بندر در قاب سینما | نگاهی به فیلمهایی که صدای جنوب شدند

در بیشتر فیلمها، جنوب به شکل سطحی و رمانتیک به تصویر کشیده شده است
هفت صبح، لیلا نوعی| سخت است از جنوب بگویی و صدای دریا در گوش نپیچد. از بندرعباس بگویی و کوچههای غبارآلود و بوی ماهی تازه در بازار با چهرههای آفتابسوخته که نماد تلاش و تابآوری است را تصور نکنی. این شهر زیر پوست گرمایش، قصههایی دارد پر از تابآوری و زندگی. قصههایی که باید به آن توجه شود. در همین چند روز گذشته، دوباره دیدیم که بندر چگونه از دل حادثه بیرون میآید، نه با هیاهو، بلکه با نجابت مردمانی که بلدند چطور زندگی را با چنگ و دندان نگه دارند. آنچه در این روزهای سخت بندرعباس رخ داد، فقط یک حادثه طبیعی یا یک بحران مقطعی نبود.
ما با لحظهای مواجه بودیم که زندگی مردم یک شهر بر لبه اضطراب ایستاده بود و آنچه بندر را نگه داشت، نه فقط نیروهای امدادی، که عزم راسخ مردمش بود. این لحظهها از آن موقعیتهایی است که تاریخ رسمی گاهی از آن عبور میکند، اما سینما اگر حواسش باشد آن را ثبت میکند. اگر دوربینی روشن باشد، اگر فیلمسازی دغدغهمند عمق این مقاومت را ببیند، میشود از دل خاک و عرق و خستگی، تصویری ساخت که نه فقط در جشنوارهها بلکه در حافظه جمعی ما ماندگار شود.
تکهتکه شدن شهری که تا آخر میایستد
سینما و سینماگر باید به چنین اتفاقاتی توجه ویژه کند. در گذشته هم فیلمسازانی بودهاند که جنوب را نه فقط به عنوان پسزمینه که به مثابه روح و جان قصهشان انتخاب کردهاند. احسان عبدیپور، یکی از همین فیلمسازهاست. در «تیکآف»، وقتی شخصیت الهام با صدایی گرفته میگوید: «میدونی بدیش چیه؟ اینه که هر کی میره، یه تیکهتو با خودش میبره… تو هی سبک میشی، سبک میشی… تا یه روز باد بلندت میکنه.» فقط از تنهایی آدمها نمیگوید، بلکه از تکهتکه شدن یک شهر حرف میزند. شهری که هر بار چیزی از آن کم میشود اما باز میایستد، باز زندگی میکند.
شهری که از دل فاجعه به امید رسید
«روزی روزگاری آبادان» ساخته سیدرضا میرکریمی، یکی دیگر از فیلمهایی است که به خوبی مقاومت مردم جنوب را در دل جنگ تحمیلی و تخریبهای آن بازتاب میدهد. این فیلم داستان یک زن به نام «مریم» را روایت میکند که در شرایط جنگ و بحران، تلاش میکند از آوارگی و درد خود محافظت کند. آبادان در این فیلم به طور نمادین نماینده مقاومت جنوب است که در دل بحران، با یاد و خاطرههایش از نو ساخته میشود. «روزی روزگاری آبادان» به خوبی نشان میدهد که چگونه شهری میتواند از دل فاجعه به امید و زندگی ادامه دهد، درست همانطور که بندرعباس در دل حادثههای اخیر باز هم ایستاده است.
زندگی همینه ولی باید برای ادامه راهی باشه
«ملکه» ساخته محمدعلی باشهآهنگر نیز تصویری از همین مردم را در دل یک داستان اجتماعی پیچیده و انسانی به نمایش میگذارد. این فیلم با بازی میلاد کیمرام و مصطفی زمانی، روایتگر فردی است که در دل مشکلات اقتصادی و اجتماعی، همچنان با تلاشهای بیوقفهاش در پی ساختن زندگی است. در ملکه، دیالوگهای زیادی وجود دارند که ویژگیهای زندگی در جنوب ایران را بهخوبی به نمایش میگذارد.
یکی از دیالوگهای پر احساس این فیلم زمانی است که شخصیت اصلی میگوید: «زندگی همینه. همیشه یه راهی هست، حتی وقتی به نظر میرسه هیچ راهی وجود نداره.» این دیالوگ نمادی از مبارزه بیپایان است، مبارزهای که در آن انسانها به امید یک روز بهتر، همیشه در حال تلاش هستند. این تفکر، دقیقا همان چیزی است که در جنوب ایران دیده میشود. مردمی که حتی در مواجهه با سختترین شرایط به جستوجوی راهی برای ادامه زندگی هستند.
مواجهه با مرگ در جنوب
«پدر» ساخته مجید مجیدی نیز با آغاز نمادینش کنار دریا، تصویری از سادگی و رنج در جنوب را به نمایش میگذارد. این فیلم روایتگر تلاشهای یک پسر نوجوان است که در مواجهه با مرگ و ناپدریاش، زندگی و هویت خود را جستوجو میکند.
جنوب توریستی یا پر از رنج و نجابت
«پاپ» احسان عبدیپور و «ملوانان تنها به دریا نمیروند» از علیرضا امینی، هرکدام تلاش کردهاند تصویری از جنوب را ثبت کنند. نه جنوب توریستی یا تهی از معنا، بلکه جنوب زنده، پر از تضاد، رنج و نجابت. حتی در مستندهایی چون در میان امواج یا نخالهساز نیز میتوان آن لحن آرام ولی سرسخت بندر را شنید.
بندرعباس شایسته بازگویی است
نباید از حق بگذریم که سینماگران ایرانی در سالهای اخیر به طور خاص به روایت قصههای جنوب ایران پرداختهاند، اما بیشتر این روایتها غالبا یا در حالتی رمانتیک یا سطحی و کمعمق به تصویر کشیده شدهاند. دوربینها به دل کوچههای خاکی رفتهاند، به اسکلههای خالی، به چهره آفتابسوخته ماهیگیران، به چشمهای پرنور کودکان جنوب.
شاید در این قابها، چیزی بیش از یک موقعیت جغرافیایی دیده باشیم؛ اما سوال اینجاست که چرا این همه جنبههای تلخ، واقعی و پیچیده زندگی جنوبیها که در دل حادثهها و بحرانها است، نادیده گرفته میشود؟ حال بندرعباس با آنچه این روزها از سر گذراند، دوباره سزاوار آن است که روایت شود. دیده شود. ثبت شود. اگر یکی از رسالتهای هنر هفتم زنده نگه داشتن اتفاقات باشد، بیشک در صدر آن همین لحظههای خاموش ولی شریف است.
بندرعباس بار دیگر از آزمون ایستادگی سربلند بیرون آمده؛ پس زمان آن رسیده که فیلمسازان بیشتری به جنوب نگاه کنند. نه فقط برای نمایش فقر یا حاشیه، بلکه برای ثبت شرافت، زندگی و نوری که حتی در تاریکترین روزها خاموش نمیشود. بندرعباس با تمام زخمهای پنهانش، شایسته بازگویی است. همانطور که حالا در حافظه مردم ایران ثبت شده، باید در حافظه سینمای ما نیز جا داشته باشد.