رویایی دور یا واقعیتی نزدیک؟

به بهانه حضور «دلنیا آرام » در کنسرت- نمایش «سیصد»
هفت صبح| از آن زمان که کنسرت-نمایش «سی» برای نخستینبار با انبوه ستارگان و صدای نابِ «همایون شجریان» روی صحنه رفت (تابستان ۱۳۹۶)، توجهها به خواننده جوان و خوشصدایی جلب شد که حضوری بسیار تاثیرگذار داشت. صدای سوپرانو و بیان موسیقایی خاصش، میان صداهای پرقدرتِ آن اجرا، به سرعت شنیده شد و او را یک شبه ستاره کرد. این نخستین حضور «دلنیا آرام» روی صحنه کنسرت در ایران بود.
خوانندهای تحصیلکرده، با تجربه آواز در خارج از کشور؛ اما ناآشنا با فضای رسمی اجرای موسیقی در ایران. سهراب پورناظری که به دنبال صدایی متفاوت برای روایت زنانه یکی از مهمترین شخصیتهای اسطورهای شاهنامه بود، دلنیا را به صحنه آورد و در واقع او را به مخاطب ایرانی معرفی کرد.
تلفیق قدرت اجرایی و لطافت در صدای دلنیا، او را به انتخابی ایدهآل برای این نقش بدل کرد. موفقیت او در «سی» موجب شد تا همایون شجریان نیز نسبت به این صدا واکنش مثبتی نشان دهد. دلنیا آرام در ادامه در چند قطعه از آلبوم پرفروش و تحسین شده «ایران من» حضور یافت و بار دیگر نشان داد که تنها صدایی موقت یا اتفاقی نیست، بلکه تواناییهای تکنیکی و اجراییاش میتواند در کنار بزرگان آواز معاصر ایران بدرخشد.
نقشی دشوار و مقتدرانه، آغاز دلنیا در ایران
این مسیر در سالهای بعد با حضور دوباره او در پروژه عظیم «سیصد» ادامه پیدا کرد. دو کنسرت-نمایش که با مضامین تاریخی و ملی روی صحنه رفت و دلنیا اینبار در نقش دختر چنگیزخان ظاهر شد. نقشی دشوار، با لحنی خاص، زبانی متفاوت و فضایی سرد و مقتدرانه که با صدایی لطیف و شرقی اجرا شده بود. او در این پروژهها نه فقط خواند، بلکه به نوعی نقشآفرینی نیز کرد. ترکیب آواز و بازی، تواناییهایی فراتر از خوانندگی صرف میخواهد و دلنیا به خوبی از پسِ آن برآمد.
دلنیا آرام اکنون در میان معدود خوانندگان زن ایران فعالیت میکند. آنچه صدای او را متمایز میکند، تلفیق آکادمیک بودن، رنگ شرقی و شجاعت در ایفای نقشهایی است که بیشتر از یک «خواندن» سادهاند. او نماینده پرشوری از هنری است که سالهاست در ایران به فراموشی سپرده شده است، هنری که روزگاری، چهرههای شناخته شدهای در آن فعالیت میکردند. به همین حضور ا و در کنسرت-نمایش «سیصد» که هماکنون در ایالاتِ متحده آمریکا روی صحنه است، نگاهی به تاریخچه اپرا در ایران انداختهایم.
روزگارِ اوجِ اپرا
اپرا پیشینهای طولانی در ایران ندارد. نخستین جرقههای آن با اجرای آوازهای کلیسایی توسط ارمنیان مسیحی در ایران زده شد. پس از آن، با تاسیس هنرستان موسیقی توسط کلنل علینقی وزیری، آموزش آکادمیک موسیقی آغاز شد و توجه به فرمهای علمی موسیقی، از جمله اپرا، افزایش یافت. پس از آن بود که بسیاری از هنرمندان ایرانی برای تحصیل در رشته آواز به اروپا سفر کردند و پس از بازگشت، هستههای اولیه اپرا را در ایران شکل دادند.
از جمله نخستین خوانندگان اپرای ایران میتوان به فاخره صبا، اِولین باغچهبان، منیر وکیلی، سودابه تاجبخش، حسین سرشار و احمد پارسی اشاره کرد که برخی از آنها در ایتالیا تحصیل کرده بودند. در این میان تعدادی از خوانندگان خارجی نیز در برخی تولیداتِ اپرایی مشارکت داشتند.
پیش از ساخت تالار رودکی (تالار وحدت کنونی)، اجراهای اپرا در سالنهای دیگری مانند سالن فارابی در وزارت فرهنگ و هنر (واقع در خیابان بهارستان) و سالن فرهنگ (پشت تالار وحدت) برگزار میشد؛ اما با گسترش فعالیتهای اپرایی، نیاز به یک سالن تخصصی احساس شد و نتیجه آن، تاسیس تالار رودکی در سال ۱۳۴۶ بود. اولین اپرایی که در این تالار به روی صحنه رفت، جشن دهقان با آهنگسازی احمد پژمان بود.
از اُپرا تا کُر
از جمله رهبران مطرح ارکستر اپرا میتوان به حشمت سنجری و فرشاد سنجری اشاره کرد. همچنین جانینی، سوسنیتزا و آکرمن از رهبران گروه کر بودند. بعدها گرگن موسسیان به عنوان دستیار جانینی، رهبری کر دفتر موسیقی را برعهده گرفت. در واقع در آن زمان در کنار اپرا، گروههای کر متعددی فعالیت میکردند که از جمله آن میتوان به سازمان کر ملی برای اجرای آثار فولکلوریک ایران و جهان، کر ارکستر سمفونیک تهران به رهبری فرهاد مشکات و کر رادیو و تلویزیون ملی ایران به سرپرستی گلنوش خالقی اشاره کرد. در همان سالها، هنرستان آکادمی آواز به کوشش امیراشرف آریانپور و پری ثمر تاسیس، اما پس از انقلاب تعطیل شد. همچنین، خوانندگان اپرا ملزم به یادگیری زبانهای اروپایی (مانند ایتالیایی و آلمانی) و تسلط بر ادبیات فارسی بودند.
اپرا، هنر مغفولِ پس از انقلاب
با تغییر رویکرد فرهنگی، بسیاری از اعضای گروههای کر یا به تدریس موسیقی روی آوردند یا از ایران مهاجرت کردند. برخی از اعضا در قالب گروههای کوچکتر به فعالیتهای پراکنده پرداختند، اما ساختار رسمی و حمایت دولتی که پیش از انقلاب برای این هنرها وجود داشت، به کلی از میان رفت. با این حال، تلاشهای فردی برخی از هنرمندان برای حفظ کیفیت هنری ادامه یافت.
از جمله علل افول اپرا در ایران را میتوان کمبود حمایت دولتی، عدم درک ضرورت هنرهای کلاسیک، پراکندگی هنرمندان و نبود نهادهای آموزشی پایدار و تبدیل گروههای کر به پروژههای موقت مربوط دانست، به طوری که امروزه فقدان یک کر ملی منسجم و سالنهای تخصصی برای اجرای اپرا، خلأ بزرگی در عرصه موسیقی کلاسیک ایران ایجاد کرده است. احیای این هنر نیازمند برنامهریزی بلندمدت، آموزش نسل جدید و حمایت نهادهای فرهنگی است. در دهههای بعد، برخی گروههای موسیقی کلاسیک و کر به صورت خصوصی یا زیر نظر نهادهای فرهنگی محدود دوباره شکل گرفتند، اما هیچگاه نتوانستند جایگاه و ساختار منظمی مشابه دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی پیدا کنند.
جان تازه در روح اپرا دمیده شد
لوریس چکناواریان، از چهرههای باسابقه و تاثیرگذار موسیقی ایران در زمینه اپرا، در سالهای پایانی دهه هفتاد، با اجرای بخشهایی از اپرای رستم و سهراب در تالار وحدت، جان تازهای به این هنر در ایران بخشید؛ او معتقد است که در اپرا، زبان نقش تعیینکننده ندارد. مهم بیان موسیقایی است. ممکن است اتللو به انگلیسی صحبت کند، دزدمونا به ایتالیایی و دیاگو به فرانسوی. مهم درک کلی فضا و مفهوم است، نه فهم تکتک واژهها؛ چون مخاطب میتواند داستان را از کتاب بخواند. وظیفه اپرا ایجاد تاثیر است، نه انتقال واژه به واژه محتوا.
