خلأ آموزش؛ موسیقی اقوام در حاشیه

گلایههای وحید اسداللهی از بیتوجهی به جایگاه موسیقی آذربایجان که بخشی از هویت ملی است
هفت صبح| وحید اسداللهی چهرهای شناخته شده در عرصه موسیقی نواحی امشب در تالار وحدت کنسرت برگزار میکند. این اجرا که با همراهی گروه حرکات آیینی و اجرای رقصهای فولکلور آذری همراه خواهد بود با خوانندگی حسین جعفری بر صحنه میرود.
اسداللهی حالا قریب نیمقرن میشود که در تلاش برای شناسایی تواناییهای موسیقی آذربایجان در ایران است. او در جمهوری آذربایجان شاگرد الماس قلیاف شد و تکنیکهای ممتاز نوازندگی ناقارا را از او فراگرفت. بعد از آن نیز با راهنمایی صفرعلی جاوید، تجربه حضور در ارکسترهای باکو را آغاز کرد. اسداللهی، نخستین تکنواز خارجی ناقارا در ارکستر فیلارمونیک جمهوری آذربایجان است. او همچنین اجراهای بینالمللی بسیاری را در کشورهای کانادا، آمریکا، فرانسه، آلمان و ایتالیا از سر گذرانده و از همین روی است که او را «پدر ناقارای ایران» میدانند.
موسیقی آذربایجان، هویت جدانشدنی ملی
این نوازنده موسیقی مقامی با واکاوی وضعیت امروز موسیقی نواحی، به ویژه موسیقی فولکلور آذربایجان، با ارجاع به پیشینه تاریخی و فرهنگی این موسیقی، گفت: «موسیقی آذربایجان در ایران، یک جریان فرعی یا حاشیهای نیست بلکه بخشی جدانشدنی از هویت موسیقایی ملی است. هویتی که طی دههها از کوششهای آهنگسازان و نوازندگان ریشهدار این خطه، قوام یافته است.»
تعامل سازنده موسیقی مقامی و موسیقی شهری
این موسیقیدان آذری با تاکید بر ظرفیت همافزایی میان موسیقی مقامی و موسیقی شهری افزود: «در برههای از تاریخ معاصر این دو جریان موسیقایی در نسبت و تعامل با یکدیگر قرار گرفتند. موسیقی مقامی از قالب سنتی و بومیاش فاصله نگرفت، اما توانست با ورود به بافت موسیقی شهری، بخشی از ساختار رسمی هنر موسیقی را از درون متحول سازد.»
آهنگسازان از جهان موسیقی اقوام دور افتادند
او همچنین از «افول دغدغهمندی در قبال موسیقی اقوام» گلایه کرده و میگوید: «تلفیق میان موسیقی مقامی و موسیقی شهری، که زمانی نویدبخش پیوند میان سنت و مدرنیته در فضای آوایی ایران بود، امروز به طرز نگرانکنندهای کمرمق شده است. علت این رخوت، چیزی جز دورافتادگی آهنگسازان موسیقی رسمی از زیست جهان موسیقی اقوام نیست. آنان نه تنها این موسیقی را تجربه نکرده و در فضای آن نفس نکشیدهاند، بلکه در بسیاری موارد حتی شناخت ابتدایی نیز از ساختار، ریتم و روح حاکم بر آن ندارند.»
نام موسیقی نواحی را تنها یدک میکشند
اسداللهی با انتقاد از وضعیت کنونی موسیقی فولکلور در ایران بیان کرد: «این روزها تولید و اجرای آثار فولکلور بسیار سطحی شده است و اغلب گروهها بدون درک عمیق از موسیقی نواحی، صرفا عنوان آن را یدک میکشند. برخی گروهها نه تنها تخصصی در موسیقی نواحی ندارند، بلکه اصول اولیه آن را نیز زیر پا میگذارند. اما من باور دارم که جوانان باید فرصت شنیدن آثار اصیل منطقه خود را داشته باشند.»
خلأ آموزش، موسیقی نواحی بیجان کرده
اسداللهی معتقد است که: «ما در کشورمان با خلأ جدی در عرصه آموزش و پژوهش موسیقی نواحی مواجهیم. آهنگسازان جوان، بهرغم برخورداری از تحصیلات آکادمیک، آشنایی چندانی با ریشههای موسیقی اقوام خود ندارند و حتی در برخی موارد، آن را در تراز هنری موسیقی شهری نمیدانند. این نگاه از اساس معیوب است. زیرا هرگاه موسیقی شهری از ریشههای اقوام و بوم خود جدا شده، در بهترین حالت، به فرمی بیجان و بیریشه بدل گشته است. مسئولان فرهنگی، دانشگاهها و هنرستانها باید به موسیقی اقوام نه بهمثابه امری تزئینی یا آرشیوی، بلکه بهمثابه بخشی زنده، پویا و هویتساز از بدنه موسیقی ملی بنگرند.»
