تکنگاری| بقالی، سوپرمارکت یا هایپرمارکت؟

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلیپور | آقا یک مغازهای سر کوچه ما هست که صاحبش، تا چند وقت پیش اصرار داشت که اسم مغازهاش سوپر مارکته… یک مدتی هم هست که اعتقاد داره اسم مغازهاش هایپر مارکته… ولی هیچ وقت اعتقاد نداشته که مغازهاش همون بقالیِ خودمونه. در حقیقت، هیچ وقت، هیچگونه تغییری در ظاهر و باطن و سرویسدهیِ این بقالی به مشتریها اتفاق نمیافتد. همونجور کوچک و کثیف و بیسلیقه… فقط و فقط پارچهنویسِ بالای مغازه عوض میشه و تبدیل به سوپر مارکت و هایپر مارکت میشه.
بنده خدا یک چیزی از علم تبلیغات شنیده ولی متوجه نشده که بابا، یه سر و سامانی هم باید به بقیه چیزها داد.در ادامه همین تبلیغات عظیم و تاثیرگذارش، چند روزی هست که با پدیده جدیدی روبهرو شدهام. یک پارچهای از این سرِ کوچه بسته به اون ور کوچه که:« به زودی هایپر مارکت محله، با مدیریت جدید افتتاح میشود.»خب، این اطلاعرسانیِ وسیع در حالی انجام شده که صاحب عزیز مغازه، با همان قدرت همیشگی پشت دخل نشسته و مشغول انداختن اجناسش به خلق اللهه…
دیروز برای خرید مزاحمش شدم تا یه سر و گوشی هم آب بدم که ببینم کِی از دست ایشون خلاص میشیم و مدیریت جدید کِی تشریف میارن…- « آقا سلام علیکم.» / « به به مهندس سلاااااام… مهندس خوش اومدی. پسر بیا ببین مهندس چی میخواد.» / «دست شما درد نکنه… خودم بر میدارم… ظاهرا قراره تشریف ببرین به سلامتی… این روزهای آخر دیگه توروخدا به من نگو مهندس… از روزی که اومدی، میگی مهندس و من هم میگم مهندس نیستم… ولی انگار نه انگار…»
و طبق معمول، این قسمت جملات من درباره «مهندس» رو نشنیده گرفت و چسبید به یک قسمت دیگه جملهام:- « مهندس… این چه حرفیه… کی گفته قراره بریم مهندس. تازه هایپر مارکت با مدیریت جدید میخواد راه بیفته مهندس.» / «خب، من هم همینو میگم دیگه… مدیریت جدید کِی میاد به سلامتی؟» / « مهندس… مدیریت جدید که نمیاد… هایپر مارکت، با مدیریت جدید به فعالیت خود ادامه میده.»
یا من معنی مدیریت جدید رو نمیفهمم یا ریاست محترم هایپر مارکت به تعریف جدیدی از مدیریت رسیده.
- « ببخشید… من نمیفهمم… بالاخره شما باید اینجا رو تحویل یکی دیگه باید بدی که مدیریت جدید بکنه دیگه!» / « نه اصلا… کی گفته مهندس؟»/ «والا معنی جمله هه اینه.»مدیریت هایپر مارکت، بادی به غبغب انداخت و دریچه جدیدی از مدیریت رو بر من گشود:
- « ببین مهندس… من که سر جامم. بچهها هم سرجاشونن. فقط ما شکل مدیریت رو عوض میکنیم.» / «یعنی چیکار میکنین؟ » / «آها… ببین مهندس… اون پفک و چیپسها رو میبینی؟»
/ «خب؟» / « میاد این ور…» / «همین؟» / «نه دیگه مهندس… حبوبات میره جاش… اون یخچال رو میبینی؟» / «خب؟» / « میره اون ور.» / «همین؟» / « نه دیگه مهندس… صندوق میره جاش… اون کنسروها رو میبینی؟» / « ول کن آقا… داری دکور عوض میکنی که… نه مدیریت رو.»این رو که گفتم رفت تو فکر و چیزی نگفت. نتیجه اون تفکرِ عمیق رو امروز روی پارچه جدید سر کوچه دیدم:- « هایپر مارکت محله، با دکوری زیبا و مدیریت جدید به زودی افتتاح میشود.»تا من رو از پشت شیشه مغازه دید، هوار کشید که : «مهندس خوبه؟… مهندس خوبه؟…»