چکناواریان که در سالهای اخیر کمتر در ایران حضور دارد، همواره از نبودِ این هنر در ایران گله داشته و در اظهارنظری بیان کرده است: «ما خواننده خوب نداریم، بودجه نداریم و مهمتر از همه، هنرستانهایی برای آموزش خوانندگی اپرا وجود ندارد. یادگیری خوانندگی اپرا مثل برخی رشتههای دیگر نیست که در چند سال به دست آید. این هنر به حداقل ده سال تمرین حرفهای نیاز دارد. سالن خوبی مانند تالار وحدت را در اختیار داریم، اما ارکستر ویژه اپرا، گروه کُر تخصصی و ساختار اجرایی لازم برای اجرای یک اپرای کامل را نداریم.»
هنر گران، ضرورتی انکارناپذیر
او تاکید میکند که اپرا در سطح جهان یکی از جامعترین و دشوارترین شاخههای هنری بهشمار میآید: «اپرا ترکیبی از تمام هنرهاست. برخلاف سینما که میتوان آن را ضبط و بازپخش کرد، اپرا هنری زنده است. اجرای آن به هنرمندان بسیار حرفهای نیاز دارد و نمیتوان از افراد آماتور بهره برد. یک خواننده حرفهای اپرا باید از هفتسالگی آموزش ببیند تا در بیستسالگی بتواند بخواند و در سیسالگی شایستگی حضور روی صحنه را پیدا کند.»
چکناواریان که چندین اپرا نوشته، درباره آهنگسازان ایرانی فعال در این حوزه میگوید: «درست است که اپرا هنری گران است، اما برای فرهنگ و تمدن ما ضرورتی انکارناپذیر دارد. چینیها از روسیه و ژاپنیها از اروپا و آمریکا معلم آوردند تا ارکستر تشکیل دهند و حالا بعد از چهل سال، صاحب ارکسترهای قدرتمند هستند. موسیقی، دانشی است بیپایان، نه آغاز دارد و نه پایان؛ برای همین است که آن را زبان خداوند مینامند.»
هنری نیازمند توجهِ دولتها
در سالهای اخیر، به لطف افزایش علاقه نسل جوان به موسیقی کلاسیک و آواز آکادمیک، دوباره تلاشهایی برای احیای گروههای کر و اجرای اپرا صورت گرفته است. همچنین هنرمندانی همچون علی رهبری، نادر مشایخی و نصیر حیدریان نیز تلاش کردند تا در قالب اجراهای سمفونیک و پروژههای بزرگ، فضایی برای حضور آواز کلاسیک و کر حرفهای فراهم کنند.
«نادر مشایخی»، آهنگساز و رهبر ارکستر سمفونیک تهران، درباره علتِ به فراموشی سپرده شدنِ این هنر در ایران میگوید: «اپرا هنری پرهزینه است و برای دولت صرفه اقتصادی ندارد. هر نهادی، چه دولتی و چه خصوصی، برای اجرای اپرا باید به فکر تامین هزینههای آن از منابع دیگر باشد، برای مثال دولت اتریش برای تامین هزینههای این هنر که معمولا سودِ مالی زیادی ندارد، از درآمدهای صنعتِ گردشگری خود استفاده میکند.»
او به اپرای وین اشاره میکند که در طول سال با وجود برنامههای متعدد، نه تنها سود اقتصادی ندارد که ضرر ده هم هست، اما به دلیلِ حمایتهای دولتی، نه تنها سرپا مانده است که سالنهایش همواره سرشار از تماشاگر است. این آهنگساز و رهبر ارکستر میگوید: «ایران به اندازهای کشور ثروتمندی هست که اگر ارادهای وجود داشته باشد، به راحتی میتوان اپرا را در آن احیا کرد.»