ناگفتههای کودتای ٣ اسفند ١٢٩٩ به روایت سیدضیا طباطبایی

نخستین روایت رهبر کودتای سوم اسفند از آن واقعه منتشر شد.
به گزارش هفت صبح به نقل از خبرآنلاین، در اواخر بهمن ۱۳۳۳، درست ۳۵ سال پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مجید دوامی سردبیر اطلاعات هفتگی به سراغ یکی از رهبران اصلی آن رفت؛ سیدضیالدین طباطبایی که حالا برای خود در سعادتآباد تهران مشغول کشاورزی بود. سید ضیا در این گفتوگو برای نخستین بار درباره چرایی کودتا سخن گفت. شرح این گزارش – گفتوگو را که به تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۳۳ در «اطلاعات هفتگی» منتشر شد در پی میخوانید:
تازه دامنه افق مشرق از پرتوهای طلاییرنگ خورشید گلگلون شده بود که اتومبیل ما از آخرین تپه بر فراز سعادتآباد بالا رفت و در مقابل عمارتی که آقای سید ضیاءالدین طباطبایی در آنجا سکونت دارد توقف نمود. برای اولین بار بود که به ملاقات آقا میرفتم و مقصود از این ملاقات این بود که اسرار جالب توجه کودتای حوت ۱۲۹۹ را از زبان شخص ایشان بنویسم.
در جاده سه نفر قدم میزدند یکی از آنها سید ضیاءالدین بود که از یک ساعت قبل کار روزانه خود را شروع کرده بود. یکی از دهقانان میگفت: «آقا هر روز ساعت شش صبح در مزرعهها و در دامنه کوه و تپهها پا به پای کارگران و زارعین مشغول کار میشود و امروز چون منتظر شما بود در مزرعههای حول و حوش منزل توقف کرده بود. آقای طباطبایی در آن صبح زود فقط یک کت برک پوشیده بود و یک شال گردن پشمی به گردن داشت و با همین لباس است که ایشان از یازده سال قبل تا به امروز یک زندگی زراعتی و کشاورزی را در پانزده کیلومتری تهران آغاز کرده و در هفته بیش از دو یا سهمرتبه به تهران نمیآید.
در بالای مرتفعترین تپههای سعادتآباد خانه سبزرنگی است که با سنگ سبز بنا شده و در یکی اتاقهای بزرگ همین خانه بود که آقای طباطبایی با مهربانی و خوشرویی از من [مجید دوامی] پذیرایی کرد. نخستوزیر کودتا موقعی که دانست تقاضای ما شرح واقعه کودتاست، گفت:
«اسراسر کودتای حوت ۱۲۹۹ از جالبترین و حیرتانگیزترین قسمتهای تاریخ پنجاه سال اخیر ایران است ولی من تاکنون به هیچ روزنامه و مجلهای در این خصوص مطلبی نگفتهام زیرا افشای حقایق کودتا در زمان حیات من میسر نیست. چنانکه موقعی که در سوئیس بودم کتابی تحت عنوان «کتاب سیاه» در یک هزار صفحه نوشتهام و آن را در محل امنی به امانت سپردهام تا بعد از مرگ من منتشر شود و مردم مملکت به حقایق و اسرار کودتا و اوضاع مملکت خودشان در آن عصر و زمان آگاهی بیابند و بدانند که در پارهای از موراد در قضاوت دچار اشتباه بودهاند. بنابراین تا به حال از قول من در سی سال اخیر راجع به کودتا خبری منتشر نشده ولی چون روزنامه و نشریات اطلاعات برای مملکت ایران مفید بوده و هستند و من به این روزنامه و نشریات آن اعتقاد دارم لذا حاضرم برای نخستین بار درباره علل به وجود آمدن کودتای ۱۲۹۹ مطالبی را بگویم و شما آنها را منتشر سازید ولی البته بدانید که این مطالب تنها قسمت ناچیزی از اسرار کودتا است.»
در اینجا آقای طباطبایی یک سیگار هما آتش زد و پس از لحظهای تامل درباره اینکه چرا کودتای ۱۲۹۹ در ایران به وجود آمد اظهار داشت:
در نتیجه تسلط چند هزار نفر افراد مسلح به گیلان که مرکب از ایرانیان مهاجر قفقازیه و روسها و گرجیها و انقلابیون بینالمللی بودند و بعدها این عده به نام متجاسرین معروف شدند، کابینه مرحوم مشیرالدوله تشکیل شد و چون قوای متجاسرین از حدود گیلان و منجیل تجاوز کرده و نزدیک قزوین رسیده بودند کابینه مرحوم مشیرالدوله حکومت نظامی را در تهران و تمام ایالات شمالی اعلام کرد و فرماندهی کل حکومت نظامی را به کلنل «استراسلسکی» روسی فرمانده قزاقخانه با اختیارات نامحدود واگذار کرد.
استراسلسکی مقرراتی برای استقرار امنیت از قوانین حکومت نظامی تزاری روسیه اقتباس کرد و در تهران اعلام نمود. استراسلسکی نیرویی تشکیل داد از قوای قزاق، و شماره قوای قزاق آن روز در تمام ایران ۱۱ هزار نفر بود که شش هزار نفرش در تهران و اطراف و مابقی در آذربایجان و سایر نقاط بودند.
قوای قزاق شروع به حمله کرد و جنگهای خونینی پیش آمد که قزاقها گاهی پیش میرفتند و گاهی پس میآمدند و بعد از شش ماه شکست هولناکی متوجه قوای قزاق شد و چهار هزار نفر قزاق بعد از تلفاتی که دادند به طور دستهجمعی عقبنشینی و فرار کردند و معلوم نشد که این شکست اختیاری بود یا اجباری!
خوشبختانه یا بدبختانه در آن موقع قشون انگلیس در قزوین بود و قشون مزبور جانشین قوای قزاق شد و از هجوم مهاجمین به طرف پایتخت جلوگیری کرد. کابینه مرحوم مشیرالدوله ساقط و با سقوط کابینه یک حادثه مهمی در ایران رخ داد که مسیر سرنوشت این مملکت را تغییر داد و آن اخراج کلنل استراسلسکی با یکصد نفر از افسر تزاری از قزاقخانه بود. کابینه مرحوم سردار منصور سپهدار اعظم تشکیل گردید و به جای استراسلسکی مرحوم سردار همایون به فرماندهی قوای قزاق تعیین گردید. قوای قزاق شکستخورده که بیش از چهار هزار نفر بودند در دهات قزوین به طور پراکنده به حال خود گذاشته شدند و هیأتی از طرف دولت برای سرپرستی و اداره امور قزاقهای قزوین تعیین گردیدند. این هیأت عبارت بودند از: آقایان امیر تومان نخجوان، ماژور مسعود خان کیهان، کاپیتان کاظمخان سیاح و مرحوم زمان خان و به اصطلاح اتاماژور قوای قزاق در قزوین مرکب از این چند نفر بود. برای ارتباط بین قوای قزاق و نیروی انگلیس از طرف دولت کلنل اسمایس تعیین گردید. کلنل اسمایس همان افسری بود که مطابق قرارداد ۱۹۱۹ برای اداره امور ژاندارمری ایران به این مملکت آمده بود. در عرض این چند ماه یعنی از تاریخ تشکیل کابینه مرحوم سپهدار تا کودتا قوای قزاق قزوین بدون کمک مالی موثر دولت، فقط از پرتوی کمکهای غیرمستقیمی که کلنل اسمایس میتوانست از دولت یا مازاد آذوقه نیروی هندی و انگلیسی به دست آورد اداره میشدند.
این نکته جالب توجه است که قوای قزاقی که بعد از ۶ یا ۷ ماه جنگ در مقابل متجاسرین شکست خورده بودند در آن موقع که در قزوین بودند مورد عطوفت و دلنوازی هیأت حاکمه واقع نشدند و حتی جیره و مواجب ناچیز و عادی آنها چندین ماه عقب افتاده بود. نه خود وسیله تغذیه و زندگانی داشتند و نه برای خانواده خود از جیره و مواجبی که دریافت میداشتند میتوانستند چیزی ارسال بدارند.
وضع تهران هم در آن موقع بیش از آنچه تصور شود وخیم بود. ادارات دولتی از ژاندارمری و نظیمه و عدلیه و غیره یک سال از دریافت حقوق عادی خود محروم مانده بودند. دستجات مختلف به عناوین سیاسی و غیره مشغول فعالیت بودند.
و از زمان حکومت مرحوم مشیرالدوله و سپهدار تا کودتا حکومتهای نظامی همهروزه عدهای را در نتیجه کشف توطئههایی دستگیر و به محبس میانداختند. مرحوم احمدشاه در اواخر کابینه محروم وثوقالدوله به تهران وارد شد و وخامت اوضاع طوری بود که او را نگران و به تشکیل حکومت مرحوم مشیرالدوله با موافقت انگلیسها وادار ساخت و امیدوار بود که حکومت مرحوم مشیرالدوله توانایی تسلط بر اوضاع و حداقل استقرار صورت ظاهری انتظامات را خواهد داشت لکن شکسته شدن نیروی قزاق و دولتی سبب مزید اضطراب خاطر وی گردید مخصوصا پس از واقعه شکست قزاق و بالاخص اخراج افسران روسی از ایران امیدها مبدل به یأس شد.
در اوایل کابینه مرحوم سپهدار رویتر خبری از لندن منتشر کرد که وزیر خارجه در پارلمان انگلیس اعلام کرده بود که قشون انگلستان در بهار ایران را تخلیه خواهند کرد. وصول این خبر موجب نگرانی دربار شده و پیشنهادی به انگلیسیها کرد و گفت: «حال که قشون انگلیس از ایران میرود و ما هم قوه و نیروی نظامی نداریم و حمله متجاسرین و سقوط پایتخت هم به نظر قطعی میآید و احوال تمام ایالات شمالی هم از حیث آشفتگی و هرج و مرج و نبودن قوای انتظامی از وصف خارج است بنابراین دولت تنها راه را در تخلیه پایتخت اندیشید.»
دو ماه بین دربار ایران و دولت انگلیس درباره موضوع تخلیه پایتخت مذاکرات جریان داشت. دربار اصرار داشت که پایتخت به شیراز منتقل شود و انگلیسها در مقابل معتقد بودند که پایتخت بهتر است به اصفهان انتقال پیدا کند و بالاخره این مذاکرات منتهی به توافق طرفین در تخلیه پایتخت گردید و مقدمات تخلیه کمکم فراهم شد. بانک شاهنشاهی شعب خود را در رشت و تبریز تعطیل کرد. سفارت انگلیس یکصدوپنجاه قاطر برای حمل اثاثیه سفارت هنگام رفتن به اصفهان در قلهک جمعآوری نمود و سایر سفارتخانهها هم مقدمات تخلیه را فراهم میکردند. در تهران قوایی که موجود بود عبارت از چند صد نفر قزاق در تهران و فرحآباد که وظیفه گارد و پاسبانی دربار را داشتند.
بریگاد مرکزی مرکب از دو هزار و پانصد نفر تحت ریاست مرحوم سرهنگ شهاب و دژیمان یک ژاندارمری با آقای سرهنگ حبیبالله شیبانی و دژیمان دو با سرهنگ ضرغامی در یوسفآباد تحت ریاست کلنل گلوروپ سوئدی بود. لکن تمام این نفرات که چندین ماه بود جیره خود را نگرفته بودند بدون اسلحه و لباس و خوراک در انتظار سرنوشت شومی بودند و مسلم بود که پس از حرکت نیروی انگلیس از قزوین متجاسرین به تهران سرازیر خواهند شد و فقط خدا میدانست که در صورت وقوع چنان حادثهای تهران و سکنه آن دچار چه سرنوشتی میشدند.
در این هنگامه بود که احساس ازخودگذشتگی و نجات مملکت از آن وضعیت شوم برای چند نفری پیدا شد که موفق شدند از تخلیه پایتخت و آن بیتکلیفی و حیرتزدگی نجات پیدا کنند و بالاخره کودتای سوم حوت رخ داد ولی چون هنوز ادراک سیاسی مردم این مملکت به آن مرحله نرسیده است که توانایی هضم حقایق تلخ را داشته باشند بنابراین اجازه بدهید بیش از این راجع به مقدمات کودتا و طرز وسایلی که این فکر را از خیال به مرحله عمل گذاشت چیزی عرض نکنم.