کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۳۹۸۸۹
تاریخ خبر:

چغر و بد بدن| حال عینکت چطور است شاه‌‌ رجب؟

چغر و بد بدن| حال عینکت چطور است شاه‌‌ رجب؟

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار| یک: ‌گربه سیاه اگر می‌‌خواهی فقط آقارجب. يادش به خير. يك بانك‌ ملي بود و يك آقارجب. با آن عينك ته‌‌استكاني‌‌اش و آن کت و شلوار چارخانه و آن عزم جزمش در استعدادیابی و جواهر ساختن از هر تکه فلز بی‌‌مقدار در ویرانه‌‌های زمین خاکی. کاشف فروتن جواهرات مکشوفه جنوب. آدم چطور باور کند که مرد معقولِ میانسال، هرسال اول فصل، هلک هلک پا بشود با ترن برود جنوب و از خوزستان جواهر جمع کند برای تیمش بانک‌‌ملی.

بعد با همان پاپتی‌‌ها جلوی پرسپولیس و استقلال کولاک به پا کند. او جنوب را مثل كف دستش مي‌‌شناخت. محله به محله مي‌‌گشت و نهنگان كم‌‌سن و سال خوزستان را صيد مي‌‌كرد و با خود می‌‌آورد تهران. نمي‌‌دانم بعدها در مغازه خشكشويي‌‌اش در آلمان دلش هرگز براي مسجدسليمون تنگ شد که هر سال از آنجا به قاعده یک تیم، بازیکن پاپتی تهران ‌‌ندیده، نشان می‌‌کرد و می‌‌آورد و ول می‌‌داد توی امجدیه و چند ماه بعد، بازیکن تیم ملی تحویل می‌‌داد.

مردی که موهایش را در قطارهای شبانه تهران-جنوب و در ايستگاه‌‌هاي طول راه با سوزنبان‌‌ها سفيد كرد. نمي‌‌دانم در غربتستان هامبورگ چه شكلي دلش دوري از بچه‌‌هاي بانک‌‌ملی را تاب آورد. مردي كه با همان بچه‌‌هاي جيغيل كه از خرابه‌‌ها پيداشان مي‌‌كرد و اصول پایه فوتبال بدوي يادشان مي‌‌داد، در دهه 50 گربه سياه بزرگان بود. يقه همه‌‌شان را مي‌‌گرفت و كُت‌‌شان را بر سرشان مي‌كشيد.

يك تيم سراسر جنگجو كه به هيچ سرخابی امان‌‌نامه نمي‌‌داد. رايكوف يا راجرز فرقي برايش نمي‌‌كرد. حتي يقه پاس گردن‌‌كلفت را هم مي‌‌گرفت. ديگر بردن ابومسلم و ملوان كه فوت آب بود برای بچه‌‌هاي عمورجب. مردی که موهایش را در کوپه‌‌های قطارهای شبانه مسجدسليمان، بوشهر، اهواز، آبادان یکدست سپید کرد و بهترین رفقایش سوزنبان‌‌های پیر خطوط ریلی جنوب بودند.

دو: بانک‌‌ملی شاه‌‌رجب همیشه برای تاجی‌‌ها به مثابه یک گربه سياه بود. تیمی كه در اولین دوره تخت‌‌جمشید يقه تاج بزرگ را گرفت و متوقف‌‌اش كرد (صفر-صفر). و در دومين دوره جام تخت‌‌جمشيد نیز در روز جمعه 19 مهرماه 1353 تاج را با نتیجه یک-یک دق داد. آن هم در امجديه لبریز از 20هزار تماشاگر تاجی که شاگردان عمورجب، تاج رايكوف را متوقف كردند. تاجی که به ستاره‌‌هایی چون حجازي، پورحيدري و جانملكي می‌‌بالید.

این تحلیل كيهان ورزشي از آن بازی یک-یک تاج و بانک‌ملی است: «تاج در نيمه دوم از هم پاشيد و چندبار تا مرز شكست پيش رفت. بازيكنان تاج اعصاب خود را از دست داده و با عصبانيت توپ را با بي‌‌هدفي به هر سمتي مي‌كوبيدند حتي به دروازه خودي! در يك‌ربع آخر بانك‌‌ملي به‌طور ستايش‌آميزي دروازه تاج را به رگبار بسته بود. گل تاج را نراقي در دقيقه 42 و گل بانك را در دقيقه 46 عباس رجبيه فرد زد.»

سه: اگر مي‌‌خواهيد بدانيد بانك‌‌ملي که حتی زمین تمرینی هم نداشت چه بلايي بر سر تاج آورده است خلاصه گزارش خبرنگار كيهان ورزشي از حاشيه اين ديدار را هم بخوانيد: «به رختكن تيم تاج كه رفتيم تاجي‌‌ها را ساكت و غمگين ديديم. همه‌‌شان به داوری معترض بودند اما رجب فرامرزي مربي بانك‌ملي فقط اظهار داشت:نداشتن زمين تمرين براي تيم بانك‌‌ملي تاثير محسوسي داشت. البته تاج تيم خوبي است!»

چهار: اين همان بانك‌‌ملي بود كه از زمان تاسيس‌‌اش در سال 1327 تبدیل به یکی از قطب‌‌هاي پرورش جوان‌‌ها شده بود. اوج اين استعداديابي‌‌هاي بكر در فوتبال ايران به دست عمورجب فرامرزي شكل گرفت كه از مرواريدهاي گم شده در ته اقيانوس‌‌ها گردنبندهاي طلايي مي‌‌ساخت و تحويل تیم ملی مي‌‌داد.

آقارجب خود در مصاحبه‌اي با دنياي ورزش بهمن سال 1354 گفته بود: « ما بسان یک خوراک همیشه مورد لطف خورنده‌‌ها بوده‌‌ایم؛ وعده‌‌های طلایی -پیش‌‌پرداخت‌‌های کلان- زبان‌‌های چرب و نرم که حتی مار را هم از سوراخ بیرون می‌‌کشد. چه سود که همیشه ما باید بکاریم تا دیگران درو کنند. ما پرورش دهیم که گرگ‌‌ها بخورند و دست آخر بی‌‌رحمانه چیزی هم برای ما باقی نگذارند.»

پنج: هروقت ياد بانك ملي دهه 50 مي‌‌افتم گربه سياهي را به خاطر مي‌‌آورم كه تا قطره آخر خونش مي‌‌جنگيد و پا پس نمي‌‌گذاشت. گلري مثل ناصر نبوي داشت كه يك انقلابي تمام عيار بود و در ماه رمضان‌‌ها، با زبان روزه در دروازه‌‌اش مي‌‌ايستاد. با آن شورت مشكي بلند و آن دايوهايش شمايلي از سلحشوري شرقي داشت كه به دل جوان‌‌هاي امجديه‌‌نشين مي‌‌نشست. در همان زمان‌‌ها در مراسم سخنرانی دکتر شریعتی در مسجد حسینیه ارشاد می‌‌نشست و بعدها که سر از تيم ملي درآورد دست از نماز شب‌‌هایش در اردو‌های ملی نکشید.

كتاب‌‌های شريعتي زير تشكش قايم مي‌‌كرد و شب‌ها از اردوي تيم ملي پيچ مي‌‌زد كه برود در كوه‌‌هاي شمال تهران اعلاميه زعيم عاليقدرش را پخش كند. اگر مثل بقیه رقبایش فقط در فکر فوتبال بود شاید ده‌‌ها بازی ملی داشت. مردي كه بازي‌‌هاي درخشانش در جشنواره رئال مادريد، نويد ظهور يك دروازه‌بان اصيل و نجيب را مي‌‌داد اما با وقوع انقلاب، او به چمرانش پيوست و براي دفاع از جزيره مجنون رفت.

شش: غیر از ناصر، بانک آقارجب مدافعان عجیب بزن‌‌بهادری هم داشت. نمونه‌‌اش محمدمراد بربره که آدم از اسم خالی‌‌اش می‌‌ترسید! چه برسد از موهای فرفری بلندش و خشونت بی‌‌پروایش در بازی‌‌ها که آرزوي دريبل را بر دل تاپ‌‌ترين فورواردهای ايران مي‌‌گذاشت. آن روزها در خط دفاع بانک آقارجب، دفاع وحشتناکی به نام ایرج امیدوار نیز حضور داشت که اساسا رد شدن از پست او، با تیرباران صحرایی‌‌اش مواجه می‌‌شد و چیزی به نام جا ماندن از فوروارد در قاموسش نبود. همچنین حبيب زرين‌‌نام یک مدافع خوش قد و بالا با سبيل‌‌هاي دوگلاسي و اندام تركه‌‌اي که عاشق پیراهن زرد بانک بود.

هفت: بانک ملی با رفتن شاه‌‌رجب که جانش به جان تیمش بسته بود روزگار پرفراز و نشيبي را سپری كرد.آخرين محصول بازيكن‌‌سازي كلوپ بانك‌ملي مهدي مهدوي‌كيا بود. موشكي كه درخشش‌‌اش عالمگير شد و بعدش ديگر بانک از یادها گریخت. حالا عمورجب در خشكشويي غربت آلمان، به مرور ترن‌‌سواری‌‌هایش می‌‌پرداخت که از تهران تا جنوب پلک روی هم نمی‌‌گذاشت و هنگام بازگشت به تهران، يك بغل شناسنامه جوانان جنوبی را در کیفش داشت.

سجل ستارگان پاپتي گمنامي که تحويل كلوني نخبگان فوتبال فارسي مي‌‌داد و این چرخه‌‌اش هرگز کم نمی‌‌آورد. کاش عمورجب زنده بود و ازش می‌‌پرسیدم چشم‌هايت چطور است شاه‌‌رجب؟ حال عينكت چطور است شاه‌‌رجب؟ آلبوم عكس‌‌هايت چطور است شاه‌‌رجب؟ آیا دلت براي شيرسنگي‌‌هاي مقابل در اصلي بانك‌ملي تنگ شده يا نه؟ ما كه دل‌‌مان برايت تنگ شده است. حتی قطارهای جنوب هم دل‌‌شان برایت تنگ شده است.

تازه‌ترین تحولاتکاربران ویژه - تک نگاریرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۵۳۹۸۸۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر