کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۷۶۴۹۲
تاریخ خبر:

چند ساعت شفابخش با آقای کلهر

چند ساعت شفابخش با آقای کلهر

مصاحبه دانشگاه پرینستون با موسیقیدان و آهنگساز ایرانی، پیش از کنسرت کوچک او در یکی از سالن‌‎های دانشکده

هفت صبح| شنبه این هفته دانشگاه پرینستون آمریکا، میزبان کیهان کلهر بود. در کنسرتی که با عنوان «قدرت درمانیِ موسیقی» برگزار شد، علاوه بر کلهر، دو نوازنده چینی و هندی هم حضور داشتند و کمانچه کلهر را با ساز چینی «پیپا» و طبل هندی همراهی می‌کردند.

 

ویدیو کوتاهی که از انتهای این اجرا منتشر شده نشان می‌دهد، این کنسرت در سالنی به نسبت کوچک، با تماشای دانشجویان دانشگاه برگزار شده و همه گرد این سه نوازنده نشسته‌‎اند و گوش می‌دهند. قبل از شروع اجرا، مصاحبه‌ای 11 دقیقه‌ای از کلهر پخش شد که خانم دبورا آموس با این نوازنده ایرانی ترتیب داده بود. 

 

او در این گفت و گو که البته به شکل یک مونولوگ به بیننده ارائه شد، از کودکی و نوجوانی و از دست دادن خانواده‌اش در جنگ ایران و عراق گفت و اینکه چگونه موسیقی در همه سختی‌ها او را نجات داده است. در ادامه خلاصه‌ای از ترجمه صحبت‌های او را می‌خوانید.    

 

 او صحبتش را با این جمله شروع کرد: «همیشه به شاگردانم می‌گویم یک روزی ممکن است والدینتان بروند و دیگر در زندگی‌تان نباشند. ممکن است یک رابطه جدی داشته باشید که بالاخره یک جا تمام شود، ممکن است فرزندی داشته باشید اما آن‌ها هم بزرگ می‌شوند و ترکتان می‌کنند؛ اما موسیقی شما را ترک نمی‌کند.» کلهر در ادامه درباره کودکی و چگونگی شکل‌گیری علاقه‌اش به موسیقی توضیح داد:

 

«خانواده من موسیقی سنتی ایرانی را خیلی دوست داشتند. برادرم یک خواننده حرفه‌ای بود. وقتی پنج سالم بود، یک سنتور قدیمی به خانه آورد. شروع کردم نواختن و فهمیدم که موسیقی را دوست دارم، یا شاید کمی در آن استعداد دارم. وقتی نوجوان بودم، 13 یا 14 ساله، با ارکستر رادیو ملی در ایران شروع کردم و هر روز جدی و جدی‌تر شدم و فهمیدم که این کاری هست که وقتی بزرگ شدم می‌خواهم انجام بدهم.» 

 

 موسیقی، آن ستونی بود که چادر زندگی‌ام را سرپا نگه می‌داشت

کلهر در ادامه درباره جنگ ایران و عراق و از دست دادن والدین، برادر و دوستانش می‌گوید: «وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد، من نوجوان بودم. برای یک نوجوان خیلی سخت است که چنین چیزی را به چشم ببیند، آن همه نقض حقوق اولیه زندگی. این کاری است که جنگ می‌کند. آن‌ها انسان بودنت را نادیده می‌گیرند. برای هیچ کس دیگری در این دنیا چنین چیزی را نمی‌خواهم.

 

در سال 1983 ایران را (با پای پیاده) ترک کردم و به ترکیه رفتم. یک کوله پشتی کوچک داشتم به علاوه سازم. کمانچه تنها چیزی بود که (آن روزها) به آن اهمیت می‌دادم. فکر می‌کنم مثل هر آدم دیگری که رابطه نزدیکی با موسیقی دارد، در جوانی و بعد در بزرگسالی، می‌توانم درباره مواقعی صحبت کنم که موسیقی به من کمک کرد تا در این زندگی دوام بیاورم. حس می‌کنم در نقاطی از زندگی‌ام، همه چیز خیلی سخت شد.

 

دو تا از دوستانم را در جنگ از دست دادم، و بعد از آن خانواده‌ام را. موسیقی آن ستونی بود که چادر زندگی‌ام را سرپا نگه می‌داشت و بابتش خیلی شکرگزارم.»  او همچنین در راستای موضوع برگزاری کنسرت‌های دانشگاه پرینستون، درباره ارتباطی که موسیقی بین انسان‌ها ایجاد می‌کند توضیح داد: «این موسیقی بسیار زنده است. بسیاری از جوانان آن را یاد می‌گیرند یا به آن گوش می‌دهند.

 

بسیاری از خانواده‌ها فرزندانشان را برای دیدن اجراها می‌آورند. اجرا در ایران همیشه یک افتخار است؛ به خاطر واکنش‌هایی که می‌گیرم. بعضی وقت‌ها آدم‌ها می‌آیند و فقط با موسیقی گریه می‌کنند. گاهی در اجراهایم چشمانم را می‌بندم و می‌نوازم اما حس و انرژی تماشاگران را دریافت می‌کنم. من به خاطر کارم، بارها به سرتاسر جهان سفر کرده‌ام، تقریبا همه کشورهای جهان را دیده‌ام و با مردمش ارتباط برقرار کرده‌ام.

 

سعی کرده‌ام صحبت کردن به زبان‌های مختلف را یاد بگیرم که با فرهنگ‌های مختلف آشنا شوم. اما هر جا رفتم، افرادی را دیدم که زندگی را دوست داشتند و یک زندگی آرام و امن برای خانواده و فرزندانشان می‌خواستند. پس این چه چیزیست که به ما اجازه نمی‌دهد ما زندگی کنیم؟ فکر می‌کنم هنر می‌تواند به نوعی ما را به سمت آن زندگی سوق بدهد. حداقل امیدوارم که اینطور باشد.

 

آدمیزاد زیبایی را دوست دارد اما یک دنیای زیبا جایی نیست که ما در آن زندگی می‌کنیم. این همه جهل، جنگ، زشتی و خشونت را می‌بینیم. زندگی آدم‌ها می‌تواند خیلی سخت باشد. از دست دادن خانواده‌ها، همه آن گروگان‌ها، خصومت‌ها و اتفاقی که برای فلسطینی‌ها افتاد. این‌ها آن چیزی نیست که مردم آرزویش را داشته باشند. راه فرار و راه انتخاب سیاستمداران بهتر که بتوانند از این اتفاقات جلوگیری کنند، همه از راه هنر است.» 

 

بعد از اجرا آدم بهتری‌ هستم

کلهر درباره خصوصیت درمانی موسیقی اینطور توضیح می‌دهد: «تجربه شخصی من به عنوان یک موسیقیدان، به عنوان کسی که روی صحنه است و آن موسیقی را تولید می‌کند، این است که می‌توانم تا مدتی بعد از اجرا آدم بهتری باشم؛ ممکن است چند ساعت یا چند هفته یا هر مدت طول بکشد. می‌دانم که از آدمی که قبل از کسرت بودم می‌توانم خیلی بهتر باشم. این باعث می‌شود من ادامه بدهم؛ در جست‌وجوی بهتر بودن.

 

فکر می‌کنم همین تجربه را تماشاگران هم داشته باشند. همه ما می‌توانیم درک عمیق‌تر و بهتری از این دنیا و آنچه که خودمان می‌توانیم باشیم، داشته باشیم. اگر باخ، بتهوون یا ولایت خان شما را به فکر وا نمی‌دارد، پس هیچ چیزی نمی‌تواند باعث فکر کردن شما بشود. فکر نمی‌کنم هیچ چیزی در این دنیا چنین کیفیتی داشته باشد که شما را از زندگی روزمره‌تان، دور کند و ذهن و توجه شما را به سمت خودش ببرد. وقتی ناراحتید، همیشه می‌روید و به یک قطعه موسیقی گوش می‌دهید.

 

حتی متوجه این کار نمی‌شوید اما این آنی‌ترین کاری است که انجام می‌دهید. وقتی خوشحال هم هستید دوباره این کار را انجام می‌دهید. پس ما هر روز با این پدیده زندگی می‌کنیم، اما نادیده‌اش می‌گیریم. ما موسیقی را با اهداف مختلف گوش می‌دهیم و مهم‌ترین خصوصیت آن این است که، موسیقی ما را درمان می‌کند.

 

لازم نیست حتما مریض باشید یا حالتان بد باشد، درمان به این معناست که شما را در موقعیت بهتری از «بودن» قرار می‌دهد. هر چه بزرگتر می‌شویم، بیشتر متوجه اهمیت هنر و فرهنگ می‌شویم. اگر هنر نبود، این جهان چگونه بود؟ قرار نیست خیلی زیبا باشد چرا که جهان بدون هنر و موسیقی، حداقل برای من قابل زیستن نیست.»       

 

کدخبر: ۵۷۶۴۹۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر