پادکست؛ جزیرهای برای اندیشه آزاد

پادکست، عرصهای برای بازتعریف قدرت از دل گفتوگو و اندیشه
هفت صبح، رها سعیدی| در عصری که سیاست بیش از هر زمان دیگری در سطحیترین لایههای شبکههای اجتماعی گرفتار شده و خطابههای خشمگین یا هشتگهای آنی جای استدلال و اندیشه را گرفتهاند، پادکست به صحنه آمده است؛ صحنهای که بار دیگر ژرفا، تأمل و گفتوگو را به میان بازمیآورد. پادکست نه میدان رقابت برای شعارهای تند است و نه مسابقهای برای جلب بیشترین لایکها. این رسانه بیچهره و پرصدا، بستر سیاستی دیگرگونه را فراهم کرده: سیاستی که در صبوری صدا و مجال اندیشه جان میگیرد.
پادکست زاده دورانی است که بیاعتمادی عمومی نسبت به رسانههای رسمی به اوج خود رسیده. در شرایطی که روزنامهها اسیر سانسور و خودسانسوریاند و تلویزیونها درگیر انحصار روایت، پادکست به فضایی بدل شده که در آن مخاطب خسته از کلیشهها، به دنبال صدایی میگردد که هم شبیه او بیندیشد و هم افقهای تازهای پیش روی او بگشاید. در این رسانه، نه زمانبندی کنداکتور برنامهها، نه فشارهای لحظهای نظارتی و نه الزامات بازار، مجال تسلط ندارند. همین رهایی، امکان شکلگیری گفتوگوی اصیل را فراهم کرده؛ گفتوگویی که به خودی خود، سیاستورزی است.
در صحنه رسانهای ایران، سالهاست که فضای نقد و پرسش، رنگ باخته. روزنامهها گرفتار خطوط قرمزی شدهاند که هر روز تنگتر میشود، تلویزیون ملی به بلندگوی یک روایت رسمی فروکاسته شده و شبکههای اجتماعی به کارزار نفرت و سطحینگری بدل شدهاند. در این میان، پادکست همچون جزیرهای کوچک اما پرفروغ، امکان تنفس آزادانه اندیشه را فراهم آورده است. جایی که سیاست، نه در فریادهای خیابانی که در پرسشهای آرام و پیگیرانه گفتوگو جاری میشود.
پادکست، میدانی نوین برای سیاستورزی است؛ شکلی مدرن از «آگورا»ی یونان باستان، جایی که به جای هیاهو و خطابههای پرشور، پرسش و شنیدن در مرکز قرار دارد. مجری پادکست تنها گویندهای منفعل نیست؛ او کنشگری است که روایت را میسازد، مسیر گفتوگو را طراحی میکند و معنایی نو خلق میکند. معنایی که شاید به ظاهر از سیاست فاصله داشته باشد، اما در ژرفترین لایههای خود، حامل سیاست است؛ سیاست به مثابه امکان اندیشیدن و بازاندیشیدن.
رشد پادکستهایی با موضوعات تاریخی، فلسفی، جامعهشناختی و فرهنگ سیاسی در سالهای اخیر، نشان از عطش جامعه برای شنیدن روایتهایی تازه دارد؛ روایتهایی که در رسانههای رسمی مجال بروز نمییابند. این پادکستها، ذهن شنونده را فارغ از انبوهی از دادهها، با تفسیر و تحلیل درگیر میکنند. و درست در این نقطه است که سیاستورزی واقعی آغاز میشود: در لحظهای که شنونده، نه منفعل، که فعال میشود؛ نه صرفاً دریافتکننده، که هماندیش و هممفسر.
در سیاست سنتی، کنش با شعار، تجمع و بیانیه تعریف میشد؛ کنشی پرسر و صدا و آشکار. اما در دنیای پادکست، کنشی دیگر در حال شکلگیری است؛ کنشی آرام، پنهان اما ژرف. سیاستورزی در پادکست، سیاستِ اندیشیدن، سخن گفتن، شنیدن و نقد کردن است. قدرت در اینجا، نه در تصاحب تریبون که در تأثیرگذاری بر لایههای پنهان ذهن مخاطب معنا پیدا میکند. این سیاست، بیسروصداست اما بنیادین، نرم است اما عمیقاً ساختارشکن.
پادکستهایی که مرز میان گفتوگوی روشنفکری و دغدغههای روزمره را محو کردهاند، شنونده را صرفا به عنوان «دانشآموز سیاست» نمیدانند، او را به عنوان «همراهی فکری» به رسمیت میشناسند. در این بستر، سیاست فقط موضوع بحث نیست، خود فرم و شکل گفتوگوست. فرم، محتوا را تغییر میدهد؛ همانطور که گفتوگو، قدرت را بازتعریف میکند.
در جهانی که قدرتهای رسانهای معنا را مهندسی میکنند و روایتها را از بالا به پایین فرو میریزند، پادکست حرکتی معکوس را پیشنهاد میکند: روایتی از پایین، از دل زندگی، از گفتوگویی بیواسطه که شنونده را نیز شریک بحث میکند. اینجا سیاست، از شعار و پروژههای قدرت به نقد، فهم، گفتوگو و بازاندیشی بدل میشود.
پادکستهای مستقل ایرانی، با تمام محدودیتهای مالی، فنی و سیاسی، توانستهاند فضای بدیلی بیافرینند. فضایی که در آن سیاست صرفا به معنای رقابت بر سر قدرت نیست، به مثابه آفرینش معنا تجربه میشود. در اینجا، سیاستورزی به معنای شنیدن، فهمیدن و دوباره پرسیدن است؛ فرآیندی رادیکال در زمانهای که سانسور و خودسانسوری نفس اندیشه را گرفته است.
اگر سیاست، هنر ممکنات است، پادکست هنر گفتوگو با ناممکنهاست. جایی که اندیشه از تله سانسور میگریزد، معنا از حاشیه به متن میآید و شنونده از مصرفکننده خاموش به مشارکتکننده بیدار بدل میشود. پادکست، آرام اما پیوسته، دارد یکی از رادیکالترین اشکال سیاستورزی معاصر را شکل میدهد؛ سیاستی که سرکوب نمیتواند آن را خاموش کند، چون در سکوت صداها جان میگیرد.