موسیقی ایران درونگرا، آذربایجان برونگرا
او با بیان اینکه موسیقی آذربایجان، برخلاف تصور رایج تنها یک شاخه از موسیقی اقوام نیست بلکه منظومهای گسترده است که در ساختار خود دو شاخه متمایز و در عین حال مکمل، موسیقی «موغام» و موسیقی مردمی دارد؛ گفت: «موسیقی موغام (یا همان موسیقی مقامی)، ریشه در سنت کهن شرق میانه دارد و همپوشانیهای فراوانی با موسیقی دستگاهی ایران و مقامات عربی دارد. برخلاف موسیقی ایرانی که بیشتر درونگرا و عارفانه است، موغام آذربایجانی گرایشی بیرونی، اجتماعی و گاه حماسی دارد. این موسیقی حتی در حزینترین مقامهایش، بذری از امید، تحرک و جسارت در دل مخاطب میکارد.
موسیقی مردمی آذربایجان نیز خود به چند شاخه تقسیم میشود؛ «موسیقی عاشیقی»، «بزمی» و «ایلی». عاشیقها، همان نقالان موسیقیپرداز فرهنگ آذربایجانی هستند که در ستایش قهرمانان، روایت وقایع تاریخی یا بیان دردهای مردمی، اشعار خویش را با ساز و آواز در مراسمهای عمومی اجرا میکنند. موسیقی بزمی، طربانگیز و با ریتمهای شاد است. در حالی که موسیقی ایلی بیشتر بیانگر زندگی روستایی و سنتهای ایلات و عشایر منطقه است.
میراث فرهنگی سالهاست نادیده گرفته شده
این موسیقی از آنرو ماندگار مانده که برخلاف برخی اشکال موسیقی آکادمیک، در دل ملت و میان مردم زاده شده است. در مهمانیها، عروسیها و حتی آیینهای سوگواری، نغمههای فولکلوریک نقشی اساسی داشته و دارند. از همین روست که «اسداللهی» میگوید: «منطقه ما سردسیر است و از همینرو موسیقی ما ریتمی کوبنده، پرتحرک و سرزنده دارد. موسیقی آذربایجان به شدت مردمی است.
بسیاری از قطعات فولکلور ما در بطن جامعه، در عروسیها و میهمانیها خلق شدهاند و این همان روح مشترک اقلیم و مردم ماست. با این حال آهنگسازان معاصر چندان به این ویژگیها توجهی نشان نمیدهند. البته آنان نیز تقصیری در این خصوص ندارند، چرا که سالهاست موسیقی اقوام نادیده گرفته شده و این میراث فرهنگی در هنرستانها و دانشگاهها تدریس نمیشود.»
موسیقی دیگر آینه عظمت فرهنگی نیست
اسداللهی، این کمتوجهی ساختاری را از عوامل اصلی مهجور ماندن موسیقی نواحی میداند: «اگر ایران را سرزمینی بزرگ و ریشهدار میدانیم، پس موسیقی آن نیز باید آینهدار این عظمت و تکثر فرهنگی باشد. اما متاسفانه بسیاری از ریتمها، ساختارها و فرمهای بومی اقوام یا به حاشیه رانده شدهاند یا اساسا در نظام آموزشی کشور محلی از اعراب ندارند. این انقطاع میان دانش رسمی و میراث شنیداری اقوام، آسیبهایی جدی به هویت موسیقایی ما وارد کرده است.»
او در ادامه با تاکید خاص بر ضرورت حفظ و احیای سازهای سنتی، به وضعیت ساز «دایره» اشاره کرد، سازی که در موسیقی مقامی و آیینی آذربایجان جایگاهی ممتاز دارد اما در سالهای اخیر رو به فراموشی نهاده است: «نسل پیشین دایرهنوازان ما که این ساز را با جان مینواختند و رموزش را سینه به سینه منتقل میکردند، اغلب از میان رفتهاند. حال آنکه نسل جدید، کمتر به سراغ این ساز میرود و حتی گاهی شأن کافی برای آن قایل نیستند. من خودم در تعدادی از کنسرتهایم به دایرهنوازی نیز بپردازم تا صدایی را زنده نگه دارم که بخشی از ریشه فرهنگی ما را تشکیل میدهد.»
موسیقی را به کوچهبازاری تنزل میدهند
او سخنان خود را با گلایهای تلخ به پایان رساند: «در بسیاری از کنسرتها شاهد استفاده از موسیقی ترکیهای به جای موسیقی آذربایجانی هستیم؛ این در حالی است که موسیقی ما را گاه تا حد موسیقی کوچهبازاری تنزل میدهند.»