کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۵۶۳۱
تاریخ خبر:

جنایتکاران همیشه مشغول کارند؛ حتی ایام جنگ

جنایتکاران همیشه مشغول کارند؛ حتی ایام جنگ

در روزهای نفس‌گیر جنگ، سه جنایت بی‌ربط به سیاست اما عمیقاً ریشه‌دار در روان و جامعه رخ داد

هفت صبح|   همه نگاه‌ها به جنگ بود. شبکه‌های اجتماعی پر شده بود از تحلیل‌های سیاسی، تصاویر موشک‌هایی که در آسمان رد شدند و گمانه‌زنی درباره واکنش‌ها. بعضی می‌نوشتند «چه روز تاریخی‌ای»، بعضی دعا می‌کردند و بعضی به فکر عزیزانی بودند که شاید در خطر باشند.

 

اما درست در همین روزها، در دل تهران، جنایاتی هم در جریان داشت. نه در خاک اسرائیل یا حوالی سوریه، که وسط بزرگراه تهران-پردیس، در حاشیه آزادگان، یا در محله سوهانک. و در هر سه صحنه، یک چیز مشترک بود: یک جنازه.

 

در روزهای نفس‌گیر جنگ، سه جنایت بی‌ربط به سیاست اما عمیقاً ریشه‌دار در روان و جامعه رخ داد. مردی در پی یک تصادف ساده، با اسلحه ماشه را کشید و شوهر زنی را کشت. در دو صحنه دیگر، اجساد مردان جوانی پیدا شد؛ یکی با گلوله‌ای از پشت سر، دیگری در فرشی پیچیده.

 

این اتفاقات سوالی جدی پیش می‌آورند: در حالی‌که آسمان منطقه پر از موشک و پهپاد است، چرا آدم‌ها در دل زندگی روزمره و بی‌ربط به جنگ، باز هم دست به خشونت می‌زنند؟ چه چیزی در روان ما هست که باعث می‌شود حتی در لحظه‌هایی که همه درباره صلح و بقا حرف می‌زنند، ما هنوز همدیگر را بکشیم؟

 

 مجوز خشونت با احساس حق داشتن 

روان‌شناسان اجتماعی سال‌هاست درباره پدیده‌ای به نام گسست اخلاقی صحبت می‌کنند. مکانیسمی که باعث می‌شود آدم‌ها بدون اینکه خودشان را جنایتکار بدانند، دست به خشونت بزنند. در این حالت، فرد تصور می‌کند قربانی است؛ می‌خواهد «حقش را بگیرد» یا «درس بدهد»؛ پس وجدانش را موقتاً خاموش می‌کند.

 

مثل راننده‌ای که در جریان یک تصادف، به‌جای تماس با بیمه، اسلحه‌اش را از داشبورد درمی‌آورد و شلیک می‌کند. او خودش را نه قاتل، بلکه مردی می‌بیند که در اوج عصبانیت، یک اشتباه کرده؛ همین توجیه کافی‌ست برای ساکت‌کردن احساس گناه.

در مورد دیگر، جسدی با گلوله‌ای از پشت سر رها شده؛ شاید نشانه‌ای از کینه‌ای قدیمی، شاید تسویه‌حسابی پنهانی. اما مهم نیست که انگیزه چه بوده. مهم این است که مرز میان خشم و جنایت، بسیار باریک‌تر از چیزی‌ست که فکر می‌کنیم.

 

در روزهایی که کشور درگیر تهدید خارجی‌ست و خطر از بیرون مرزها می‌آید، این خشونت‌های داخلی، تصویر پیچیده‌ای از بحران ارائه می‌دهند. یعنی فارغ از جنگ و حتی با فرض اینکه همواره صلح برقرار باشد، خشونت درون‌اجتماعی همچنان در خیابان‌های ما زنده است.

 

مکانیسم دیگری که این را توضیح می‌دهد، ناسازگاری شناختی است. ناسازگاری یا ناهمسازی شناختی زمانی رخ می‌دهد که رفتار انسان‌ها با باورهایشان همخوانی ندارد و تلاش می‌کنند با توجیهاتی که در ذهنشان می‌سازند برای رفتار زشت خودشان باوری به ظاهر موجه دست و پا کنند!

 

آدم‌ها نمی‌توانند باور کنند «منِ خوب» ممکن است دست به جنایت بزند؛ پس توجیه می‌سازند: «او تهدیدم کرد»، «ناموسم وسط بود»، «حرف زشت زد». این مکانیسم به قاتل کمک می‌کند شب راحت‌تر بخوابد، اما برای خانواده مقتول این توجیهات هیچ تسکینی نیست.

 

   جنگ درونی

در این روزها که تیتر یک همه خبرها، جنگ ایران و اسرائیل است، مرور چنین جنایت‌هایی در حاشیه شهر ممکن است کم‌اهمیت به نظر برسد. اما واقعیت این است که این قتل‌ها، تصویری واقعی‌ از خشونت به ما می‌دهند. خشونتی که از دل مردم، روابط و روزمرگی سر برمی‌آورد.

 

تا زمانی که مکانیسم‌های خشم، سرکوب و توجیه در ذهن ما فعال بمانند، احساس آرامش واقعی را تجربه نخواهیم کرد و این اتفاق درونی انسان‌ها هیچ ارتباطی به جنگ یا صلح دنیای خارجی ندارد.


 

سایر اخبارحوادثرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۶۰۵۶۳۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر