کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۱۸۸۱۱
تاریخ خبر:

قدم زدن با دست

قدم زدن با دست

روزنامه هفت صبح، هانیه درویش| گفت‌وگو با مهران زند، جوانی که با وجود قطع دو پاهایش از لگن، وارد عرصه ورزش شده و قهرمانی هم کسب کرده است . برای کسی که آرزوی کوهنوردی در سر دارد و در روزهای نوجوانی برای تشکیل یک خانواده و یک زندگی شیرین رویابافی می‌کند چقدر می‌تواند سخت باشد که به دلیل یک سانحه هر دو پایش را از دست بدهد و خودش بماند و یک زندگی در پیش رو که قرار است بدون پا و با درد و ناراحتی‌های جانبی‌اش طی شود.

اما همیشه روزهای سیاه هم می‌گذرد. مهران زند هفت سال پر از درد و سیاهی را پشت سر گذاشت و توانست خودش را بدون پا بپذیرد، وارد عرصه ورزش و والیبال نشسته شود، برای تقویت روحیه ساز یاد بگیرد و بدون کمک دیگران به وسیله دستانش راه برود و زندگی کند. با او در این گفت‌و‌گو همراه باشید.

مهران زند متولد ۱۳۷۰ در شهرستان دورود لرستان است. ۴ یا ۵ ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند و مهران که کنار مادربزرگش بزرگ می‌شد طعم تنهایی را از کودکی چشید. شاید به همین دلیل است که دوست داشت بتواند زودتر تشکیل خانواده دهد تا واژه کانون خانواده و گرمی‌اش برایش معنا پیدا کند اما دست روزگار برای او چیز دیگری رقم زد. اتفاقی که او هم اکنون آن را حکمت و خواست خدا می‌داند و می‌داند که روزهای خوب در زندگی‌اش بالاخره می‌آید.

او می‌گوید:« سال ۸۵ ، ۱۵ساله بودم که در خیابان برای رفتن به جایی سوار بر دوچرخه بودم. در همین حال ماشینی به من زد و من تصادف شدیدی داشتم و با وجود اینکه پاهایم از چندین ناحیه شکسته بود و تماما در گچ بود هیچگاه فکر نمی‌کردم قرار است آنها را از دست دهم و با امید منتظر بودم دوران سخت و دردناک آن روزها بگذرد و گچ پاهایم را باز کنم و دوباره راه بروم اما متاسفانه پاهایم شروع کرد به سیاه شدن و پزشکم تصمیم به عمل جراحی گرفت اما بعد از عمل من با قطعی هر دو پایم از لگن مواجه شدم و چون قبل از عمل پزشکم تعهد گرفته بود من نتوانستم شکایت کنم و با خطای آن پزشک زندگی روی دیگرش را به من نشان داد و من را زمینگیر کرد.»

*** از همه لذت‌های دنیا محروم بودن، حتی یک حمام کردن ساده
مهران هفت سال از زندگی‌اش را روی تخت و در یک اتاق کوچک گذراند. اتاقی که یک پنجره رو به بیرون داشت و مهران روزها، ماه‌ها و فصل‌های مختلف هر سال را تنها از داخل همان اتاق نظاره‌گر بود. او که در آن سال به دلیل وخامت اوضاع روحی و جسمی از تحصیل هم باز ماند و در این‌باره می‌گوید:

« من علاقه زیادی به درس خواندن داشتم و در آن زمان هم درس‌هایم خوب بود و همیشه جزو سه شاگرد ممتاز بودم اما مجبور به ترک تحصیل شدم و در مدتی که نتوانستم از اتاق بیرون بیایم فقط به امید فکر می‌کردم به روزهای خوبی که می‌دانستم می‌آید و من را خوشحال می‌کند والان هم که از بستر رهایی پیدا کردم هنوز امید دارم آن‌ روزهای خوب بیاید البته چون درد زیادی داشتم بیشتر اوقات در اندوه بودم.

گاهی اوقات فکر می‌کردم که من روزی آرزوها داشتم برای آینده‌ام و برنامه‌ها برای تشکیل زندگی مناسب اما بعد از تصادف و قصور پزشکی که باعث قطع هردو پایم شد حالا باید از فکر تمام آن آرزوها بیرون بیایم و حقیقت را بپذیرم. واقعا حقیقت تلخی است.من خیلی دوست داشتم در آن هفت سال یکبار بیرون بیایم و باران را لمس کنم، نور را حس کنم، بهار، تابستان، پاییز و زمستان را حس کنم و در کنار خانواده‌ام بر سر یک سفره بنشینم و بدون درد غذا بخورم. حتی آرزوی یک حمام عادی و خوب به دلم مانده بود و من از همه این لذت‌ها محروم بودم.»

*** تا انتخابی تیم ملی هم رفتم
سال ۹۲ مهران توانست خودش را همانطور که هست بپذیرد و وارد جامعه شود.او می‌گوید:« بعد از آن هفت سال سخت و غم‌انگیز و بعد از قطع پاها سعی کردم خودم را بپذیرم و این اتفاق را با تمام امید پیش ببرم تا اینکه به عرصه ورزش و والیبال نشسته وارد شدم. خیلی روزهای خوبی بود چون روحیه و امیدم دوچندان شد. دوقهرمانی و نایب قهرمانی مسابقات را در باشگاه‌هایی مثل پیام تهران، اندیشه و شهرداری تهران گرفتم و تا انتخابی تیم ملی هم پیش رفتم.»

اما آن هفت سال روی تخت ماندن و اشتباه آن پزشک در عمل جراحی باعث شکل گرفتن نادرست قفسه سینه شد و مهران را با مشکل ریوی و تنفسی و قلبی مواجه کرد. از این رو مهران نتوانست ورزش را به صورت حرفه‌ای ادامه دهد اما بازهم ناامید نشد و همچنان امید دارد آن روزها دوباره بازگردد. مهران برای تقویت روحیه‌اش سراغ ساز زدن و خوانندگی هم رفت و حالا خیلی از اوقات برای دل خودش ساز می‌زند و آرام می‌شود.‌

*** از اینکه پا ندارم دیگر ناراحت نیستم
مهران هم اکنون و مثل همیشه تنها زندگی می‌کند. تامین مخارج زندگی برایش سخت است و از اینکه هیچ ارگان دولتی و فدراسیون ورزشی از او حمایت نکرده نالان است. او می‌گوید آرزویی ندارم و با این واژه بیگانه‌ام اما همچنین امید و روحیه‌ام را حفظ کرده‌ام و دوست دارم بتوانم یک کانون گرم خانواده تشکیل دهم. او حالا با قدرت با دست‌هایش راه می‌رود.

در خانه و بیرون از خانه تمام کارهای روزمره را انجام می‌دهد و دیگر نگاه دیگران برایش زجرآور نیست. او حتی با خنده می‌گوید:«از اینکه پا ندارم ناراحت نیستم و همیشه به دوستانم می‌گویم خیلی خوب است که می‌توانم هزینه‌های مربوط به کفش و شلوار را پس‌انداز کنم اما شما مجبورید در سال چندین بار کفش و شلوار بخرید.»

آخرین تحولاتکاربران ویژه - ورزشیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۳۱۸۸۱۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر