
هفت صبح، فاطمه برزویی | در پی درگذشت بهرام بیضایی، نامی که برای چند دهه ستون استوار اندیشه، نمایش و روایت در فرهنگ معاصر ایران بود، روزنامه «هفت صبح» پروندهای ویژه به یاد او گشوده است. در این میان گفتوگویی با مجید مظفری، بازیگری که تجربه همکاری نزدیک با بیضایی در آثاری چون سگکشی، مسافران و غریبه و مه را در کارنامه دارد، فرصتی فراهم کرد تا از زاویهای انسانیتر و نزدیکتر به این چهره اثرگذار نگاه کنیم؛ روایتی از زیستن در کنار هنرمندی که هنر را زیست و زیستن را به هنر پیوند زد.
انسانی پیش از آنکه کارگردان باشد
مظفری در آغاز گفتوگو، بیدرنگ به وجه انسانی بیضایی اشاره میکند؛ ویژگیای که به باور او، پیش از هر عنوان و موقعیتی، هویت اصلی این هنرمند را شکل میداد. از نگاه او، بیضایی در مناسبات حرفهای هرگز به جایگاه و موقعیت تکیه نمیکرد و رفتار او با همکارانش بر پایه احترام، فهم متقابل و درک عمیق از شأن انسان بود. او میگوید در تمام سالهایی که افتخار همکاری با بیضایی را داشته، این حس همراهش بوده که با انسانی روبهروست که هنر را جدا از اخلاق نمیفهمد. دغدغه فرهنگ و تاریخ ایران در نگاه و کلام او جاری بود و همین دغدغه، به آثارش جان میداد. بیضایی برای مظفری صرفا یک کارگردان برجسته نبود؛ او معلمی بود که بدون ادعا آموزش میداد، بیآنکه لحنش رنگ نصیحت به خود بگیرد.
خاطرهای از یک وداع ناتمام
در میانه گفتوگو، مظفری به خاطرهای بازمیگردد که با گذشت سالها هنوز سنگینیاش را از دست نداده است؛ روزی که قرار بود بهرام بیضایی ایران را ترک کند. جمعی اندک از دوستان و همکاران برای بدرقه به فرودگاه آمده بودند. فضا آکنده از اضطراب و اندوه بود؛ لحظهای معلق که هیچکس نمیدانست این رفتن چه سرانجامی خواهد داشت و آیا بازگشتی در کار خواهد بود یا نه. مظفری روایت میکند که روند اداری و برخوردهای آن روز، تلخی وداع را دوچندان کرد؛ بهویژه زمانی که مأموران فرودگاه از بیضایی خواستند درباره پدر و مادرش توضیحاتی بنویسد.
بیضایی این درخواست را نپذیرفت و گفت خروج او از ایران هیچ ارتباطی به پدر و مادرش ندارد. ایستادن تا واپسین لحظه، نگاههایی که بیش از یک خداحافظی ساده را در خود حمل میکرد و احساسی از بیپناهی که در چهره بیضایی موج میزد، تصویری ماندگار از آن وداع بهجا گذاشت. مظفری میگوید آن روز بیش از همیشه معنای غربت را لمس کرد؛ غربتی که پیش از رفتن آغاز شده بود. تصویری که هنوز هم با یادآوریاش، اندوهی آرام در دل او مینشیند.
جایگاه بیبدیل در فرهنگ ایران
وقتی صحبت از جایگاه بیضایی در تاریخ هنر ایران به میان میآید، مظفری مکثی میکند و بعد با تأمل میگوید برای چنین جایگاهی واژه دقیقی پیدا نمیشود. به باور او، بیضایی فراتر از یک هنرمند مؤثر یا چهرهای شاخص بود؛ او سازنده جهانی فکری بود که در آن اسطوره، تاریخ، ادبیات و زندگی روزمره به شکلی کمنظیر درهم تنیده میشدند.
از نگاه این بازیگر، آنچه بیضایی را متمایز میکرد، وفاداری عمیقش به ریشههای فرهنگی ایران بود؛ وفاداریای که در متن، تصویر و حتی سکوت آثارش جریان داشت. همین ویژگی باعث شد کارهای او نه وابسته به زمان باشند و نه محدود به یک نسل. مظفری باور دارد که جای خالی چنین چهرهای به سادگی پر نخواهد شد، چراکه آنچه بیضایی میآفرید حاصل ترکیب نادر دانش، شهود و صداقت بود.






