تئاتر فقط سرگرمی نیست

تئاتر باید کاری کند که وقتی تماشاگر از سالن بیرون میآید، دیگر همان آدم قبلی نباشد
هفت صبح| نادر فلاح، بازیگر شناختهشده سینما و تئاتر و کارگردان باسابقه حوزه نمایش، این روزها با کارگردانی جدیدترین اثر خود، «ببر سفید بنگال در باغوحش بغداد»، به سالن ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر بازگشته است. به بهانه این اجرای متفاوت و بحثبرانگیز که نقدی تلخ بر جنگ و تبعات آن است، با این هنرمند گپ زدهایم. فلاح بیپرده از دغدغههایش در انتخاب متن، چالشهای تئاتر امروز و آسیبهای خصوصیسازی این هنر میگوید.
از جنگ تا ببر سفید
فلاح درباره چگونگی انتخاب این نمایشنامه میگوید: «من همیشه وقتی میخواهم تئاتری کار کنم، اول به شرایط اجتماعی نگاه میکنم؛ به وضع خودمان و آنچه حس میکنم ضرورت دارد که دربارهاش اجرا داشته باشیم. جنگ همیشه مسئله انسان بوده و هست؛ ما هنوز زیر سایه تهدید جنگ زندگی میکنیم، هنوز ترس آغاز یک درگیری تازه هست.
بعد از تجربه جنگ ۱۲روزه هم، احساس کردم باید سراغ متنی بروم که از تبعات جنگ حرف بزند. تا اینکه اتفاقی با نمایشنامه ببر بنگال در باغوحش بغداد نوشته راجیو جوزف روبهرو شدم. خواندم و خیلی زود با آن ارتباط گرفتم.» او از همکاری مترجم اثر یاد میکند: «با خانم سمیه نصرالهی تماس گرفتیم و ایشان با بزرگمنشی اجازه دادند ترجمهشان را به صحنه ببریم. به این ترتیب، این نمایشنامه انتخاب شد و حالا در سالن ناظرزاده ایرانشهر روی صحنه است.»
تئاتری میان واقعیت و ذهن
نمایش فلاح را نمیتوان در چارچوبهای کلاسیک تعریف کرد. خودش میگوید: «من هیچوقت خودم را مقید به اسمها نمیدانم، ولی این تئاتر در قالب تئاتر کلاسیک جای نمیگیرد. اینجا خبری از آن درام با مقدمه، نقطه اوج و نتیجهگیری مشخص نیست. این اثر تلفیقی از سبکهای مختلف است که جهانهای ذهنی و عینی را در کنار هم قرار میدهد. شاید بتوان آن را در حوزه پستمدرن تعریف کرد. لحظاتی را میبینیم که در بستر رئالیسم و دیالوگهای روزمره پیش میروند و لحظاتی دیگر به سمت سورئالیسم و فضای جادویی ذهن میرود. آنچه مهم است، این است که این سبکها در خدمت محتوا و ضرورت دراماتیک قرار گرفتهاند.»
کار با نمایشنامه خارجی یا ایرانی؟
فلاح، کارگردانی است که اغلب سراغ نمایشنامههای ایرانی رفته اما این بار وسوسه متن خارجی او را به سمت دیگری کشانده:
«بیشتر تمایلم به نمایشنامههای ایرانی است. کابوسهای آنکه نمیمیرد و گوزنها هر دو آثار ایرانی بودند اما ببر بنگال در باغوحش بغداد آنقدر برایم جذاب بود که خواستم تجربه کنم کار کردن با نمایشنامهای غیرایرانی چه تفاوتی دارد. ضمن اینکه قصهاش در بغداد میگذرد، در جغرافیایی نزدیک به ما، با اسامی و اتفاقاتی آشنا. موضوعش هم جنگ است، چیزی که در منطقه ما همیشه جاری بوده.» او در ادامه نکته جالبی درباره عنوان نمایش اضافه میکند:
«من اسم نمایش را عوض کردم و گذاشتم ببر سفید بنگال در باغوحش بغداد. چون ببرهای سفید در طبیعت نمیتوانند خودشان را استتار کنند، زودتر شکار میشوند و نسلشان در خطر انقراض است. در حالی که ببرهای زرد راحتتر زنده میمانند. این استعاره برایم مهم بود؛ ببر سفید نمادِ موجودی آسیبپذیر است در جهانی بیرحم.»
نمایشنامهای «راحتالحلقوم» نیست
فلاح تأکید میکند که متن جوزف اگرچه پیچیده است اما قابل فهم برای همه تماشاگران است: «نمایشنامه سخت نیست اما برای ذهنی که به قصههای سرراست عادت کرده، شاید کمی دشوار بهنظر برسد. این نمایش فلسفی است، با مفاهیمی درباره خشونت، جنگ، رابطه انسان و خدا، جبر جغرافیایی و... من اسم بعضی از تئاترها را گذاشتهام «تئاترهای راحتالحلقوم»؛ نمایشهایی که تماشاگر مینشیند، قصه را دنبال میکند، سرگرم میشود و میرود. ببر سفید بنگال از آن جنس نیست. این نمایش تماشاگر را به فکر و گفتوگو دعوت میکند، نه به مصرف سریع لذت.»
تئاتر و سلبریتیها؛ عبور از دوران گذار
در بخشی از گفتوگو، بحث به وضعیت این روزهای تئاتر میرسد و استفاده از چهرهها، بلاگرها و خوانندگان پاپ در نمایشها. فلاح با لحنی صریح میگوید: «الان خیلیها برای پر کردن سالن سراغ سلبریتیها یا بلاگرها میروند. من نقد تند به آن ندارم، چون این یک دوره گذار است اما بهنظرم یک آفت است. تئاتر اساساً پدیدهای عامهپسند نیست. وقتی گفتند «تئاتر برای همه»، نتیجهاش شد تئاترهایی که فقط دنبال فروشاند. از چهرهها و شوخیها و موسیقی استفاده میکنند تا هزینهها را دربیاورند. چون دولت دیگر سوبسید نمیدهد و تئاتر خصوصی باید خودش هزینههایش را تأمین کند.»
او البته امیدوار است این مرحله گذرا باشد: «بههرحال تئاتر مثل هر پدیدهای در مسیر تکاملش گاهی دچار افول میشود. شاید بعد از این، همان تماشاگر عام هم سختگیرتر شود، از تئاتر اندیشه و ضرورت بخواهد، نه فقط سرگرمی. تئاتر همیشه یک نیاز عمیق انسانی بوده، از یونان باستان تا امروز. امیدوارم دولت هم دوباره ضرورتش را درک کند و از تئاتر اندیشمند حمایت کند.»
«تماشاگر» یا «فالوئر»؟
فلاح از اصطلاح جالبی که یکی از همکارانش گفته لبخند میزند:
«یک دوستی گفته بود اینها تماشاگر نیستند، فالوئرند. خیلی درست گفته. وقتی کسی فقط برای دیدن یک بلاگر یا خواننده میآید، دیگر تماشاگر تئاتر نیست، فالوئر است. برای تئاتر غمانگیز است. من هم میتوانم از بلاگرها استفاده کنم تا سالن پُر شود، ولی سوال این است که بعدش چه؟ اگر آن فالوئرها بعد از دیدن نمایش، درکشان از تئاتر عمیقتر شود، بد نیست. شاید بعدها تبدیل شوند به مخاطب جدی تئاتر. اما وای به روزی که سطح خود تئاتر از سطح بلاگر پایینتر بیاید. آنوقت فاجعه است.»
او به واقعیت اقتصادی هم اشاره میکند: «من برای همین نمایش حدود پانصد، ششصد میلیون تومان هزینه کردهام اما سالن گاهی خالی است. خب خیلیها میگویند برو بلاگر بیاور! اما من معتقدم تماشاگر باید از سالن بیرون برود در حالی که چیزی به او اضافه شده، نه اینکه از قبلش هم سطحیتر بشود».
تئاتر خصوصی؛ کمیت یا کیفیت؟
بحث بعدی درباره گسترش سالنهای خصوصی است. فلاح معتقد است تعدادشان هنوز هم کم است و مهمتر از آن، سیاست فرهنگی کشور نسبت به تئاتر اشتباه است: «بهنظر من هنوز تئاتر برای سیاستگذاران فرهنگی یک ضرورت نیست، یک سرگرمی سطحی است. اگر جدی گرفته میشد باید سالنهای بیشتری ساخته میشد، حمایت میکردند، تبلیغ میکردند. ولی این اتفاق نیفتاده. تعریف فرهنگ در ذهن خیلیها با تعریف ما متفاوت است. از نظر بعضی مسئولان فقط فعالیتهای مذهبی فرهنگی محسوب میشود و تئاتر اجتماعی یا اندیشمند جایگاهی ندارد.»
او با تلخی ادامه میدهد: «در دانشگاهها هم رشتههای هنر کمرمقاند، تشکیلات صنفی قدرتی ندارند و بعضی از مدیران صنفها دنبال منافع شخصیاند. حتی شنیدهام در بعضی خانههای صنفی، یک طبقه را دادهاند به یک آقای پیشکسوت تا برای خودش دفتر شخصی داشته باشد! این یعنی ما هنوز راه درازی داریم تا هنر و تئاتر جدی گرفته شود.»
فلاح در عین انتقاد، امیدش را از دست نداده: «امیدوارم روزی برسد که دوباره کسانی مثل بهرام بیضایی یا محمد یعقوبی و هنرمندان نسلهای گذشته که تئاتر فکری و انسانی میساختند، بتوانند کار کنند و حمایت شوند. ما نیاز داریم به بازگشت تئاتر خردمند، نه تئاتر مصرفی.»
ببر سفید؛ تلخ اما انسانی
در پایان گفتوگو، فلاح درباره مضمون نمایش توضیح بیشتری میدهد: «ببر سفید بنگال در باغوحش بغداد براساس نمایشنامهای است که نامزد جایزه پولیتزر بوده. نویسندهاش راجیو جوزف، نویسندهای هندی-آمریکایی است و رابین ویلیامز هم سالها پیش در برادوی در نقش ببر بازی کرده بود. نمایش درباره حمله آمریکا به عراق و فروپاشی حکومت صدام است.»
او تأکید میکند که اثرش نه سیاسی است و نه ایدئولوژیک: «این نمایش از هیچ تفکری طرفداری نمیکند، فقط جنگ را نقد میکند و ویرانیهایش را نشان میدهد. یکی از شخصیتهای اصلی ببر است؛ انسانی که در قالب ببر ظاهر میشود. رابین ویلیامز همان نقش را در برادوی بازی کرده بود و در این نمایش رامین سیار دشتی آن را بازی میکند. چند داستان موازی پیش میرود تا مفهوم نهایی را بسازد.»
امید به تماشاگر اندیشمند
نادر فلاح در پایان از تماشاگران دعوت میکند نمایش را ببینند، اما با ذهنی باز: «من تمامقد از این اثر دفاع میکنم. کاستیهایم را میپذیرم اما نقدهای سطحی و احساسی را نه. امیدوارم کسانی که دغدغه فلسفی و اجتماعی دارند بیایند و این نمایش را ببینند. حتی آنهایی هم که معمولاً تئاتر سرگرمکننده دوست دارند، شاید با دیدن این نمایش در ناخودآگاهشان چیزی تغییر کند و بعدها تبدیل به مخاطب تئاتر جدی شوند.» در پایان گفتوگو، او جملهای میگوید که شاید خلاصه تمام نگاهش به تئاتر باشد: «تئاتر باید کاری کند که وقتی تماشاگر از سالن بیرون میآید، دیگر همان آدم قبلی نباشد.»