هفت صبح | ‌تهران با ۱۴ میلیون جمعیت، در ماه‌های اخیر تنها دو سالن فعال برای اجرای کنسرت داشته است. فشاری که قیمت بلیت‌ها را تا مرز یک میلیون و 900 هزار تومان  و حتی ۲میلیون تومان بالا برده است. خاموشی برج میلاد و کم‌کاری تالار وزارت کشور، صحنه موسیقی پاپ را در چنگ انحصار بعضی سالن‌ها قرار داده است.

 

‌طغیان بی‌سابقه در بازار کنسرت


در ماه‌های پایانی پاییز، بازار کنسرت‌های پاپ ایران به نقطه‌ای رسیده که برای بسیاری از شهروندان شبیه ویترین کالاهای لوکس بالای شهر است؛ ویترینی که تماشا می‌شود، اما سهم عمده مردم از آن خرید نخواهد بود. موج تازه افزایش قیمت بلیت‌ها، سقفی ساخت که تا همین یک‌سال پیش تصورش دشوار بود. زمانی سقف یک میلیون و 600 هزار تومان خبرساز شد و اعتراض‌های بی‌شماری را برانگیخت، اما امروز بلیت‌هایی در محدوده 1.900 هزار تومان عرضه می‌شود.

 

فاصله میان واقعیت اقتصادی مردم و دنیای کنسرت‌ها آن‌قدر زیاد شده که قیمت‌ها دیگر فقط بالا نرفته‌اند؛ از طبقه‌ای عبور کرده‌اند که مخاطب اصلی موسیقی پاپ را تشکیل می‌داد. برای نمونه در این روزها کنسرت معین زندی مشهور به «معین‌زد» با سقف یک میلیون و 800 هزار تومان فروخته شد و کنسرت اشوان مرز یک میلیون و 900 هزار تومان را تا لبه شکافت. اجرای سهراب پاکزاد و مجید رضوی یا علیرضا عصار نیز در همان حوالی قیمت‌گذاری شد. تصویری کلی اگر ترسیم شود، بازار کنسرت‌ها در پاییز امسال زیر سایه قیمت‌هایی قرار گرفته که با سبد مصرفی بخش زیادی از جامعه همخوانی ندارد.


در چنین وضعیتی کافی است یک خانواده چهار نفره تهرانی تصمیم بگیرد به کنسرت خواننده محبوبش برود؛ عددی نزدیک به ۸ میلیون تومان روی کاغذ ظاهر می‌شود، عددی که با حقوق معمول یک کارمند تناسب ندارد. موضوع زمانی جدی‌تر می‌شود که بدانیم بخش بزرگی از خانوارهای شهری در سال‌های اخیر با رشد هزینه‌های درمان، مسکن و آموزش مواجه بوده‌اند و جایی برای چنین تفریح‌هایی در بودجه ماهانه‌شان باقی نمانده است. درون سالن هم مرز نامرئی تازه‌ای شکل گرفته است؛ افرادی که توانایی مالی بیشتری دارند در ردیف‌های نخست می‌نشینند و گروهی دیگر با ناچاری به صندلی‌های دورتر می‌روند. این دوگانه تازه، بخشی از منظری است که امروز موسیقی پاپ با آن روبه‌روست؛ منظری که پیش از هر چیز به کمبود سالن، بی‌ثباتی مدیریتی و افزایش هزینه‌های تولید برمی‌گردد.

 

دو سالن خاموش؛ یک شهر پرجمعیت و کمبود عجیب زیرساخت


تهران بیش از ۱۴میلیون نفر جمعیت دارد و هنوز مهم‌ترین مرکز برگزاری کنسرت در کشور است، اما زیرساخت‌های موسیقایی آن سال‌هاست با واقعیت جمعیتی شهر هماهنگ نشده است. تعطیلی عملا دو سالن بزرگ پایتخت، برج میلاد و تالار وزارت کشور، جرقه جهش قیمت‌های اخیر را زد. آبان‌ماه امسال، شایعاتی درباره لغو همه اجراهای برج میلاد منتشر شد. مسئولان شهرداری این خبر را «بی‌اساس» دانستند، اما چند هفته بعد واقعیت، تصویر دیگری نشان داد: هیچ کنسرتی در این سالن برگزار نشد، برنامه‌ها از آبان متوقف شد و عملا یکی از مهم‌ترین سکوهای موسیقی از مدار خارج شد. تالار وزارت کشور نیز مدتی است با ریتمی کُند نزدیک به صفر فعالیت می‌کند. سالنی که این روزها روی خوشی به موسیقی پاپ نشان نمی‌دهد.

 

پیامد غیبت این دو سالن خیلی سریع خود را نشان داد. تصمیم حذف این دو سالن توسط نهادهای مرتبط با آنها با هدف احتیاط و جلوگیری از بازتاب‌های بیرونی برخی اجراها اتخاذ شد؛ رویکردی که در عمل کمبود سالن را تشدید کرد و تقاضا را به سمت تعداد محدودی سالن دیگر سوق داد. این کشمکش مدیریتی، سردرگمی جمعی به وجود آورد و نشان داد ارتباط نهادهای دولتی و شهری با نیازهای فرهنگی جامعه در نقطه حساسی گسسته شده است. این خلأ زیرساختی، تنها مسئله مدیریتی نیست؛ روی اقتصاد موسیقی هم سایه انداخته است.

 

دو سالن خصوصی و انحصاری که قیمت‌ها را ساختند


با تعطیلی یا کم‌کاری دو سالن بزرگ، بار اصلی کنسرت‌های تهران بر دوش سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی و رویال‌هال اسپیناس پالاس افتاد. نگاهی به تقویم نیمه دوم آذر نشان می‌دهد که بیش از 90 درصد اجرای پاپ، تقریبا همه در همین دو سالن برگزار شدند و می‌شوند. معنای این وضعیت، شکل‌گیری نوعی هژمونی در فضای اجراست؛ هژمونی‌ای که مسیر را برای رقابت آزاد تنگ کرده است.

 

وقتی تعداد سالن‌ها محدود باشد، قدرت چانه‌زنی سالن‌های فعال به‌طور طبیعی بالا می‌رود. اجاره‌ها افزایش پیدا می‌کند و تهیه‌کننده‌ای که گزینه دیگری ندارد ناگزیر این هزینه را می‌پذیرد و مبلغ نهایی را روی بلیت اعمال می‌کند. در دوره‌ای که سالن میلاد نمایشگاه برای مدتی کوتاه به دلیل مسائل فنی تعطیل شد، کارشناسان هشدار دادند که «کاهش عرضه سالن» بلافاصله در قیمت بلیت بازتاب خواهد یافت. چند هفته بعد، بازار نشان داد که این پیش‌بینی دقیق بوده است.


در چنین فضایی، هنرمندان جوان‌تر و گروه‌های مستقل هم آسیب می‌بینند. در شرایطی که دو سالن بزرگ از دسترس خارج شده‌اند و  تنها دو سالن بر بازار موسیقی پاپ مسلط‌اند، هرگونه برنامه‌ریزی تازه برای اجرا یا افزایش تعداد سانس‌ها، جز برای نام‌های شناخته‌شده دشوار می‌شود. در عمل، مسیر اجرا برای چهره‌های تازه‌نفس موسیقی پاپ محدود شده و تقویم سالن‌ها عملا در اختیار معدود شرکت‌های کنسرت‌گذار قرار دارد. این انحصار، محرکی جدی برای افزایش قیمت‌هاست و اکنون نتیجه آن در بازار دیده می‌شود.

 

تورم، نرخ ارز و هزینه‌های تولید؛ ترکیبی که فشار مالی را کامل کرد


بخشی از داستان گرانی بلیت‌ها به اقتصاد کلان کشور بازمی‌گردد. تورم عمومی باعث رشد مستمر هزینه‌های تولید شده و دلار متغیری است که از دستمزد نوازندگان و صدابردارها تا تجهیزات نور و تبلیغات را تحت‌تاثیر قرار داده است.تهیه‌کنندگان می‌گویند زمانی که نرخ ارز جهش می‌کند، هزینه‌ها هم جهش دارد. حتی اگر یک کنسرت کاملا با امکانات داخلی برگزار شود، اجاره سالن یا دستمزد عوامل بدون اثرپذیری از شرایط اقتصادی باقی نمی‌ماند. در چنین فضایی، قیمت بلیت به نوعی سپر جبران هزینه‌ها تبدیل می‌شود.


در کنار این عوامل اقتصادی، بازار موسیقی در سال‌های اخیر با موج تازه‌ای از رقابت تجاری روبه‌رو شده است. رشد پلتفرم‌های دیجیتال و افزایش تعداد خوانندگان تازه‌کار باعث شده کنسرت یکی از معدود مسیرهای درآمد باشد. به همین دلیل، تهیه‌کنندگان برای حفظ تقویم اجرا ناگزیر از پرداخت هزینه‌های سنگین سالن شده‌اند. این رقابت تجاری، فشار موجود را بیشتر کرده و مسیر گرانی را تسریع کرده است.


اما نمی‌توان همه چیز را به دلار نسبت داد. حذف یک سالن پرطرفدار مانند برج میلاد یا محدود شدن تالار وزارت کشور، عرضه سالن را در پایتخت کاهش داد؛ در نتیجه قیمت‌ها از فشار انحصار هم تاثیر پذیرفتند. اکنون نتیجه این هیبرید اقتصادی-ساختاری کاملا در صورت‌حساب مردم قابل مشاهده است.

 

بازار فرهنگی که در حال از دست دادن طبقه متوسط است


مهم‌ترین پیامد این وضعیت، حذف تدریجی طبقه متوسط از عرصه موسیقی زنده است. زمانی کنسرت‌ها یکی از دسترس‌پذیرترین تفریحات شهری بودند؛ خانواده‌ها در پایان ماه برنامه‌ریزی می‌کردند و سهمی از شادی جمعی را در سالن‌ها تجربه می‌کردند. امروز این تجربه در حال تبدیل شدن به امتیاز گروهی محدود است. کارشناسان هشدار می‌دهند که فاصله‌گذاری طبقاتی در بهره‌مندی از هنر، به مرور فضای فرهنگی را فرسوده می‌کند. موسیقی زنده بدون حضور لایه‌های مختلف جامعه پویایی خود را از دست می‌دهد.

 

استادان این حوزه بارها گفته‌اند که «صحنه موسیقی با تنوع مخاطب زنده می‌ماند» و اگر سالن‌ها فقط برای گروهی خاص روشن بمانند، هویت جمعی موسیقی از میان می‌رود. حس حذف‌شدگی نیز در سطح اجتماعی موضوعی کوچک محسوب نمی‌شود. وقتی تفریح سالمی چون کنسرت از دسترس گروه‌های متوسط خارج شود، بخش بزرگی از جامعه احساس می‌کند که مشارکت فرهنگی‌اش کم‌رنگ شده است. هنر بخشی از کیفیت زندگی است و دسترسی نداشتن به آن، تجربه زیسته یک شهروند را محدود می‌کند.

 

بازار سیاه دیجیتال
صحنه‌ای تازه برای دلالی بلیت


در سایه افزایش قیمت‌ها، بازار سیاه فروش بلیت‌ نیز گسترده‌تر شده است و نقش پلتفرم‌های خریدوفروش آنلاین، ابعادی تازه به این ماجرا داده است. سایت‌هایی مانند دیوار و شیپور به محل عرضه بلیت‌هایی تبدیل شده‌اند که کمیاب، گران یا دارای سانس‌های پرتقاضا هستند. در این فضا بهای برخی بلیت‌ها چندصد هزار تومان بیشتر از قیمت رسمی به فروش می‌رسد و مخاطبی که با افزایش نرخ‌های قانونی دست‌به‌گریبان است، در محدوده غیررسمی با فشار مضاعف روبه‌رو می‌شود.

 

این بازار غیرشفاف به کنسرت‌های داخل کشور محدود نیست؛ حتی بلیت اجراهای خارج از ایران نیز در همین پلتفرم‌ها معامله می‌شود از کنسرت ابی و معین گرفته تا شادمهر عقیلی و واسطه‌گران از عدم نظارت استفاده می‌کنند تا نرخ‌های دلخواهشان را روی بلیت‌ها اعمال کنند. چرخه‌ای که با خروج سالن‌های بزرگ از مدار و محدود شدن عرضه آغاز شد، حالا در فضای آنلاین به شکل گسترده‌تری ادامه یافته و فشار مالی را برای مخاطبان دوچندان کرده است. اگر چنین روندی ادامه یابد، صنعت موسیقی زنده با ریزش مخاطب روبه‌رو خواهد شد. تهیه‌کنندگان و هنرمندان از این وضعیت آگاهند و می‌دانند که دوام صحنه پاپ وابسته به حضور گسترده مردم است؛ حضوری که امروز زیر سایه قیمت‌های غیررسمی و کمبود سالن در معرض تهدید قرار گرفته است.

 

سوال اصلی
چه کسی  مسئول بازگرداندن  تعادل است؟


اکنون پرسش کلیدی این است که موسیقی زنده در ایران قرار است به تفریحی ممتاز تبدیل شود یا امکان دارد راهی یافت شود که طیف گسترده‌تری از مردم شانس حضور در کنسرت‌ها را داشته باشند. پاسخ این پرسش در ظرفیت مدیریتی نهادهای فرهنگی و شهری نهفته است؛ ظرفیت‌هایی که طی ماه‌های اخیر کارنامه روشنی به جا نگذاشته‌اند. بازگرداندن سالن‌های مهم به چرخه اجرا، ایجاد سالن‌های استاندارد تازه، تدوین سازوکار دقیق قیمت‌گذاری و حمایت از کنسرت‌های مردمی می‌تواند مسیر فعلی بازار موسیقی را اصلاح کند و صحنه پاپ را از تهدید حذف مخاطبان دور نگه دارد. در این میان، دفتر موسیقی وزارت ارشاد در یکی از منفعلانه‌ترین دوره‌های خود قرار گرفته است. نبود واکنش به تعطیلی سالن‌های بزرگ، تاخیر در تصمیم‌گیری و عدم ارائه دستورالعمل‌های روشن برای قیمت‌گذاری، فضای اجرا را در وضعیتی مبهم قرار داده است. کمبود نظارت و غیبت سیاست‌گذاری شفاف، دست برگزارکنندگان را برای تعیین نرخ‌های سنگین باز گذاشته و فشار را بر مخاطبان بیشتر کرده است. این رخوت اداری باعث شده بخش خصوصی بدون همراهی موثر دولت مسیر پرمخاطره‌ای را طی کند و پیامدهای آن امروز در بازار کنسرت‌ها آشکار است.

 

در کنار این مسائل، تعامل سازنده با بخش خصوصی ضرورتی اساسی دارد. سالن‌ها باید از نگاه صرفا اقتصادی فاصله بگیرند و مدل‌های مشارکتی تازه‌ای شکل بگیرد؛ مدل‌هایی که هزینه‌های اجرا را پوشش می‌دهد و در عین حال امکان حضور مخاطب گسترده را محدود نمی‌کند. موسیقی زنده بیش از هر چیز به تعادل میان اقتصاد و فرهنگ نیاز دارد. نبود این تعادل باعث می‌شود هر موج گرانی، گروه بیشتری از مخاطبان را حذف کند و هر تعطیلی سالن فشار تازه‌ای بر بازار وارد سازد. آینده موسیقی ایران در گرو تصمیماتی است که در ماه‌ها و سال‌های آینده اتخاذ خواهد شد؛ تصمیماتی که اگر با نگاه جامع و همراه با نهادهای مسئول پیش نرود، تصویر سالن‌های پاپ در آینده، تصویری با صندلی‌های خالی‌تر و مخاطبان کمتر خواهد بود.