درباره پیمان حسینی، اسطورهای که کسی بدرقهاش نکرد

خداحافظیام تصمیم من نبود. میدانستم میتوانم سه چهار سال دیگر هم با بهترین کیفیت در تیم ملی بمانم، اما...
هفت صبح، امیر جلالی| در دل روستای «لرگان» نوشهر، پسری چشم به دنیا گشود که کسی تصور نمیکرد روزی نامش در لیست ده اسطوره فوتبال ساحلی جهان کنار پله و کانتونا بنشیند. پیمان حسینی، متولد ۲۷ بهمن ۱۳۶۲، ابتدا ورزش را با کاراته آغاز کرد. اما تقدیر جادهاش را عوض کرد. در شانزدهسالگی، لباس کاراته را درآورد و کفشهای فوتبال را پوشید؛ راهی تیم شموشک نوشهر شد و بعد، بیوقفه رفت بالا، تا رسید به تیم ملی فوتبال ساحلی ایران.
و بعد، سال 1396 رسید. همان سالی که ایران برای اولینبار در تاریخاش، روی سکوی سوم جام جهانی فوتبال ساحلی ایستاد. اما این فقط صعود یک تیم نبود؛ این صحنه طلایی صعود یک دروازهبان گلزن هم بود. پیمان حسینی، نهتنها دستکش طلای تورنمنت را از آن خود کرد، بلکه عنوان عجیبوغریب «بهترین گلزن از دروازه» را هم به خانه آورد.
حسینی در گفتوگویی مفصل با شبکه تیویپلاس از همان دوران طلایی گفت. از گلهایی که با شوتهای دقیق از میان شنها زد. از افتخارات، فهرست فرانس فوتبال و خاطراتی که در قاب ذهنش ماندهاند. اما قصهاش، فقط قصه صعود نیست؛ قصه سقوط هم هست. و از آن تلختر، سکوت.او میگوید: «خداحافظیام تصمیم من نبود. میدانستم میتوانم سه چهار سال دیگر هم با بهترین کیفیت در تیم ملی بمانم، اما... مسئولان تصمیم دیگری گرفتند. نه مراسمی، نه یک تماس. فقط سکوت. فقط رفتن. «نه تنها تحقیر شدم، بلکه سکوتشان روحیهام را شکست. ولی تصمیم گرفتم جوانیام را حفظ کنم، رو به جلو بروم»
و حالا، در نوشهر، همان شهر بارانخورده شمال، پیمان حسینی دفتر کوچکی دارد. ساده، ولی پر از رویا. او میخواهد یک آکادمی فوتبال ساحلی راه بیندازد. مدرسهای برای نسل بعدی، با ارزشهایی مثل شفافیت، اخلاق و تعهد. «پیشنهاد مربیگری داشتم، از تیم ملی گرفته تا عراق، ولی هنوز شرایط دوطرفهاش فراهم نیست»
او از «آینده» گفت، ولی از «امروز» هم دلخور بود. دلخور از وضعیت ورزش در شمال کشور: «نه کارخانه هست، نه اسپانسر. تیم نوشهر هم رفت لیگ پایینتر. سه ساله خداحافظی کردم، کسی حتی زنگ هم نزد»از نگاه او، مدیریت امروز ورزش بیشتر به سلیقه شخصی شبیه است تا برنامهریزی. حسینی معتقد است باید از تجربیات بزرگانی مثل فرشاد فلاحتزاده، میرشمشی و دیگر پیشکسوتان فوتبال ساحلی استفاده شود. نه اینکه هر مدیری ساز خودش را بزند.
در بخش دیگری از گفتوگو، او سراغ تعصب هواداران رفت؛ همان سرمایه پنهانی فوتبال ایران. «وقتی بازیکنی به تیم رقیب میرود، فقط جابهجایی نیست؛ دارد با احساسات یک ملت بازی میکند. نباید هواداران عاشق را به خاطر پول سردرگم کنیم. تعهد و اخلاق، مهمتر از قرارداد است.»و حالا، در چهلودوسالگی، پیمان حسینی، مردی که روزی نامش با توپهای شنآلود و تورهای آفتابخورده گره خورده بود، زندگیاش را ساده میگذراند. تمرین، دفتر، گاهی ماشین کلاسیک. میگوید: «۱۳ سال جوانیام را گذاشتم برای تیم ملی. مدال آسیا، مدال جهانی، افتخارات انفرادی همه برای تیم بود. حالا هم خوشحالم کنار مردمم هستم.»
و شاید، همینجا، در سکوت نوشهر، جایی میان دریا و جنگل، اسطورهای که کسی بدرقهاش نکرد، دارد آهسته آهسته برای برگشتن آماده میشود؛ شاید نه با دستکش، اما با تخته وایتبرد مربیگری در دست.