وسوسه عوض کردن جریان تاریخ
روزنامه هفت صبح، اشکان جاویدی| «چه میشد اگر…؟» این یکی از تمرینهای رایج برای میدان دادن به خلاقیت در داستاننویسی است که وقتی با حقایق تاریخی ترکیب میشود، الگوی تاریخ آلترناتیو را در ادبیات گمانهزن شکل میدهد یعنی کافی است که تصور کنید اگر مسیر تاریخ به شکل دیگری طی میشد، دنیا با چه تغییراتی همراه بود؟ ایدهای که جان میدهد برای تعریف پیرنگهای روایی غیرمنتظره. در دنیای سینما هم طی سالهای اخیر شاهد اقبال گسترده به تاریخ آلترناتیو در شکلهای مختلف هستیم، هرچند که در خیلی از موارد پای جهانهای موازی نیز در میان است. به بهانه انتشار فیلم جدید پابلو لارائین که به طرزی طنزآلود تاریخ شیلی را با فانتزی در «کُنت» پیوند داده، بد نیست که مروری داشته باشیم به چند اثر شاخص که ایده تاریخ آلترناتیو در آنها به چشم میخورد.
فارست گامپ (1994) / Forrest Gump
خیلیها از «فارست گامپ» بهعنوان نمونهای از کلاسیکهای جدید سینما در دهه نود یاد میکنند، یعنی فیلمهایی که با استفاده از ابزارها و فناوریهای روز سعی دارند تا تجربه آثار کلاسیک را برای مخاطب بازآفرینی کنند. شاید داستان درباره سفر شخصی و معصومانه فارست گامپ باشد اما در پسزمینه تاریخ یک سرزمین را نیز مرور میکنیم و تاثیرات پنهان و ناخواسته حضور فارست در وقایع تاریخی مهم را به مشاهده مینشینیم، از جنگ ویتنام گرفته تا رسوایی واترگیت. در مقایسه با آنچه امروزه برای توصیف تاریخ آلترناتیو به کار میرود، «فارست گامپ» نمونه خفیفی است و بیشتر به قدم زدن در میان سطور تاریخ شباهت دارد تا تلاش برای تغییر یا رسیدن به روایتی متفاوت. اما همین رویکرد جذاب و خلاقانه نیز به اندازه کافی روی آثار مهم بعد از خود اثر گذاشته است.
نگهبانان (2009) / Watchmen
احتمالا با شنیدن نام «نگهبانان» یاد نسخه سینمایی میانمایهای میافتید که توسط زک اسنایدر جلوی دوربین رفت، یا شاید دنبالهای که در قالب مینیسریال توسط دیمون لیندلوف برای اچبیاو و با تاکید روی تبعیض نژادی ساخته و بیش از اندازه هم تحویل گرفته شد. ولی اگر کسی طرفدار رمان مصور تاریخساز آلن مور باشد، به هیچ وجه زیر بار مقایسه منبع اقتباس با آثار ساخته شده بر اساس آن نمیرود.
از همان زمان انتشار «نگهبانان» خیلیها با لقب «همشهری کین» دنیای کامیکها از این اثر یاد کردند و خود مور اعتقاد داشت که کامیکش به هیچوجه قابل اقتباس نیست. اما چه میشود کرد که زور استودیوهای هالیوودی بیشتر است. البته مور درباره دیگر آثارش مانند «از جهنم» و «وی فور وندتا» هم چنین اعتقادی دارد، حتی با وجود اینکه فیلمهای موفقی از کار در آمدهاند. داستان در دنیایی موازی اتفاق میافتد، جایی که ظهور ابرقهرمانها صحنه سیاست را تغییر داده و به پیروزی آمریکا در جنگ ویتنام منجر شده.
ریچارد نیکسون برای سومینبار پیاپی به ریاست جمهوری آمریکا رسیده و فضای جنگ سرد هولناکتر از همیشه است. در چنین شرایطی، یک قاتل زنجیرهای شروع میکند به کشتن ابرقهرمانانی که همگی در خدمت حاکمیت درآمده بودند. در انتها به اصل توطئه پی میبریم و میفهمیم که یکی از ابرقهرمانها درصدد رقم زدن فاجعهای انسانی در ابعاد جهانی و متعاقب آن پایان دادن به جنگ سرد و ایجاد نظمی تازه است.
جمله پایانی شرور دوراندیش داستان ماندگار شده: «من میلیونها نفر را میکشم تا میلیاردها نفر را نجات دهم.» جالب اینکه فقط چند سال بعد از انتشار این مجموعه رمان مصور، جنگ سرد با فروپاشی شوروی به پایان رسید و نظم حاکم بر دنیا تغییر کرد. ساخته شدن فیلم در آمریکای بعد از یازده سپتامبر هم موجب شد تا «نگهبانان» دوباره مورد بازنگری قرار گیرد.
حرامزادههای بیشرف (2009) / Inglourious Basterds
کوئنتین تارانتینو اعتقاد داشت که این بهترین ایده و بهترین فیلمنامهای است که در زندگیاش نوشته و البته ترجیح میداد تا شاید بهعنوان آخرین فیلم کارنامهاش به سراغ آن برود، اما به هر حال شرایط طوری رقم خورد که بعد از ضعیفترین فیلمش، «ضدمرگ»، کار بر روی «حرامزادههای بیشرف» را شروع کند.
همه چیز شبیه تریلرهای مشهور جنگ جهانی دوم، مثلا «دوازده مرد خبیث» اتفاق میافتد اما در نهایت داستان مسیری مغایر با واقعیت تاریخی را طی میکند تا به پایانی دیوانهوار برسد. گروهی از سربازان یهودی آمریکایی در جوخهای ویژه به اروپا اعزام میشوند تا پوست سر نازیها را بِکَنند.
ماموریت نهایی آنها ترور هیتلر و دیگر سران رده بالای نازیهاست که این ماجرا همزمان میشود با یک انتقام شخصی دیگر در سالن سینما. تارانتینو حدودا یک دهه بعد همین ایده عبور کردن از واقعیات تاریخی را یک بار دیگر در «روزی روزگاری در هالیوود» نیز به کار بست، هرچند با شدت کمتر. حاصل دوباره موفق بود، اما شاید تفاوت دو فیلم را حضور کاراکتری مانند هانس لاندا با نقشآفرینی کریستف والتز و صحنههای تکاندهندهای تعیین میکند که «حرامزادههای بیشرف» را به اثری یگانه در کارنامه تارانتینو تبدیل کرده است.
مرد ساکن برج بلند (2015-2019)/ The Man in the High Castle
نمیشود که بحث ادبیات گمانهزن در سینما مطرح شود و پای فیلیپ کی. دیک به میان نیاید؛ یکی از مهمترین نویسندگان علمی-تخیلی در قرن بیستم که سینما به شدت مدیون ایدههای اوست. اقتباسهای سینمایی مهمی چون «بلید رانر» به کنار، نمیشود تاثیر داستانها و حتی ایدههایش فراتر از مدیوم داستاننویسی، مثل سخنرانی معروفش درباره شبیهسازی را نادیده گرفت. یکی از داستانهایی که سالها طول کشید تا به زبان تصویر برگردانده شود، «مرد ساکن برج بلند» است.
طبق معمول نقطه عطف در روایت آلترناتیو از تاریخ، جنگ جهانی دوم به حساب میآید. جنگ با پیروزی متحدین به پایان رسیده و آمریکا توسط آلمان نازی و امپراتوری ژاپن تسخیر شده، طوری که الان ساحل شرقی را آلمانیها اداره میکنند و غرب کشور زیر سلطه ژاپنیهاست. موقعیتی هولناک که برای اروپاییها کابوس چندان غریبی نیست.
اما جدای از شکلگیری نیروهای مقاومت و تغییر فرهنگ آمریکاییها تحت نفوذ بیگانگان، گره اصلی داستان با پیدا شدن فیلمهایی خبری شکل میگیرد که در آن درست مثل دنیای ما، نازیها در جنگ تسلیم شدهاند و آمریکا پیروز شده. جستوجو برای سر در آوردن از ماجرای پشت این فیلمها داستان را به پیش میراند. سریال چند فصل ادامه پیدا کرد اما در پایان نتوانست خیلی از بینندگانش را راضی کند.
11.22.63 (2016)
یکی از اولین محصولات سرویس استریم آمازون که نامهای بزرگی پشت سر آن بودند؛ اقتباس از رمان استیون کینگ با حضور جی. جی آبرامز در مقام تهیهکننده اجرایی به اندازه کافی کنجکاویبرانگیز بود، حتی اگر خط داستانی این مینیسریال جذاب به نظر نمیرسید. پیدا شدن یک حفره زمان-مکانی در پستوی یک رستوران بین راهی فرصتی را به وجود میآورد برای تغییر مسیر تاریخ. یک معلم ساده به درخواست صاحب رستوران که تمام عمرش را پای همین کار گذاشته، از طریق حفره به دهه شصت برمیگردد تا جلوی ترور جان اف. کندی را بگیرد، اتفاقی که میتواند سرنوشت آمریکا را برای همیشه عوض کند.
بعد از چندین بار تلاش و دردسرهای فراوان و عاشقانهای دستنیافتی، آقای معلم موفق میشود و به زمان حال برمیگردد. اما میفهمد که اقداماتش برخلاف تصور قبلی روی مسیر تاریخ تاثیر عکس گذاشته و آمریکا را به مرز ویرانی رسانده. ضمنا کندی بعد از زنده ماندنش تبدیل شده به رئیسجمهوری بیکفایت که کسی حتی نامش را هم به خاطر نمیآورد. کنایهای خردمندانه در این باب که سیر تاریخ پیچیدهتر از چیزی که به نظر میرسد و تغییرات کوچک به تحولاتی بزرگ و غیرقابل پیشبینی منجر خواهد شد.
سرگذشت ندیمه / The Handmaid's Tale
یکی از جریانسازترین سریالها در چند سال اخیر که حتی شمایل و پوشش کاراکترهای آن نیز به فرهنگ عامه راه پیدا کرده است. داستان درباره یک جمهوری خیالی در قلب آمریکاست؛ بنیادگرایان افراطی مسیحی با تشکیل گیلیاد، نظم جدیدی را به وجود آوردهاند که زنان را به موجودی درجه 2 و عملا کنیز تقلیل میدهد. لباسهای متحدالشکل نشانه جایگاه زنانی است که به غیر از انجام خدمات خانهداری و زایش وظیفه و حق دیگری برایشان متصور نشده.
«سرگذشته ندیمه» موفقیت گستردهای را تجربه کرد، به اندازهای که باعث شد سریال تا چندین فصل ادامه پیدا کند و داستان با حوصله و جزئیات روایت شود. اصل ماجرا برمیگردد به رمان معروف مارگارت آتوود که اوایل دهه هشتاد منتشر و خیلی زود محبوب شد، طوری که چند سال بعد اولین اقتباس سینمایی از آن نیست به روی پرده رفت. با اینکه «سرگذشت ندیمه» بهعنوان یک اثر تاریخ آلترناتیو و دیستوپیایی شناخته میشود، وضعیتی را به تصویر میکشد که همین الان زنان در نقاط مختلفی از دنیا در حال تجربه آن هستند. در نتیجه شاید بشود گفت که اینجا آلترناتیو بودن قضیه بیشتر از تاریخ به بحث جغرافیا مربوط میشود! فصل آخر سریال هنوز منتشر نشده است.
توطئه علیه آمریکا (2020) / Plot against America
این مینیسریال موفق که بر اساس رمانی از فلیپ راث به اقتباس رسیده، یکی دیگر از آثاری است که در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ و تحت تاثیر نگرانی فزایندهای ساخته شده که پیرامون مسیر آینده آمریکا وجود داشت. ضمنا پخش آن در دوران همهگیری کرونا و سال منتهی به انتخابات ریاست جمهوری هم باعث شد که سریال بیشتر به چشم بیاید. داستان روایتی آلترناتیو از تاریخ آمریکاست که طی آن چارلز لیندبرگ پوپولیست و یهودیستیز در سال 1940 به ریاست جمهوری میرسد و کشور را در مسیر فاشیسم و اختناق قرار میدهد. داستان از منظر یک خانواده یهودی از طبقه متوسط روایت میشود و در پسزمینه میبینیم که چطور این انتخاب به غیر از زندگی روزمره مردم آمریکا روی سرنوشت جنگ جهانی دوم نیز اثر میگذارد.
برای تمام بشریت / For All Mankind
سرویس استریم اپل احتمالا با توجه به درکی از که سلیقه کاربرانش دارد، روی داستانهای علمی-تخیلی با تم تاریخ آلترناتیو حسابی سرمایهگذاری کرده است. یکی از اولین عناوینی که راه برای سریالهای بعدی باز کرد همین «برای تمام بشریت» بود. عنوانی که اشاره دارد به جمله معروف نیل آرماسترانگ وقتی روی ماه قدم گذاشت و قدم کوچک خودش را گامی بزرگ برای تمام بشریت دانست. اما داستان سریال به شکل دیگری اتفاق میافتد و اینبار روسها هستند که برای اولینبار روی ماه قدم میگذراند. در نتیجه رقابت فضایی به نفع جبهه شرق پیش میرود و جنگ سرد ادامه پیدا میکند. تاکنون سه فصل از سریال پخش شده و فصل چهارم از ماه آینده منتشر خواهد شد.