاملاً در تضاد با سبک خطکشی شده و به شدت پرهیزکارانه آن روزها آغاز شود و در بیدار خوابهای شبانه چشم به جعبه جادو بدوزی و منتظر وقوع یک اعجاز کامل باشی عیشی نبود که به سادگی بتوان چشم بر آن فرو بست و خود را از آن محروم کرد!
حالا میخواهد تماشای یک مسابقه هاکی روی یخ باشد یا اسکی و یا حتی کنسرت جاز که یک کلمه از آن متوجه نشوی و قیافه آدمها برایت شکل مریخیها جلوه کند و همه اینها مقارن با روزهای درخشش فوتبالیستهای روسی در جام ملتهای اروپای ۱۹۸۸ باشد و شاگردان لوبانوفسکی -که همواره در خاطره جمعی علاقهمندان فوتبال در ایران قرار داشت- در نیمه نهایی بر ایتالیای مدعی پیروز شده و راهی فینال شوند تا در ملاقات با هلند نارنجیپوش دو گل استثنایی از مارکو فان باستن، رینات داسایف خوش تیپ و نامدار را کیش و مات کند و فرصت درخشش به این دروازهبان چالاک ندهد.
تمام این صحنهها بدون آنکه خود بدانیم کودکی و نوجوانیمان را شکل میداد و مردان قد بلند و مو بور با صورتهای سنگی و پیراهنهای قرمزی که بیتوجه به زبانهای بینالمللی دنیا با الفبای روسی cccp را بر سینه داشتند و خودشان (اس.اس.اس.ار) میخواندند تا همواره در پی اثبات تافته جدا بافته بودنشان باشند. انگار تاثیرات همجواری با برف و یخ قطب شمال بود که همواره شهروندانش را در قطبهای مثبت و منفی دستهبندی کرده و نتیجهگیری در مورد آدمهای آن مُلک را سخت و پیچیده میکرد.
دو: انگار آنجا باید یا گری کاسپاروف باشی یا آناتولی کارپف! یا به گونهای منتقد پوتین شوی که حتی دستگیر و روانه زندان بشوی و حق شهروندیات سلب شود و یا چنان ذوب در حاکمیت باشی که بتوانی بعد از کنار گذاشتن شطرنج هم بشوی معاون دومای دولتی روسیه! این دو استاد بزرگ که اخبار رویارویی پیاپیشان، معمولاً هر روز سرخط رسانههای جهان بود کاری کرده بودند که به گمان همه،شطرنج دنیا در این دو نابغه خلاصه شده و بقیه ول معطل بودند،نهایتاً گاهی آناند هندی بود که ناخنکی به امپراطوری پرشکوه و طولانی مدت این دو میتوانست بزند.
در آن روزهای ملالآور که دو رقیب چشم در چشم هم میدوختند و ساعتها حرکات ذهنی همدیگر را تجزیه و تحلیل میکردند تا یک مهره را خانهای جلو و عقب ببرند ما مشتاقانه منتظر آن ضربه محکم و با اعتماد به نفسی بودیم که بعد از هر حرکتی به ساعت مسابقه میزدند. آن موقع کسی نمیتوانست حدس بزند که عاقبت آن دو قطبی شکل گرفته به اینجا ختم خواهد شد. همچنان که کسی نمیتوانست آن سرانجام فاجعه بار را برای تروتسکی پیشبینی کند.
سه: کسی که بیشترین نقش را در تشکیل ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی داشت و از یاران نزدیک لنین محسوب میشد، بدون داشتن کوچکترین سابقه نظامیگری از چنان هوش و فراستی برخوردار بود که در جنگ داخلی روسیه مهمترین نقش را داشته باشد و آنچنان در امور نظامی و سیاستهای فرماندهی و جنگی شایستگی نشان دهد که انگار از مادر به عنوان یک نظامی بالقوه زاییده شده است ولی همین فرد به دلیل مخالفتهایی که با سیاستهای ژوزف استالین بر سر قدرت و شیوه اداره حکومت داشت مسیر دور شدن از هسته نخست حاکمیت را چنان سریع طی کرد که باور نکردنی بود.
این وضعیت در حالی پیش آمد که لنین علاقه عجیبی به وی داشت و نظراتش را خیلی بیشتر از استالین قبول میکرد و همواره خطر دیوانسالار شدن دولت شوروی را حس میکرد و از این میترسید که کمونیستها روزی چشم باز کنند و ببینند که به جای حکومت کردن کمونیستها فضا به گونهای شده که آنها حکومت میشوند. همه این اتفاقات مقارن با بیماری لنین و ناتوانی تدریجی و از گود قدرت خارج شدن و تقویت گام به گام استالین به عنوان دبیرکل حزب کمونیست بود که موجب کمرنگ شدن روزبهروز نقش تروتسکی میشد
که بارها ضرورت بازگشت دموکراسی به حزب را یادآور شد که نتیجهاش خشم بیشتر استالین و همدستانش را در پی داشت و معدود نیروهای وفادار به حزب هم با تطمیع و یا تهدید استالین تغییر موضع دادند تا جایی که حتی بعد از درگذشت لنین به وصیتنامه سیاسیاش که از دیگر اعضای رهبری حزب خواسته بود استالین را از مقام دبیرکلی برکنار کنند کمترین توجهی نشد و کمتر از یکسال بعد تروتسکی از مقامش عزل و تنها دو سال پس از آن و بعد از سخنرانی علیه استالین و اطلاق لقب «گورکن انقلاب» به او از حزب کمونیست اخراج و مجبور به ترک روسیه شد.
ابتدا به آلماتی تبعید و یکسال بعد حکم اخراجش از شوروی هم صادر شد تا بعد از سفری طولانی از ترکیه، فرانسه، نروژ و از آنجا به مکزیک برود که حتی حضورش در مکزیک هم تحمل نشد و کتابهای منتشر شده و خاطراتش به ضرر استالین و یارانش تمام شده و نهایتاً تنها ۱۱ سال بتوانند تحملش کنند و بعد از آن فردی را مأمور کشتنش در آن سوی دنیا کنند و قاتل در حالی که با تروتسکی در حال گپ زدن بود، با تیشه کوهنوردی از پشت به سر او ضربه زده و خیال رقبا را راحت کند.
چهار: روسها در حالی که نامدارترین نویسندگان و هنرمندان جهان را در طول تاریخ در دامن خود پرورش دادهاند به همان اندازه آدمهای خطرناک و قسیالقلب هم تحویل دادهاند تا برای ردیف کردن یک قطار آدم از هر دو سو، هیچ سختی و مشقتی نداشته باشیم و به چشم به هم زدنی از چخوف، گوگول، چایکوفسکی، استانیسلاوسکی، ناباکف، تارکوفسکی، مایاکوفسکی در میان مشاهیر اسم ببریم که هر کدام در دنیای هنر و ادبیات از چنان وزنی برخوردار بودند که گاهی اسم بردن خشک و خالی از آنها هم به این سادگیها مقدور نباشد و در عوض آدمهایی چون پوتین، یلتسین، استالین، تزارها، نیکولایها و خیل عظیمی از سرکردههای مافیای جنسی و قاچاق آدمها و کارتلهای مواد مخدری که در جای جای جهان پراکنده شدند و اصالتی روسی دارند.