راز تعطیلی ۲۹ اسفند

روایتی از نهضت ملی شدن صنعتنفت؛ از آغاز اکتشاف نفت تا خاتمه رسمی قرارداد کنسرسیوم
روزنامه هفت صبح| اگر از شما بپرسند چرا ۲۹ اسفند که معمولا به جز سالهای کبیسه آخرین روز سال میشود، تعطیل است؛ جوابتان چیست؟ ممکن است تا به حال به مناسبت این روز در تقویم نگاه نکرده باشید و تصور کنید که ۲۹ اسفند در واقع بخشی از تعطیلات نوروزی است. ولی اگر به تقویم نگاه کنید میبینید که این روز، روز «ملی شدن صنعتنفت ایران» است و به این دلیل تعطیل است. اما آیا داستان ملی شدن صنعت نفت را میدانید؟ آیا میدانید چرا این روز آن قدر مهم بوده که در تقویم به رنگ قرمز دربیاید و تعطیل رسمی شود؟ آیا شخصیتهایی که در جریان ملی شدن صنعت نفت موثر بودند را میشناسید؟
اگر پاسختان به این سوالات منفی است؛ نگران نباشید چرا که ما میخواهیم این هفته به مناسبت نزدیک شدن به این مناسبت مهم ملی، قصه ملی شدن صنعت نفت را برای شما تعریف کنیم. قصهای که از حوالی سال ۱۲۸۰ آغاز میشود و در پاییز سال ۱۳۶۹ شمسی به پایان میرسد. داستانی حدود ۹۰ ساله با کلی تحول در عرصه داخلی و خارجی را البته در حدود ۳ تا ۴ هزار کلمه خلاصه کردن؛ کار سادهای نیست ولی ما تلاش خود را کردهایم تا در این روزهای آخر اسفند یا حتی در روزهای ابتدای عید، مطلبی خواندنی از این برهه حساس تاریخ ایران داشته باشید.
یک: کاشف فرانسوی
ژان ژاک دو مورگان یک جغرافیدان، زمینشناس و باستانشناس فرانسوی بود. متولد سال ۱۸۵۷ بود و در سال ۱۸۹۲ مطلبی در سالنامه معادن از او منتشر شد که حاکی از این بود که در غرب ایران، نفت وجود دارد. بخشهایی از مطلب او را بخوانید که در مطلبی با عنوان زمینشناسی ایران، در زمستان سال ۱۳۳۸ توسط دکتر کاظم ودیعی (کسی که بعدا موسس دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران شد و در دو سال آخر حکومت پهلوی هم وزیر کار و تامین اجتماعی بود) در نشریه زبان و ادب فارسی دانشگاه تبریز منتشر شده است:
«در جالب توجهترین نقطه (شمال بخش ذهاب) در محل معروف به کند شیرین میباشد که در آنجا منابع مهم نفت توسط بومیان برای رفع احتیاجاتشان بهرهبرداری شده است. این منابع نفتی در پای رشته کوه بزرگ زاگرس(نواکوه، دالاهو کوه، آهنگران کوه، سکرمه (بگرمه) داغی، قراداغی) قراردارند. این کوهها جملگی واقع برخطیاند که به مانند تمامی شکستگی منطقه از شمال غرب متوجه جنوب شرق است. یکی از کوههای انتهایی آنها در کرکوک ترکیه است که منابع قیر و نفت و فورانهای گازی در آن موجود میباشد. منتهیالیه دیگر آن در آن طرف قصر شیرین نزدیک شاه کوه واقع است. در اینجا نیز منابع و چشمههایی وجود دارد. این منطقه نفتخیز به سمت شمال و جنوب تا دوردست ممتد میگردد زیرا آثار آن را در پشت کوه و دورتر از آن در شوش و اطراف رامهرمز میبینیم که هنوز هم در آنجا بومیان از چاههای خود روغن معدنی فراوانی به دست میآورند.»
دو: واسطه ارمنی
اطلاعاتی که کاشف فرانسوی به دست میآورد را یک دلال ارمنی – گرجستانی میبیند و رهسپار سفر میشود تا بتواند برای صنعت نفت ایران سرمایهگذار پیدا کند. اما اینکه اطلاعات چطور به این واسطه یا همان دلال میرسد؛ خود ماجرای جالبی است. نام این واسطه آنتوان کتابچیخان است. او در سال ۱۸۴۳ یعنی ۱۴سال قبل از آن کاشف، در قسطنطنیه یا همان استانبول در یک خانواده کاتولیک ارمنی اصالتاً گرجی به دنیا آمد. از چهارده سالگی به ایتالیا رفت و در آنجا ایتالیایی و فرانسوی را هم آموخت و در ۲۷ سالگی با زنی ارمنی که پدر و مادرش از منطقه تازهجلفا در اصفهان بودند، ازدواج کرد.
او فعالیت تجاری خود را در حکومت عثمانی آغاز کرد ولی در سال ۱۸۷۶ کارخانه او و شریک ارمنیاش توسط شورشیان بلغاری در جریان ناآرامیهای عثمانی غارت شد و آنتوان مجبور شد به اروپا برود تا بتواند در مورد بدهیهای خود با بستانکاران آلمانی، بلژیکی و فرانسویاش دیدار کند. با این حال در پاریس، ورق به طور کلی برای او برگشت.
ناصرالدین شاه قاجار قصد داشت برای نمایشگاه جهانی به فرانسه بیاید و برخی ایرانیان در پاریس مشغول کار و مهیا کردن ورود شاه بودند. او توانست در دسامبر آن سال با ناصرالدین شاه دیدار کند و امتیاز راهآهن رشت به تهران را از او بگیرد. دو سال بعد یعنی در سال ۱۸۸۰ او در ایران بود تا این راهآهن را تاسیس کند ولی مخالفت همزمان دو قدرت استعماری در آن روزها یعنی روسها و انگلیس باعث شد این قرارداد باطل شود. با این حال کتابچی در ایران ماند و از سال ۱۸۸۱ مدیرکل گمرکات کشور شد و این سمت را تا سال ۱۸۹۳ یعنی به مدت ۱۲ سال در اختیار داشت.
در این میانه اما او برای کلی قرارداد دیگر واسطهگری کرد. مثلا بعد از ابطال امتیاز رویتر، کتابچی در سال ۱۸۸۸واسطه شد که رویتر بتواند در عوض آن قرارداد قبلی امتیاز بانک شاهنشاهی ایران را به دست آورد یا دو سال بعد واسطه اعطای امتیاز انحصار توتون و تنباکو به تالبوت انگلیسی شد که زمینهساز اعتراضات وسیع و فتوای میرزای شیرازی شد که موسوم به قیام تنباکو است. اندکی پس از این اعتراضات کتابچی از کشور خارج شد و به خواست خود توانست عنوان کنسول ایران در بروکسل را به مدت ۵ سال در اختیار داشته باشد و در پایان تصدی این سمت بود که اتفاق بزرگ رخ داد.
اتفاق بزرگ چه بود؟ کتابچی از وقتی برای بدهیهایش به اروپا رفته بود با دلالی فرانسوی آشنا شده بود به نام ادوارد کوته. این آقای ادوارد کوته بعدا دستیار رویتر هم شده بود و کتابچی در تهران توانسته بود قرارداد بانک شاهنشاهی را به جای امتیاز رویتر برای او درست کند و به این ترتیب رابطه اقتصادی خوبی داشتند. از آن سو یکی از همکاران ژان ژاک دو مورگان یعنی همان کاشف فرانسوی فردی بود به نام جورج لمپر. این آقای جورج لمپر با خواهرزاده ادوارد کوته یعنی آن دلال فرانسوی ازدواج کرده بود و میدانست دایی همسرش چندین بار برای اخذ امتیاز به ایران سفر کرده است. او گزارش مورگان را به دایی همسرش داد و کوته هم که از علاقه کتابچی به این کسبوکارها خبر داشت او را در جریان این خبر قرار داد.
کتابچی از سال ۱۸۹۹ به دنبال سرمایهگذار برای اکتشاف نفت افتاد. با شرکت رویال پترولیوم صحبت کرد ولی آنها گفته ریسک بزرگی است و ممکن است نفتی کشف نشود. پس از آن کتابچی به سراغ دوستش سر هنری دراموند ولف رفت. او از طریق برادرزاده خود با یک سرمایهگذار به نام دارسی صحبت کرد که ثروت خود را از سرمایهگذاری در معادن طلای استرالیا به دست آورده بود. دارسی به پروژه علاقهمند شد و در سال ۱۹۰۱، توافقنامهای امضا شد که دارسی سرمایه لازم برای عملیات اکتشاف را آماده کند و کتابچی با ایرانیان مذاکره کند. کتابچی و ولف و کوته مجموعا به عنوان دلایل، حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از این قرارداد را برمیداشتند.
تقریبا دو ماه بعد از قرارداد اولیه، کتابچی توانست در تهران قرارداد را برای دارسی بنویسد و جالب اینکه کمتر از دو سال بعد نیز، درست قبل از شصتمین سالگرد تولد خود و بدون دیدن شکوفایی صنعت نفت در ایران، در لیورنوی ایتالیا درگذشت و دارسی در پیامی به خانواده او نوشت: «من یک دوست مهربان و صمیمی و یک همکار ارزشمند و توانمند خود را از دست دادهام.»
سه: سرمایهگذار انگلیسی
ویلیام ناکس دارسی متولد یکی از جنوبیترین نقاط بریتانیا در سال ۱۸۴۹ بود. به این ترتیب او ۶ سال کوچکتر از آنتوان کتابچیخان ارمنی و ۸ سال بزرگتر از کاشف فرانسوی نفت در ایران بود. در هفده سالگی او و خانوادهاش به استرالیا مهاجرت کردند. ویلیام در همان جا وارد دانشکده حقوق شد و تصمیم گرفت راه پدرش را ادامه دهد و یک وکیل شود. ولی در همان حال به زمینشناسی هم علاقهمند بود.
روزی یکی از مشتریان دارالوکاله پدرش تکه سنگی به او نشان داد و گفت که در نزدیکی محلی که او سکنی دارد یک کوه بزرگی از این سنگها یافت میشود. بعد معلوم شد که آن تکه سنگ، طلا داشته و از این برخورد معدن طلای معروف مونت مورگان کشف گشته و استخراج شد. چند سالی بیشتر طول نکشید که دارسی و شرکای او فواید بسیار برده و همه آنها ثروتمند شدند.
بر مبنای همین ثروت بود که دارسی پیشنهاد سرمایهگذاری در بخش نفت ایران که نیاز به سرمایه قابل توجهی داشت را پذیرفت. البته در این مسیر، همان طور که گفتیم تلاشهای آنتوان کتابچی و واسطهگری «سر هنری دراموند ولف» که سه سالی هم سفیر بریتانیا در ایران بود (از ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۱) موثر بود. قرارداد دارسی یا امتیازنامه۱۸ مادهای «نفت و موم طبیعی معدنی» را مظفرالدینشاه در کاخ صاحبقرانیه در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۰۱ میلادی، برابر با ۷ خرداد ۱۲۸۰ خورشیدی، امضا کرد. به جز او امینالسلطان، میرزا نصرالله مشیرالدوله و مهندسالممالک (نظامالدین غفاری) هم قرارداد را امضا کردند.
بر اساس قرارداد مقرر شد که در صورت کشف نفت، امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت در سراسر ایران به استثنای شهرهای شمالی شامل گیلان، مازندران، گرگان، خراسان و آذربایجان برای مدت شصت سال از شاه قاجار گرفته شود ودر مقابل، دولت ایران، ۱۶ درصد از سود سالانه این شرکت را به خود اختصاص داد. همچنین دارسی متعهد شد ظرف دو سال، شرکت یا شرکتهایی برای بهرهبرداری از این امتیازات تأسیس کند و سالیانه مبلغ ۲۰ هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶ درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.
تیم حفاری تحت نام جورج رینولدز به ایران فرستاده شد و بلافاصله شروع به جستجو و اکتشاف کردند. تا سال ۱۹۰۳ ویلیام دارسی در حدود ۵۰۰ هزار پوند هزینه کرده بود، اما هیچ نتیجهای به دست نیامده بود و به این ترتیب کار حفاری و اکتشاف بدون نتیجه متوقف شد. دارسی مجبور شد، برای به دست آوردن ۱۰۰ هزار پوند سرمایه دیگر، شرکت نفت برمه را در سهام سندیکا شریک کند. کار حفاری در مناطق جنوب ایران و در منطقه شاردین دوباره شروع شد ولی به نتیجهای نمیرسید.
چهار: سادات قیری
خانواده سادات قیری از طوایف خوزستان بودند که در شوشتر زندگی میکردند و نسب خود را به امام موسی کاظم میرساندند. شغل اصلی آنها تجارت بود و در گذر زمان، هنگام عبور از نواحی جنوب، در دره خِرسان، محلی که نزدیک مسجد سلیمان است، به چشمههای جوشانی برخوردند که مایعی مخلوط از آب و مادهای سیاهرنگ از آن بیرون میآمد.
آنها به تدریج و پس از کسب پارهای اطلاعات متوجه میشوند که این همان قیری است که در زمان ساسانیان از آن برای قیراندود کردن و نیز در جنگ افزارها و... استفاده میشد و تصمیم میگیرند بهرهبرداری از آن را آغاز کنند. آنها با استفاده از ابزاری ساده شروع به استخراج نفت میکنند و با استفاده از دیگی به ارتفاع چهار و قطر دو متر، نفت را چند روز متوالی گرم میکنند تا حدی که مواد اضافه آن تبخیر شود و قیر مذاب باقی بماند و سپس با تخلیه این مواد در آب، قیر لایه لایه شده را برای فروش انتقال میدهند.
از اسناد خانوادگی سادات برمیآید که در حدود سالهای ۱۲۸۵ و ۱۲۸۶ دمورگان (باستان شناس فرانسوی) از قضیه قیر درّه خرسان مطلع میشود و سپس انگلیسیها با حمایت دولت وقت ایران موفق میشوند سادات قیری را راضی به انعقاد قرارداد با کمپانی دارسی کنند که پروژه کلان اکتشاف نفتش در ایران به مشکل خورده بود. البته برخی اسناد وجود دارد که نشان میدهد این سادات چندان «راضی» به این قرارداد هم نبودند و مدعی هستند که خوانین بختیاری املاک آنها را بدون اجازه به کمپانی نفت انگلیس اجاره دادهاند یا با مداخله دولت مجبور میشوند که چنین کاری انجام دهند. این قرارداد که دارای هشت شرط هست در اکتبر ۱۹۰۷ به امضا طرفین میرسد و سادات قیری در ازای این قرارداد سالانه ۱۰۰۰ من (هر من سه کیلو است) نفت و ۹۰۰ قران احمدشاهی (نقره) دریافت میکردند.
به این ترتیب از سال ۱۹۰۷، حفاری نفت در منطقهای به نام میدان نفتون در شهر مسجدسلیمان آغاز شد و در سال ۱۹۰۸ هم نقطه دیگری در این شهر، شاهد حفاری بود. حفاریها در ماه آوریل بدون هیچ موفقیتی ادامه داشت و سرمایه نهایی در حال اتمام بود و دارسی نیز کاملأ ورشکست شده بود. اما در تاریخ ۲۶ مه ۱۹۰۸ و در عمق ۳۶۰ متری از زمین میدان نفتون، در مسجدسلیمان، مته حفاری آخرین لایه را شکافت و نفت با فشار بسیار زیاد از زمین فوران کرد و به این ترتیب شرکت نفت دارسی، پس از هفت سال، سرانجام در ۲۶ مه ۱۹۰۸ میلادی در منطقه مسجد سلیمان به نفت رسید.در آوریل ۱۹۰۹ ویلیام دارسی مدیرعامل شرکت تازه تأسیسی به نام شرکت نفت ایران و انگلیس گردید. این شرکت بعدها به بریتیش پترولیوم و سرانجام به BP تغییر نام پیدا کرد.
پنج: اعتراض پهلوی
پنج خرداد۱۲۸۷ شمسی نفت در ایران کشف میشود. ۱۲سال بعد، با کودتای سه اسفند۱۲۹۹ کار سلطنت قاجاریه تقریبا به پایان میرسد و این پایان در سال۱۳۰۴ با اعلام سلطنت رضا پهلوی رسمی میشود. در تمام این 17سال انگلیسیها در حال برداشت نفت از منابع ایران هستند و سهم اندکی را به ایران میدهند. این میزان حتی کمتر از میزان مقرر در قرارداد، یعنی ۱۶درصد بود. البته انگلیسیها این ادعا را قبول نداشتند و مدعی بودند که طبق قرارداد عمل میکنند ولی ماجرا این بود که آنها هیچ بیلان عملکرد مالی از شرکت ارایه نمیدادند تا مشخص شود ۱۶درصد از سود شرکت چقدر است!
آمارها میگوید استخراج نفت از سال۱۹۰۵ آغاز شد و اولین پرداختی به ایران در سال۱۹۱۴ در حدود هزار لیره بود و پس از آن تا سال۱۹۱۹ که در میانه جنگ جهانی و اوج بازار نفت جهانی بود، دریافتی ایران از 10میلیون لیره بیشتر نشد و این در حالی بود که عایدات شرکت به بیش از 200میلیون لیره رسیده بود و قاعدتا باید سهم ایران چیزی در حدود ۳۲میلیون لیره میبود. تقریبا پس از جنگ جهانی اول یعنی در همان حوالی سال۱۲۹۸ اعتراضات به این قرارداد چه در سطح نخبگان و مسئولان و چه در سطح عوام آغاز شد. رضا پهلوی از سال۱۳۰۷ از طریق وزیر دربار خود یعنی تیمورتاش تلاش کرد که قرارداد را اصلاح کند ولی انگلیسیها حاضر به اصلاح نمیشدند.
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در مطلبی دو عامل را دلیل شکست مذاکرات تیمورتاش دانسته است:
رکود وحشتناک اقتصادی (معروف به بحران اقتصادی بزرگ) که در عرض سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۱ درست مصادف با مذاکرات جدی میان دربار ایران و روسای شرکت نفت انگلیس و ایران برای بالا بردن حقالسهم ایران از درآمدهای نفت جریان داشت.
در این میان اما لجاجت و یکهتازی برخی از کارمندان عالیرتبه شرکت نفت مخصوصا سرویلیام فریزر، معاون شرکت که به اتکاء پشتیبان قدرتمند خود وزارت دریاداری انگلستان (که ۵۱درصد سهام این شرکت بزرگ را در اختیار داشت) و حاضر نبودند دولت ایران را به مسائل مربوط به نحوه عملکردشان در ایران راه دهند و سود حقیقی شرکت را پیش مسئولان ایرانی فاش کنند.
در نهایت پس از مذاکراتی که از سال۱۳۰۷ (۱۹۲۹) آغاز شد و در آذر سال۱۳۱۱ (۱۹۳۲) به بنبست رسید؛ روزنامه اطلاعات در خبری نوشت:
«اعلیحضرت رضاشاه از ادامه مذاکرات بیحاصل با شرکت نفت و از به نتیجه نرسیدن آن، سخت برآشفت. امتیازنامه دارسی را خواست و آن را لوله کرد و در آتش انداخت و سوزاند و گفت: امتیاز نامه دارسی لغو شد.»
مهدی قلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) نخستوزیر وقت در توصیف جلسه هیاتوزرا با حضور شاه مینویسد:
«شاه دوسیه (پرونده) نفت را خواسته است. شب ششم آذر تیمورتاش دوسیه را به هیات آورد، شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند، دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است. زمستان است، بخاری میسوزد، دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری و فرمودند نمیروید تا امتیاز نفت را لغو کنید، نشستیم و امتیاز را لغو کردیم.»
با این حال برخی هستند که معتقدند رضا پهلوی در اینجا به نوعی صحنهسازی کرده و قصد داشته که تشری به وزرای خود بزند و شاهد مثال عدم جدیت او در لغو این قرارداد را هم این میدانند که دولت دست به تشکیلات و تاسیسات شرکت نفت ایران و انگلیس در خوزستان نزد.
انگلستان در مقابل این نحوه عملکرد رضا پهلوی، رفتار تندی کرد و ضمن اینکه رزمناو انگلیسی هاوکینز را در نزدیکی آبادان داشت؛ ماجرا را حقوقی پیش برد و از ایران به دیوان داوری لاهه شکایت کرد.
ایران باتوجه به اینکه موضوع را خارج از دستور این دیوان میدانست به این تهدید توجهی نکرد. در نهایت موضوع به جامعه ملل کشیده شد و در آنجا وزیر خارجه چکاسلواکی مامور حلوفصل مناقشه شد و با پیشنهاد او دو کشور به گفتوگو نشستند و قرارداد جدیدی را تنظیم کردند. مذاکرات در سال۱۳۱۲ آغاز شد و به قرارداد۱۹۳۳ انجامید.
قرارداد از نظر برخی یک خدمت و از نظر برخی دیگر خیانت است. خدمت از این نظر که مثلا منطقه امتیاز به میزان سهچهارم کاهش یافت و ایران حق امتیاز ثابت چهارشلینگ (یک بیستم پوند) در هر تن را تضمین کرد و به این ترتیب با کاهش قیمت نفت هم همین میزان را از شرکت دریافت میکرد و میزان دریافتی خود از سود شرکت را به ۲۰درصد و ۷۵۰هزار پوند افزایش داد.
اما خیانت از این جهت که با حق امتیاز ثابت چهار شلینگ، درآمد ایران بعد از افزایش قیمت نفت افزایش پیدا نمیکرد. وقتی این قرارداد نوشته شد؛ درآمد ایران از هر بشکه نفت تقریبا ۹سنت بود و این در حالی است که ۱۸سال بعد که نفت ملی شد؛ قیمت هر بشکه نفت، سه برابر شده بود ولی ایران همچنان همان حق امتیاز ثابت را دریافت میکرد.
شش: نهضت ملی
قرارداد۱۳۱۳ بعد از دوره رضاشاه یعنی بعد از سال۱۳۲۰ بسیار مورد انتقاد قرار گرفت. طبیعتا دلیل این بود که باتوجه به روحیه دیکتاتوری رضاشاه، امکان این وجود نداشت که به او گفته شود این قرارداد دارای ایراداتی است و حتی به عقیده برخی، ایرادات آن از محسناتش بیشتر است.
اولین گام برای ملیشدن صنعت نفت در یازده آذر۱۳۲۳ اتفاق افتاد؛ وقتی که مجلس به طرح دکتر محمد مصدق درخصوص «ممنوعیت دولت از مذاکره و عقد قرارداد راجع به امتیاز نفت با خارجیها» رأی داد. دکتر مصدق در آن زمان هنوز نخستوزیر نشده بود و با سابقه تقریبا دوسال استانداری فارس و آذربایجان و یکسال وزارت مالیه و خارجه و دو دوره حضور در پارلمان، برای سومینبار نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی شده بود.
طبق قانون مصوب سال۱۳۲۳، کسی حق مذاکره درخصوص امتیاز نفت را ندارد و نخستوزیر و وزیران صرفا میتوانند در مورد فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن نفت خود را استخراج و اداره میکند، مذاکره کنند و در این صورت هم باید مجلس را در جریان بگذارند.
گام بعدی برای این نهضت در بهار و تابستان۱۳۲۵ اتفاق افتاد. در آن زمان کارگران صنعت نفت بهدلیل کمی دستمزد و سختی زندگی خود هم در آغاجاری و هم در آبادان اعتصاب کردند و در نهایت با ورود ماموران حکومتی، بین ماموران و کارگران درگیری بهوجود آمد که منجر به کشتهشدن دست کم ۴۰ کارگر صنعت نفت شد.
گام سوم در مهر سال۱۳۲۶ اتفاق افتاد. ۱۵فروردین ۱۳۲۵ قوام با شوروی قراردادی منعقد کرد که براساس آن قرار شد نیروهای شوروی ظرف یکماهونیم خاک ایران را ترک کنند و در عوض شرکت مختلط نفت ایران و شوروی ایجاد شود و اساسنامه آن ظرف هفتماه برای تصویب به مجلس پانزدهم پیشنهاد شود، اما در مهر۱۳۲۶ مجلس شورای ملی با این قرارداد موافقت و آن را منتفی کرد.
گام چهارم مربوط به قراردادی بود که ۲۶تیر ۱۳۲۸ بین سِر نویل گَس (از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس) و عباسقلی گلشائیان (وزیر دارایی ایران) منعقد شد و به قرارداد الحاقی گس-گلشائیان معروف شد و قرار شد که ضمیمه قرارداد۱۹۳۳ باشد و مبالغ پرداختی به ایران افزایش پیدا کند (از ۷۵۰هزار لیره به ۴میلیون لیره و از ۴شیلینگ در تن به ۶شیلینگ). با اینحال این قرارداد هم با تلاش اقلیت مجلس پانزدهم خصوصا حسین فاطمی و حسین مکی به تصویب مجلس شورای ملی نرسید و رزمآرا، نخستوزیری که برای تایید این قرارداد خیلی رایزنی کرد، در ۱۶اسفند ۱۳۲۹ توسط خلیل طهماسبی از فداییان اسلام ترور شد.
گام نهایی فردای قتل رزمآرا اتفاق افتاد و کمیسیون نفت، پیشنهاد ملیکردن صنعت نفت را تصویب کرد. این متن قانونی بود که در آن کمیسیون و در نهایت در 24اسفند ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی تصویب شد:
«بهنام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود؛ یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرارگیرد.»
