جنایت آتشین در چادر سفری

مرد آتشافروز به خاطر یک بدهی ناچیز دوستش را به کام مرگ کشاند
هفت صبح| مدتی قبل زنی آشفته جسم نیمهجان شوهرش را با سوختگی شدید به بیمارستان رساند؛ مردی بیخانمان که در چادرش زندگی میکرد و حالا ادعا میشد قربانی یک آتشسوزی عمدی شده. اما پشت شعلههایی که جان او را گرفت، داستانی تلخ از اعتیاد، بدهی و خشم نهفته بود.
صبح بیست مهرماه ۱۴۰۲، سکوت بخش سوختگی یکی از بیمارستانهای تهران با صدای فریادهای زنی جوان شکسته شد. زن، آشفته و مضطرب، شوهر نیمهجانش را که تمام تنش سوخته بود، در آغوش گرفته و به اورژانس رسانده بود. مأموران اورژانس همانطور که مرد را روی برانکارد منتقل میکردند، به سراغ زن رفتند تا بفهمند چه اتفاقی افتاده است.
زن جوان در اولین شرح شکایت خود با صدایی لرزان گفت: «شوهرم معتاد بود. مدتی بود در یک چادر در خیابان طالقانی زندگی میکرد. امروز فهمیدم چادرش آتش گرفته. همین باعث شد خودش هم در آتش بسوزد.» زن جوان مکثی کرد، نگاهی به در اتاق درمان انداخت و ادامه داد: «خودش میگفت یک نفر عمداً چادرش را آتش زده. ولی من نفهمیدم منظورش از فرد آتش افروز چه کسی بود.»
تلاش کادر درمان برای معالجه شوهر آن زن به نام یوسف آغاز شد اما به رغم تلاشهای بیوقفه دو روز بعد، یوسف که سوختگیهایش بیش از ۸۰ درصد بدنش را درگیر کرده بود، تسلیم مرگ شد. حالا یک حادثه مشکوک به جنایت تبدیل شده بود و رسیدگی به پرونده وارد فاز تازهای شد.
به این ترتیب تیم جنایی بالای سر جسد یوسف در سردخانه بیمارستان حاضر شده و تحقیقات خود را برای رازگشایی از مرگ مشکوک او آغاز کردند. آنچه مسلم بود این بود که آتش سوزی مرگبار در چادر یوسف عمدی بوده و مرد جوان در جریان یک آتش افروزی به کام مرگ فرو رفته بود.
تصویر یک پراید سفید
بازپرس کشیک جنایی تهران بلافاصله دستور بررسی دوربینهای مداربسته اطراف خیابان طالقانی را صادر کرد. تیم تحقیق، یکییکی تصاویر ضبطشده را بازبینی کردند تا بالاخره به سرنخی مهم رسیدند: یک پراید سفید، کمی قبل از وقوع آتشسوزی، در کنار چادر یوسف توقف کرده و رانندهاش بنزین روی چادر میپاشد. تصویر واضح بود. راننده شناسایی شد و تحقیقات به سرعت پیش رفت.
بررسیها نشان داد راننده همان فردیست که از پمپ بنزین نزدیکی محل، مقدار مشخصی بنزین تهیه کرده و دقایقی بعد آن را روی چادری که یوسف در آن زندگی میکرد، ریخته است. دستور بازداشت صادر شد و متهم به دام افتاد.همچنین انجام معاینات پزشکی قانونی روی جسد یوسف حکایت از این داشت که علت تامه فوت او سوختگی شدید ناشی از آتش افروزی متهم پرونده بوده است.
روایتی از یک تهدید
با کامل شدن تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در نخستین جلسه دادگاه، خانواده یوسف - به عنوان اولیای دم - مقابل قضات ایستادند و خواستار قصاص عامل مرگ مقتول شدند. سپس متهم برای دفاع از خود به جایگاه رفت.
او که مردی از همان طبقه فرودست و گرفتار در دام اعتیاد بود، ماجرای روز حادثه را چنین تعریف کرد:«من و یوسف با هم دوست بودیم و از مدتها قبل با هم مواد مخدر مصرف میکردیم.» متهم ادامه داد:«من مدتی قبل مبلغی پول به یوسف داده بودم و بابت آن از او طلبکار بودم. ولی یوسف پولم را نمیداد. تا اینکه روز حادثه به خاطر همین مبلغ با او در چادرش درگیر شدم. یوسف به من پرخاش کرده و گفت اصلا پول تو را نمیدهم.من هم عصبانی شده و با او گلاویز شدم که در همان لحظه او با یک پاره آجر ضربهای به سر من زد.من هم به او گفتم این کارت را تلافی میکنم.»
او کمی مکث کرد، نفس عمیقی کشید و ادامه داد:« بعد اینقدر از رفتارش عصبانی بودم که به سمت پمپ بنزین رفتم و مقداری بنزین گرفتم و دوباره سمت چادر برگشتم.من بنزین را روی چادرش پاشیدم و میخواستم با آتش کشیدن چادرش تهدیدم را عملی کنم ولی قصد کشتن یوسف را نداشتم.اما درست وقتی بنزین را ریختم او در حال مصرف مخدر بود و چون فندک در دستش روشن بود چادر گر گرفت و باعث مرگش شد.من اتهامم را قبول ندارم چون اقدام من باعث مرگ یوسف نشد. من نمیخواستم یوسف بمیرد. باور کنید اصلاً قصدم قتل نبود.»
رای دادگاه
با پایان جلسه، هیئت قضات وارد شور شدند. آنها پس از بررسی اظهارات، مستندات و تصاویر دوربینهای مداربسته، متهم را به قصاص محکوم کردند. قصاص، پایانی بود بر ماجرایی که با یک بدهی کوچک، یک فندک روشن و چند لیتر بنزین، آغاز شده بود.