نقد و بررسی فیلم Ballerina؛ آنا د آرماس جان ویک میشود؟ + تاریخ پخش

فیلم «Ballerina» به کارگردانی لن وایزمن و با بازی درخشان آنا د آرماس، اسپینآف جدید و پرهیجانی از دنیای جان ویک است که از ۶ ژوئن ۲۰۲۵ اکران شده؛ اثری سراسر اکشن، مملو از درگیریهای نفسگیر و قصهای انتقامجویانه که در ادامه میراث خونین جان ویک، تماشاگر را درگیر جهانی خشن و تماشایی میکند.
سری فیلمهای جان ویک از مهمترین فیلمهای اکشن هالیوود به شمار میروند که این ژانر سینما را متحول کردهاند؛ اما پس از اکران ۴ قسمت از این مجموعه، حالا نوبت به اکران اسپینآفی از این دنیای پرهیجان و جذاب رسیده است. چندی پیش، فیلم Ballerina (بالرین) که از مورد انتظارترین فیلمهای سال ۲۰۲۵ نیز بوده، اکرانش را آغاز کرده و با بازی آنا د آرماس، باری دیگر ما را به دنیایی میبرد که درگیریها و مبارزات نفسگیر، پرهیجان و اکشن، بخش جداییناپذیر آن میباشند.
اکران فیلم بالرین به کارگردانی لن وایزمن و با بازی آنا د آرماس و کیانو ریوز از ۶ ژوئن ۲۰۲۵ آغاز شده است؛ داستان این فیلم، حول محور کاراکتری به نام ایو ماکارو (یا مکارو) میگردد؛ در دوران کودکی ایو، گروهی از تبهکاران، پدر او را جلوی چشمانش به قتل میرسانند و او پس از تبدیل شدن به آدمکشی ماهر میخواهد به سراغ همین تبهکاران برود تا انتقام پدرش را بگیرد.
فیلم Ballerina از ابتدا، پرهیجان و مثل جان ویک، اکشن شروع میشود. اگر چه که ممکن است پردهی اول به جهت صحنههای احساسی با ریتم کند برای برخی تماشاگران خسته کننده باشد اما بیشتر سکانسهای اوایل فیلم، پرهیجان است و مبارزات و درگیریها به خوبی اجرا میشوند. بالرین در دقایق ابتدایی، تکلیف خودش با مخاطب را مشخص میکند و به تماشاگرش نشان میدهد که بالرین قرار است مثل جان ویک پر از صحنههای اکشن باشد. این اثر در دقایق آغازین، با یک فلشبک، کودکی کاراکتر اصلی اثر یعنی ایو ماکارو یا مکارو (با بازی آنا د آرماس) را نشان میدهد که پدرش را از دست میدهد و از کودکی با دنیای خونین و خشن جنایت و تبهکاران زیرزمینی آشنا و روبهرو میشود. دختری که قرار بوده یک بالرین باشد، از غمِ از دست دادن پدرش، درد میکشد و کم کم تبدیل به یک قاتل حرفهای میشود. ایو با آموزش دیدن در سازمان روسکا روما به یک آدمکش حرفهای تبدیل میشود. دقایق ابتدایی فیلم به خوبی نابود شدن زندگی دختری که میخواست بالرین باشد و تبدیل او به یک قاتل را به تصویر میکشد. همچنین نشان میدهد که دردهای یک انسان، چطور میتواند فردی عادی را به یک قاتل و آدمکش تبدیل کند. افرادی هم که به پدرش حمله میکنند، به او شلیک میکنند و باعث مرگ او میشوند، انتقام و کینه را در دل ایو ایجاد میکنند؛ انتقامی که جزء جدا نشدنی سری فیلمهای جان ویک بوده و به این فیلم نیز سرایت کرده است. البته انتقامجویی جان ویک به خاطر کشته شدن سگش بوده و در بالرین این انتقام به خاطر کشته شدن فرد مهم زندگی کاراکتر اصلی بوده است. Ballerina در دنیای جان ویک اتفاق میافتد؛ یعنی روایتی اکشن با نگاهی متفاوت به دنیای پرهیجان جان ویک میباشد و این بار به جای ویک، کاراکتر دیگری در مرکز توجه قرار دارد. در ادامه، ایو از روی رد زخم فردی متوجه میشود که او عضو همان گروه یا فرقهای است که پدرش را به قتل رسانده و بدین ترتیب به سراغ این گروه میرود.
شخصیتپردازی ایو، طوری صورت گرفته که این کاراکتر فقط سیاه یا فقط سفید نیست؛ نقاط قوت، ضعفها و آسیبپذیریهایی دارد و شخصیتی خاکستری محسوب میشود که از طرفی کاراکتری درد دیده و ضعیف دارد و به خاطر تلخیهای دوران کودکیاش از لحاظ روحی آسیب پذیر است؛ و از طرف دیگر میتواند یک قاتل بیرحم باشد و به شکلی بیرحمانه و خشونتآمیز با دیگران درگیر شود و آدمها را به قتل برساند. در نتیجه شخصیتپردازی کاراکتر اصلی بالرین، برعکس دیگر کاراکترها به خوبی انجام شده و توانسته بعدهای مختلفی از شخصیت ایو را به تصویر بکشد. مهمترین نقطه قوت و به طور کلی پایه و اساس Ballerina، مانند سری فیلمهای جان ویک (John Wick) سکانسهای اکشن هستند؛ یعنی مهمترین بخشهای این اثر مانند جان ویک، این نوع سکانسها بوده که هیجان، تعلیق و حتی اضطراب را به تماشاگر منتقل میکند و باعث سرگرم شدن تماشاگران میشود. اگر این سکانسهای اکشن که به شکل فوقالعادهای خوب طراحی و اجرا شدهاند از Ballerina حذف شود، عملاً فیلم پوچ، بیارزش و غیر قابل دیدن میشود. اگر این صحنهها نباشند، بخش کمی از فیلم باقی میماند و عملاً اثر نابود میشود. سرگرمکنندهترین بخشهای بالرین همین سکانسها هستند و در Ballerina این سکانسها بیشتر از فیلمنامه و داستان، ارزش و اهمیت دارند. به همین دلیل، بالرین بیش از اینکه فیلمنامه و دیالوگهای قویای داشته باشد یا فیلمی هنری باشد، اثری اکشن و سرگرم کننده است. معمولاً تماشاگرانی هم که به سمت چنین فیلمهایی میرود، میخواهند دو ساعتی را سرگرم شوند و هیجان را تجربه کنند و در این آثار به دنبال فیلمنامه قوی نیستند. مثل سری فیلمهای جان ویک که مخاطبان این مجموعه نیز بیشتر به جای ایراد گرفتن از فیلمنامه، شخصیتپردازی و خط داستانی به دنبال هیجان و صحنههای اکشن و رزمی بوده است. همچنین نباید از این مسئله چشم پوشی کرد که گاهی ممکن است بالرین خسته کننده شود یا سکانسهای اکشن برای برخی مخاطبان تکراری و اضافه جلوه کنند. اما در مجموع، Ballerina بیشتر از محتوا و داستان در فرم (جلوههای بصری و اجرای صحنههای اکشن) موفق است و برگ برندهاش، توانایی نگه داشتن تماشاگران تا آخر فیلم و سرگرم کردن آنها است.
علاوه بر این، سازندگان سری فیلمهای جان ویک به خوبی سلیقهی مخاطبان عام سینما را میشناسند و میدانند چطور آنها را سرگرم کنند و اثری عامه پسند یا به اصطلاح فیلم بلک باستری و پاپ کورنی تولید کنند. بدلکاریها در بالرین نیز مثل همیشه قابل ستایش است و همان طور که انتظار میرفت بدلکاران کار خود را به شکل حرفهای و در سطح بالایی انجام دادهاند؛ و واقعاً هالیوود باید به چنین بدلکارانی که ستارههای گمنام سینمای اکشن هستند، افتخار کند. اجرا و طراحی سکانسهای درگیری و مبارزه به خوبی انجام شده است و سکانسها را همراه با هیجان در اوج نگه میدارند. مسلماً حضور و نظارت چاد استاهلسکی (کارگردان جان ویک) در کیفیت صحنههای اکشن و مبارزهای Ballerina بیتاثیر نبوده است. البته باید اشاره کرد، گاهی این مبارزات و درگیریها زیادی اغراقآمیز و تخیلی میشوند؛ مثل درگیریهای پردهی سوم (یا به عبارتی بخش پایانی فیلم) که از شعله افکن استفاده میشود و یا استفادهی ایو از نارنجک دستی؛ و یا برخی مبارزات و درگیریها که شکلی کلیشهای و بیشتر از آن، غیر قابل باور، آبکی و غیرمنطقی به خود میگیرند. مسلماً باید به این نکته توجه کرد که بدلکاران و دستاندرکاران فیلم، به شکل فوقالعادهای سکانسهای درگیری با آتش و شعله افکن (در دقایق پایانی فیلم) را درخشان انجام دادهاند و به تصویر کشیدهاند. حتی اگر برای مخاطبان، این درگیری و جان سالم به در بردن ایو در دنیای حقیقی، خیالی یا دور از منطق باشد، اجرای آن تکنیکی و حرفهای بوده و نشانهای از مصنوعی بودن و یا جلوههای ویژهی مضحکی که در برخی آثار اکشن هالیوودی میبینیم، نیست. به راستی هیچ تیمی بهتر از تیم سازندهی جان ویک نمیتوانست چنین سکانسهایی را به خوبی اجرا کند.
بزرگترین و مهمترین ضعف Ballerina، مربوط به اشکالات و ضعفهای فیلمنامه و داستان میشود. فیلمنامه این اثر ضعفهای زیادی دارد و دیالوگهای فیلمنامه قوی نوشته نشده است. ایدهی فیلم، ایدهای خلاقانه و جدید نیست و طرح داستان نیز مشکلاتی اساسی دارد. اگر نگوییم داستان بالرین، مثل خیلی از فیلمهای اکشن هالیوودی که داستان یک آدمکشِ انتقامجو و درگیری او با تبهکاران و افراد دیگر را روایت میکند، نیست؛ دستکم بالرین همان ایده و خط داستانی جان ویک ۱ را دارد که یک قاتل برای انتقام به دنیایی خشن میرود و درگیر مبارزات مختلف میشود؛ داستان همان است با تفاوتهایی کوچک. با این وجود فیلمنامه و داستان فوقالعاده ضعیف و پر از مشکل است. مشکل فیلمنامه و داستان، در سری فیلمهای جان ویک نیز به وضوح آشکار شده است. اما در مورد شخصیتپردازی در Ballerina باید گفت، تنها کاراکتر ایو به خوبی ساخته و پرداخته شده است و دیگر کاراکترها عمق چندانی ندارند. مثلاً کاراکتری که نورمن ریدس بازی میکند، خیلی سریع و گذری معرفی میشود؛ و در شخصیتپردازی این کاراکتر تنها به فداکاری و شجاعت او اشاره میشود ولی در عمل این شخصیت مثل دیگر پرسوناژها، تنها برای پیشبرد قصهی ایو و انتقامجویی او، به داستان اضافه شده است.
در ضمن، در بعضی مواقع، فیلمنامه و اتفاقات فیلم، دور از منطق و باور میشود. در بعضی لحظات، بازی بازیگران، بعضی از واکنشها، دیالوگها و رویدادها، موقعیتهای دراماتیک را نابود میکنند. برای نمونه، برخورد ایو با لینا (با بازی کاتالینا ساندینو مورنو) و اینکه میفهمد لینا خواهرش است که پتانسیل دراماتیک بالایی داشت و میتوانست موثر واقع شود، به شکلی مضحک، تصنعی و ضعیف اجرا میشود. این رویارویی آن چنان که باید نه احساسی و عاطفی است و نه بازیها، کنش و واکنشهای بازیگران این دو نقش درست و خوب است؛ دیالوگهای ضعیف و سطحی این سکانس نیز به این ضعف دامن میزنند. وقتی این دو فرد با هم روبرو میشوند، قطعاً نیاز است دیالوگهایی بهتر طراحی شوند ولی این برخورد و رابطه، ضعفهای بازیگران، فیلمنامه و کارگردانی مخصوصاً در مورد هدایت بازیگران را آشکار میکند. در نهایت، رابطهی این دو خواهر خیلی سریع و آشفته رها میشود و این خط داستانی عملاً اضافه و بیهوده قلمداد میشود. در مجموع، ساختار فیلمنامه و داستان دچار مشکلات فراوان است ولی تماشاگر بیشتر از اینکه به فیلمنامه و محتوای فیلم نگاه کند، به سکانسهای درگیری و مبارزه نگاه میکند و میخواهد سرگرم شود؛ در بالرین نیز به خوبی روی همین بخش مانور داده شده و Ballerina برای روایت داستان، شخصیتها و به طور کلی برای نگه داشتن مخاطب و وادار کردن تماشاگر به تماشای فیلم، به همین مبارزات نفسگیر تکیه میکند. با وجود مشکلات فیلمنامه و داستان، پایان Ballerina پایانی جذاب است و با وجود تمام ضعفها، اثر را به شکلی مناسب به پایان میرساند. همچنین این پایان، به سازندگان فرصت میدهد، در آینده این اسپینآف را گسترش دهند و بیشتر به کاراکتر ایو بپردازند. در فیلمی که نامش بالرین است باید بیشتر علاقه و شاید رقص بالهی ایو را میدیدیم و بیشتر در مورد این موضوع و علاقهی ایو صحبت میشد. اما با این وجود، سکانس پایانی، همراه با موسیقی درخشان و ماندگار چایکوفسکی این کمبود را جبران کرد و به زیبایی با ترکیب نمایش، باله و موسیقی دریاچه قو به فیلم پایان داد.
در یک فیلم سینمایی به خصوص اکشن تدوین، موسیقی، بدلکاریها، فیلمبرداری و طراحی صحنه نقش مهمی در ایجاد جو، اتمسفر و فضایی نفسگیر و پر تنش دارند. در فیلم Ballerina، عناصر مختلفی مانند طراحی صحنه، بدلکاریها، موسیقی و فیلمبرداری به طرز چشمگیری در ایجاد جو و اتمسفر تنشزا و هیجانانگیز نقش دارند. تدوین در این فیلم به گونهای طراحی شده است که سرعت و هیجان را به بیننده منتقل کند. استفاده از کاتهای سریع و انتقالهای ناگهانی، تنش را در صحنههای اکشن به اوج میرساند و بیننده را در لحظات حساس درگیر میکند؛ البته گاهی همین تدوین لنگ میزند و اشکالاتی دارد ولی باز هم در مجموع قابل قبول است. موسیقی متن فیلم به شدت با صحنهها همخوانی دارد و احساسات را به خوبی منتقل میکند. نتهای تند و پر انرژی در صحنههای اکشن و ملودیهای آرامشبخش در لحظات احساسی، به شکلگیری یک تجربه سینمایی غنی کمک میکند. در Ballerina از موسیقی جاودانه و ماندگار دریاچه قو (یکی از مهمترین و پرنمایشترین بالههای جهان) استفاده شده است. استفاده از این موسیقی که اثر معروف پیوتر ایلیچ چایکوفسکی است، بسیار به جا و درست بوده است. قطعاً فیلمی که نامش بالرین است و نیم نگاهی هم به باله و علاقهی کاراکتر اصلیاش به رقص باله داشته، باید از این موسیقی بهره میبرد.
فیلمبرداری در Ballerina با استفاده از زوایای دوربین خلاقانه و حرکات هوشمندانه، فضای فیلم را به شدت تقویت میکند. نماهای نزدیک به شخصیتها در لحظات تنشزا، احساس نزدیکی و همذاتپنداری را در بیننده ایجاد میکند. انتخاب رنگ آبی بهعنوان یکی از رنگهای اصلی در پالت رنگی فیلم Ballerina، تأثیرات عمیق و چندوجهی بر روی احساسات و تجربه تماشاگران دارد. رنگ آبی معمولاً با احساسات سرد و جدی ارتباط دارد. در فیلمهای اکشن، بهویژه در صحنههای نبرد و تعقیب، استفاده از آبی میتواند به انتقال حس تنش و اضطراب کمک کند. این رنگ به نوعی نمایانگر فضای خطرناک و بیرحم دنیای جان ویک و دنیای پیرامون ایو است که شخصیتها در آن باید با چالشهای بزرگی روبرو شوند. آبی همچنین نماد تنهایی و انزواست. در بالرین، ایو بهطور مداوم با احساس تنهایی و جدایی از دیگران مواجه است. استفاده از رنگ آبی در صحنههای کلیدی میتواند این احساس را تقویت کند و به عمق شخصیت و داستان کمک کند. رنگ آبی بهعنوان یک رنگ سرد، تضاد قابل توجهی با رنگهای گرم مانند قرمز و نارنجی دارد که معمولاً در صحنههای اکشن و خشونتآمیز استفاده میشود. این تضاد میتواند به ایجاد تنش بصری و احساسی کمک کند و توجه تماشاگر را به لحظات خاص جلب کند. استفاده از رنگ آبی در طراحی صحنه و نورپردازی میتواند حس مدرنیته و آیندهنگری را به تصویر بکشد. این ویژگی بهویژه در دنیای جان ویک که شامل تکنولوژیهای پیشرفته و طراحیهای مینیمالیستی است، به خوبی نمایان میشود و به جذابیت بصری فیلم کمک میکند. علاوه بر این، انتخاب درست لوکیشن (کوهستانی و برفی) به همراه طراحی صحنه مناسب به خوبی جو و اتمسفر لازم فیلم را به وجود آورده است. به طور کلی، Ballerina با استفاده از طراحی صحنه، نورپردازی، پالت رنگی، موسیقی و فیلمبرداری به شکلی ماهرانه، فضایی نفسگیر و پرتنش را به تصویر میکشد.
انتخاب آنا د آرماس، انتخابی هوشمندانه، به ویژه برای تضمین فروش فیلم بوده و بیشتر جنبهی تجاری داشته است؛ انتخاب بازیگر نقش اصلی فیلمی از دنیای جان ویک که شخصیت اصلی آن جان ویک نیست، بسیار پر ریسک و سخت است. از آن جایی که د آرماس در سالهای اخیر، از معروفترین و شناختهشدهترین بازیگران خانم هالیوود بوده، انتخاب خوبی برای فیلمی که میخواهد مخاطب عام را جذب کند، سرگرم کننده باشد و به قولی اثری بلک باستری و گیشهای باشد، محسوب میشود. اما کار آنا د آرماس در این فیلم دشوار بوده چرا که ناخودآگاه با کیانو ریوز و کاراکترش جان ویک مقایسه میشود؛ حتی اگر شخصیتی که بازی میکند تفاوتهای زیادی با ویک داشته باشد. بازی د آرماس نه در حد ریوز ولی در هر صورت قابل قبول است. البته بازی او در صحنههای احساسی و عاطفی، خیلی خشک و بیروح است و نمیتواند روحیات پیچیدهی یک آدمکش انتقامجو و دردکشیده را مثل ریوز به نمایش بگذارد ولی در هر صورت به خاطر اجرای مبارزات و درگیریها، توانسته ستارهی این فیلم اکشن باشد. بزرگترین نقطه قوت د آرماس برای ایفای نقش کاراکتر ایو در بالرین، آمادگی بالای فیزیکی او برای اجرای مبارزات است و صحنههای اکشنی که خودش آنها را اجرا کرده، چیزی از مبارزات جان ویک کم ندارد. این آمادگی بدنی به د آرماس کمک میکند تا بازیگر مناسبی برای بالرین باشد. در ضمن مخاطبان و علاقهمندان سری فیلمهای جان ویک، قطعاً علاقه داشتند در فیلم Ballerina، کیانو ریوز و نقشش جان ویک را بیشتر ببینند که چنین موقعیتی کمتر در بالرین پیش آمده است و حضور ویک بیشتر به بخش پایانی فیلم محدود میشود. یکی از دلایلی که مخاطبان بالرین را تا آخر دنبال میکنند، همین اشتیاق آنها برای دیدن ویک در فیلمی است که عنوان «از دنیای جان ویک» را یدک میکشد. البته در نهایت این انتظار محقق نمیگردد؛ تماشاگران نیز حق دارند فکر کنند که سازندگان برای فروش بیشتر اثر، عنوان «از دنیای جان ویک» را اضافه کردهاند و اگر اینطور نمیبود و ریوز همان دقایق خیلی کوتاه هم به عنوان ویک در بالرین حضور نمییافت، احتمال شکست فیلم در گیشه زیاد میبود. دیگر کاراکترها و بازیگران به غیر از ایو و ویک در حاشیه قرار دارند و بازیگران دیگر نیز در حد متوسط نقششان را ایفا میکنند. این نکته را باید در نظر گرفت که فرصت درخشش به دیگر بازیگران (مثل نورمن ریدس، بازیگر معروف سریال Walking Dead) داده نشده است. در این مسئله، ضعف در شخصیتپردازی کاراکترها، بازیها و عدم هدایت درست کارگردان تأثیرگذار است.
بالرین نه تنها به مفهوم انتقام میپردازد؛ بلکه به ما یادآوری میکند که در پس هر قاتل، داستانی انسانی وجود دارد. بالرین با بهرهگیری از زیباییشناسی خاص خود و گنجاندن صحنههای اکشن خیرهکننده، تلاش میکند تا تماشاگر را به عمق وجود شخصیتها ببرد و نشان دهد در دنیای بیرحم Ballerina، حتی قهرمانان اثر نیز میتوانند قربانی درد و غم و انتقامجو باشند. با این که این مفهوم فیلم زیادی تکراری شده و شکل متفاوت و جذاب چنین مفهومی را در جان ویک دیدهایم و خب تکرار این قصهی آدمکش انتقامجو زیاد جذاب نیست؛ اما باید قبول کرد که بالرین عناصری دارد که میتواند اثر را از کلیشه و تکراری بودن دور کند. در ضمن، اگر ایو نسخهی ضعفتر و خانم جان ویک نباشد، پیروزی او بر قاتلان، دشمنان و تبهکاران، تسلط او بر اوضاع و جان سالم به در بردن او در هر شرایط سختی، مثل جان ویک و شاید کمی غیر منطقیتر از آن است. ولی در کل، همان طور که خود فیلم ادعا میکند، از دنیای جان ویک است و قطعاً عناصر داستان سرایی و صحنههایش شبیه به جان ویک است. اما اگر د آرماس نسخهی خانم جان ویک را بازی کرده باشد، جان ویکی که ریوز قبلاً بازی میکرده، تفاوتهایی با ویکی که در بالرین ظاهر شده، دارد. جان ویک در Ballerina با کمی تفاوت در رفتارش، حضور مییابد.
در مجموع، فیلم Ballerina همانطور که یک اسپینآف از سری فیلمهای جان ویک و روایتی از این دنیای جذاب است، در همین دنیای اکشن جان ویک، در حاشیه باقی میماند. بیشترین تمرکز فیلم بر سکانسهای اکشن و مبارزهای است و بیشتر از این جهت، تماشاگر را جذب و سرگرم میکند و روی این بخش مانور میدهد؛ اگر چه که گاهی این صحنهها نیز به شکلی افراطی، تخیلی و اغراقآمیز و شاید خستهکننده میشود اما لوکیشن فیلم، پالت رنگی اثر، فیلمبرداری، موسیقی، بدلکاریها و طراحی صحنه به ایجاد فضایی پرتنش و نفسگیر کمک کردهاند و به همراه سکانسهای اکشن، ضعفهای داستان و فیلمنامه را پوشش دادهاند. Ballerina بیشتر فیلمی تجاری و پاپ کورنی یا بلک باستری محسوب میشود تا یک فیلم هنری؛ یعنی با حضور کیانو ریوز و آنا د آرماس و عناصر مهیج میتواند اثری پرفروش و برای مخاطبان عام سرگرمکننده باشد اما قطعاً فیلمی ماندگار نخواهد بود، ولی آدرنالین و هیجان تماشاگران و علاقهمندان این سری فیلمها را تا زمانی که جان ویک ۵ اکران و منتشر شود، بالا نگه میدارد و به جای ایراد گرفتن از ضعفهای ساختاری، داستان و فیلمنامه میشود از بالرین و صحنههای اکشن آن لذت برد، سرگرم شد و هیجان را تجربه کرد.