۲۹اسفند روز تصویب این مصوبه در مجلس سنا است؛ این روز براساس لایحه قانونی تعیین تعطیلات رسمی مصوب شورای انقلاب در سال۱۳۵۸ بهعنوان بخشی از تعطیلات نوروزی، تعطیل شده و در سال۱۳۷۸ تعطیلی آن برای مدت کوتاهی هم حذف میشود، اما مجددا در همان سال به عنوان روز ملیشدن صنعت نفت تعطیل میشود.
روز مهم دیگر در این صنعت البته روز ۲۹خرداد ۱۳۳۰ است که روز خلعید از شرکت نفت شرکت نفت انگلیس و ایران نام گرفت و پالایشگاه آبادان که بزرگترین پالایشگاه جهان، در اختیار شرکت ملی نفت قرار گرفت و پرچم ایران بر فراز پالایشگاه به اهتزاز درآمد. در آن زمان مهندس مهدی بازرگان بهعنوان اولین مدیرعامل شرکت ملی نفت انتخاب شد.
رخدادهای پس از ملیشدن صنعت نفت خود تا سال۱۳۳۲ و کودتا علیه دولت دکتر مصدق میتواند خود عنوان یک کتاب باشد (کما اینکه مثلا بخش بزرگی از کتاب خواب آشفته نفت دکتر موحد مربوط به همین دوره است).
ولی بهطور خلاصه این دوره آمیختهای است از تحریمها و تهدیدهای غربی در کنار طرح مساله در دو نهاد یعنی دیوان دادگستری بینالمللی و شورای امنیت که هر دو نهاد با ذکر این نکته که این اختلاف -اختلافی بین یک دولت با یک شرکت خصوصی است- اعلام کردند صلاحیت ورود به این مساله را ندارند.
هفت: کودتای انگلیسی - آمریکایی
از خرداد۱۳۳۰ تا اسفند۱۳۳۱ پنج پیشنهاد درخصوص نفت توسط انگلیس، آمریکا و بانک جهانی به مصدق ارائه دادند که عمدتا بهدلیل منافات داشتن با قانون ملیشدن صنعت نفت از سوی دکتر مصدق و دولت وقت با مخالفت روبهرو شده و انگلستان به حدی از ایران عصبانی شد که روابط خود را در مهرماه۱۳۳۱ با ایران قطع کرد. پس از آن طرح دیگری نیز در اسفند۱۳۳۱ مطرح شد که باز هم دولت با آن مخالفت کرد و در نهایت انگلیس و آمریکا به این نتیجه رسیدند که برای رسیدن به هدف خود باید مصدق را از سر راه بردارند و با دو کودتا در روزهای ۲۵مرداد و ۲۸مرداد این کار را به سرانجام رسانند. بر اثر کودتا دولت مصدق سرنگون و وی زندانی شد، اما پس از آن آزاد شد ولی تا زمان مرگش در سال ۱۳۴۶ در روستای احمدآباد در حصر خانگی باقی ماند.
در موفقیت آن کودتا البته بهجز طرح کودتای غربی، موارد دیگری مثل اعتماد مصدق به آمریکاییها و نیز اختلاف بین نیروهای مذهبی (به رهبری آیتالله کاشانی) و نیروهای ملی (به رهبری مصدق) موثر بوده است. پس از کودتا، در شهریور سال۱۳۳۳ قراردادی موسوم به کنسرسیوم یا «امینی-پیج» بین دولت ایران و کنسرسیومی از شرکتهای نفتی بینالمللی بسته شد. به این ترتیب برخلاف قانون ملیشدن نفت، اکتشاف و استخراج و فروش نفت به شرکتهای خارجی سپرده شد و ایران به دریافت حق امتیاز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») اکتفا کرد. این قرارداد براساس اصل کلی پنجاه-پنجاه طرح شد. قرارداد تازهای هم کنسرسیوم در سال۱۹۷۳ منعقد شد ولی ۱۴اسفند ۱۳۵۸، یعنی حدود ۲۲روز بعد از پیروزی انقلاب، رسما به کار شرکتهای خارجی در صنعت نفت پایان داده شد و دوباره وضعیت به دوره ملیشدن صنعت نفت بازگشت.
پس از آن شرکتهای حاضر در کنسرسیوم به دیوان داوری لاهه شکایت کردند که در ۲۷آذر ۱۳۶۹، ایران موظف شد براساس موجودی دفاتر در سال۱۳۵۸ سهم آنان را پرداخت کند و به این ترتیب از نظر بینالمللی هم تمام اموال و امتیازات کسبشده به دولت ایران را منتقل کردند.