کلاسيک ببينيم| فیلم این اسلحه کرایهای است
![کلاسيک ببينيم| فیلم این اسلحه کرایهای است](https://cdn.7sobh.com/thumbnail/ODVhMmEn3YXL/mplrKFaRlbMrw__LR0BO23SAIhAOCfR1Ma8tLslqfPL_DOrE4VrkVCyFd47s988b/ODVhMmEn3YXL.jpg)
روزنامه هفت صبح، علی عابدی| یک: فیلیپ رِیون یک قاتل اجیر شدنی و فقیر در شهر سنفرانسیسکوی زمان جنگ جهانی دوم است. او استخدام میشود تا مردی را بکشد و یک فرمول شیمیایی را از او باز پس بگیرد. بعد از انجام موفقیتآمیز کار، توسط کارفرمایش ویلرد گیتس دور زده میشود و بیپول و سرگردان سوار قطار به طرف لسآنجلس حرکت میکند تا به حساب و کتابش با گیتس برسد. در قطار با زن بلوند زیبایی بهنام اِلن گراهام دوست و همراه میشود که از قضا قرار است در کافه شبانه گیتس کار کند و نفوذی دولت آمریکا در تشکیلات مشکوک به همکاری با نازیهاست. همچنین خانم گراهام نامزدی دارد که در لسآنجلس یک کارآگاه پلیس درستکار است… .
دو: داستان تک خطی و بدون گرههای بازنشدنی «این اسلحه کرایهای است»، مثل بسیاری از فیلم نوآرهای همدوره خودش پیام اصلی را با اتمسفر و نتیجهگیری نمادگرایانهاش منتقل میکند. شخصیتهای شرور قصه آنقدر اغراقشده بد و خبیث هستند که تا ته داستان، ضدقهرمان ما فیلیپ ریون بعد از کمی دلباختگی نسبت به بلوند دوستداشتنی قصه، در حد و اندازه توانش به قامت یک قهرمان ستودنی بامرام بدل میگردد. کسانی که به آدمکش ماجرا رو دست زدهاند، رد و پای شرارتشان حتی به نازیهای دشمن آمریکایی میرسد تا تقلیل دادن تیرگی یک جنایت در ذهن مخاطب زمانهاش حتی راحتتر صورت بگیرد.
سه: «این اسلحه کرایهای است» یکی از پیشگامان آن دسته از فیلمهای قاتل مزدور و حرفهای غیر روانپریش است. در این قصه بر خلاف داستانهای کارآگاهی و جنایی، مخاطب سریعا رد جنایت را دنبال میکند و سرمنشأ را قاتل میپندارد. کسی که ماشه را کشیده با کارگری که یک بیل و کلنگ در دستانش دارد، تفاوتی نمیکند!
چهار: فیلیپ ریون بر خلاف آدمکشهای معمول فیلمها تا آن زمان، نه شرارت از سر و رویش میبارد، نه روانپریش است و نه به صورت خلافکاری پولبگیر و همهکاره تصویر شده است. او یک آدم با ظاهری کاملا معمولی بهنظر میرسد و بهجز اندکی تندمزاجی که چاشنی تمام مردهای جذاب هالیوود کلاسیک است، ویژگی بارز دیگری ندارد. در شهر پر هیاهوی سنفرانسیسکو او برای پول آدم کشته است و کارش را طوری انجام داده که رد خاصی از جنایتش بهجای نمانده باشد. تمام دردسرهای او از نامردی کارفرمایش موقع پرداخت دستمزد او شروع میشود.
پنج: از طرفی داستان کارفرمای شروری که پول زیردستش را درست و حسابی پرداخت نمیکند برای مخاطب قرن بیستمی کاملا قابل لمس بوده است. قرن بیستم عصر وقوع انقلابهای کارگری و تشکیلات ضدسرمایهداری بود و بهطور کلی کسی که حقوق پرداخت میکرد از نظر بسیاری از آدمها که کارگر بودند، جانی بالفطره قلمداد میشد. چه برسد به اینکه حالا در قصهای کارفرما برای زیردستش پاپوش درست کند یا حتی جنایت خودش را به گردن او بیندازد!
شش: قاتل ماجرای ما با تمام اُبهت و وقار خودساختهاش پلان به پلان این حس را به مخاطب القا میکند که من نیز مانند شما هستم. چیزی که از قاتل در ذهن آدمهای شهرنشین وجود دارد مربوط میشود به هنجارگریزی و قانونگریزی محض. منتها قاتلهای اینچنینی احترام خاصی برای قوانین و هنجارهای زندگی مدرن قائل هستند. حتی میتوان گفت آنها این هنجارها را بهتر از دیگر آدمهای شهر رعایت میکنند و اگر مجبور نباشند، خطایی مرتکب نمیشوند. مثلا قاتل بیپول ما در ابتدای آشنایی با بلوند ماجرا یک ده دلاری از او میزند و بلافاصله از کرده خود پشیمان شده و میگوید من جیببر نیستم؛ همین صداقت و اجبار به خلاف کردن هسته اصلی دوستی آن دو نفر را شکل میدهد.
هفت: فیلم «این اسلحه کرایهای است» با تلاش دراماتیک در راستای جنایتزدایی از شخصیت محوریاش یکی از سنگ بناهای مهم را در شکلگیری شخصیتهای این چنینی در تاریخ سینما گذاشته است. شخصیتهایی که واقعا وجود خارجی ندارند و زاده هنر سینما هستند. کسانی که دردهای روزمرهشان در راه امرار معاش از راه قتل بیشتر دل مخاطب را به درد میآورد تا اصل ذات جنایتکارانه و آدمکشیشان. حتی اگر تا آخرین نفس برای بقا مجبور به کشتن مخاطب باشند، با آنها همراه میشوند و حتی ممکن است در واپسین نفسهای این قاتلان دوستداشتنی اشک بریزند!