یک کلیک تا اضطراب؛ چند ثانیه تا تأمل

جریان خبر. آنچه به چشم دیده نمیشود، اما از هزاران تصویر پررنگتر و تاثیرگذارتر است
هفت صبح| هر بحرانی، چهرههای تازهای به شهر میدهد. خیابانها شکل دیگری پیدا میکنند، آدمها لحنشان عوض میشود و سایهای غلیظ بر سقف خانهها میافتد که حتی آفتاب هم گاهی از عبورش ناتوان میماند. با این حال، چیزی هست که از تمام این تصاویر واضحتر و تندتر خودش را به زندگی مردم تحمیل میکند: جریان خبر. آنچه به چشم دیده نمیشود، اما از هزاران تصویر پررنگتر و تاثیرگذارتر است.
این روزها، خبر از هر درز و شکافی بیرون میجهد. گوشیها را که چک میکنی، پیامرسانها و شبکههای اجتماعی، موجی از اطلاعات و روایتهای ریز و درشت را بر سرت میریزند. گاهی نفس آدم در میان این همه گفته و ناگفته، روایت و ضدروایت، بالا نمیآید. هر کس چیزی شنیده، هر کس تصویری دیده و حالا آماده است اضطرابش را به بقیه منتقل کند. در این میان، شایعهسازها کار خودشان را میکنند.
شاید برای عدهای، انتشار یک جمله یا یک تصویر، بازی کوتاهی باشد؛ راهی برای پر کردن سکوتی که گاهی از خود حادثه ترسناکتر است. اما همین بازی، بیصدا میتواند به موجی از ترس و آشوب بدل شود. شهری که قرار بود با شنیدن خبرها، آمادهتر و همدلتر شود، ناگهان به دریایی از دلواپسی و گمانهزنی بدل میگردد. اما حقیقت ماجرا چیست؟
میان این همه صدای درهم و اخبار بیمنبع، جایی هست که مردم حق دارند آرامش پیدا کنند؛ جایی برای تامل و اندیشیدن پیش از قضاوت. رسانههای معتبر درست در همین نقطه قد علم میکنند. آنها سنگر اطمیناناند، جایی که مخاطب میداند هنوز میتوان امید داشت که کلمهها، بدون غرض و بدون هیجانهای لحظهای، برای او روایت میشوند.
کار رسانههای معتبر در روزگار بحران، فقط دادن خبر نیست. صداقت و تعهدشان، مثل حصاری است دور مردم؛ سپری برای جان و روان. آنها نهفقط برای پرکردن صفحات روزنامه یا ثانیههای خبر، که برای ساختن دیواری میان مردم و موجهای اضطراب ایستادهاند. یک رسانه حرفهای، حتی وقتی حقیقت تلخ است، مخاطب را با دقت و مهربانی به سمت واقعیت هدایت میکند.
آرامش، نه از نبودن خبر بد، که از باور به روایت درست برمیآید. در چنین روزهایی، بزرگترین لطفی که میتوان به خود و دیگری کرد، صبوری است. پیش از آنکه دستمان به دکمه «ارسال» برود، قبل از بازنشر یک پیام، چند ثانیه مکث کافیست. آیا منبع خبر قابل اعتماد است؟ آیا کسی که این ویدیو را منتشر کرده، خود در محل بوده است؟ آیا با بازگو کردن این خبر، چیزی به دانایی یا آرامش جمعی افزوده میشود؟ راستیآزمایی، وظیفهای است که حالا هر شهروندی باید به اندازه یک روزنامهنگار برایش مسئول باشد.
آنکه چشم و گوشش را به روی هر پیام و تصویری نبندد، سهمی در سلامت روانی جامعه پیدا میکند. شاید گاهی تکرار یک خبر تاییدنشده، از خود حادثه ویرانگرتر باشد؛ بیآنکه بخواهیم، با یک کلیک ساده، دلهرهای بزرگتر از واقعه وارد خانهها میکنیم. مردم، بیشتر از همیشه، نیازمند روایت صادقانهاند. نیازمند رسانههایی که پیش از هر چیز، مسئولیت اجتماعی و انسانیشان را جدی بگیرند.
رسانههایی که نقششان فقط گزارش نیست، بلکه تفسیر، راهنمایی و حتی گاهی تسلی دادن است. در میانه بحران، آنکه با دقت مینویسد و میگوید، با همدلی روایت میکند و به اضطرابها دامن نمیزند، ارزش واقعی کلمه را میشناسد. هر بار که وسوسه شدیم چیزی را بیدرنگ بازنشر کنیم، میتوانیم از خود بپرسیم: آیا به دانستن کمک میکنم، یا به ترساندن؟
آرامش، گاهی محصول همین انتخابهای کوچک است؛ انتخابهای صبورانه و مسئولانهای که میتواند مرز میان دانستن و هراسافکنی را روشن کند. این روزها، بیشتر از همیشه، جای خالی صدای رسانههایی حس میشود که بلدند مردم را به صبوری دعوت کنند، روایت راستی را سر دست بگیرند و در برابر موج شایعهها، آرامش را به خانهها برگردانند.