۵۰روایت از دهه۶۰؛ چگونه سینما جان سالم بهدر برد؟
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | سرنوشت موسیقی پاپ را در سالهای پس از انقلاب روایت کردیم. بایکوت و فروپاشی کامل و قابل انتظار این بخش همان چیزی بود که پیشبینی میشد هرچند گفتیم که به چهار یا پنج چهره موجه موسیقی پاپ در سالهای پس از انقلاب ظلم شد. دومین متهم فرهنگی مطمئنا سینما بود.
فیلمفارسی حدود دو دهه کامل بر سینمای ایران سیطره داشت و در ترکتازی بخش خصوصی بر این حیطه بیش از دوهزار فیلم در صنعت سینمای فارسی تولید شد که اکثریت قریب به اتفاق آنها فاقد ارزشهای هنری و نمایشی و ملی بودند. در واقع این سینما یعنی فیلمفارسی را میتوان نزدیک به بخشی از رفتارها و خصلتهای ایرانی جماعت دانست اما مطمئنا نزدیک به قابل انتقادترین این خصلتها و رفتارها.
سینمای فارسی به شکلی عامدانه بر پایینترین قسمت فرهنگ عمومی ایرانیها تاکید داشت و آن را دوباره بازتولید میکرد. فیلمفارسی بهخصوص پس از موفقیت گنج قارون و با تکیه بر دو ستاره مهمش یعنی فردین و فروزان به اوج رونق رسید و توانست دیگر گونههای سینمای ایران مثل سینمای پلیسی و یا سینمای تاریخی و حتی سینمای کمدی را نیز تابع مختصات خود کند.
ایرج قادری، ایرن، شورانگیز طباطبایی، مرجان، منوچهر وثوق، ناصر ملکمطیعی، رضا بیک ایمانوردی، وحدت، میری و مهمتر از همه بهروز وثوقی مهمترین ستارههای این سینما بودند. فیلمفارسی تا سال 1354 بر سیطره خود بر سینمای ایران ادامه داد که از این سال با کشف کمدی سکسیهای ایتالیایی و گاه فرانسوی و نرمش بخش سانسور دولتی در مورد این فیلمها، ناگهان فیلمفارسی رقیب قدرتمندی را در بیخ گوش خود احساس کرد.
در این میان ظهور موج نوی سینمای ایران که با حمایت وزارت فرهنگ و تل فیلم و موسسه گسترش سینمایی بارور شده بود ویترین سینمای ایران را کمی آبرومندتر کرد. داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی و بهرام بیضایی و ناصر تقوایی و علی حاتمی و سهراب شهید ثالث و پرویز کیمیاوی و امیر نادری و بالاخره عباس کیارستمی از چهرههای تقریبا همسن و سال و همبسته این موج جدید سینمای ایران بودند.
در سالهای 55 و 56 تقریبا هیچ فیلم مهمی در بخش خصوصی به شکل کامل کلید نخورد و همه آثار بزرگ سینمایی در این دو سال مدیون کمکهای دولتی بودند. به هرحال وادادن توامان سانسور و بخش خصوصی در مقابل کمدی سکسیهای ایتالیایی و پوسترهای زشت آنها موجب شد که در سالهای 56 و 57 سالنهای سینما به هدف اصلی خشم گروههای مذهبی در تظاهرات ضدحکومتی بدل شوند و بیش از 34 سینما در سرتاسر ایران در آتش سوختند و در این میان فاجعه سینما رکس آبادان هم رخ داد که احتمالا باید در همین کانسپت ارزیابی شود.
هرچه بود سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب شرایط ویژهای داشت. جمله مهم آیتالله خمینی در 12 بهمن و اینکه با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم نور امید را در دل جماعت سینماگر به وجود آورد که میتوانند در سالهای پس از انقلاب به کار ادامه دهند. مشخص بود که بخش موسیقی بهخصوص موسیقی پاپ شانسی در این حوزه نداشتند اما سینما در خط استارت قرار گرفت. اما نکته مبهم اینجا بود که جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی ایدئولوژیک اجازه حضور ستارههای آن سینما را صادر خواهد کرد؟
در مورد ستارههای زن هیچ راه گذشتی نبود. فروزان و ایرن و فرشته جنابی و سپیده و نوری کسرایی و چهرههای دیگر با مجازاتهای مختلفی روبهرو شدند که مهمترین آنها مصادره بخشهایی از ثروتشان بود. مثل خانه بزرگ فروزان در خیابان ایتالیا که مصادره شد. در مورد بازیگران مرد اما به نظر نمیرسید که محدودیت خاصی وجود داشته باشد.
اگر خط کشیهای اخلاقی به کار رفته در مورد بازیگران زن در مورد بازیگران مرد به کار گرفته میشد احتمالا حاصلش ممنوعیت و محرومیت این بازیگرها بود اما به شکل عجیبی چهرههایی مثل ایرج قادری و سعید راد و ناصر ملکمطیعی و حتی فردین به چرخه تولید سینمای ایران بازگشتند و حداقل تا سال 1363 آزادانه به فعالیت پرداختند.
حتی کاظم افرندنیا که در سال 57 در شوی تلویزیونی مشهور مورچهداره ظاهر شده بود حالا به ستاره فیلمهای جنگی ایرانی بدل شده بود. چگونه این اتفاق افتاد؟ چه شد که سینما به هنر سوگلی ایران پس از انقلاب بدل شد و حتی در دوران جنگ و تحریم بنای جدید سینمای ایران طراحی و ساخته شد؟ این داستان غریبی است که فردا برایتان نقل خواهم کرد.