داستانهای عامهپسند| درباره فیلم ترسناک با من حرف بزن

روزنامه هفت صبح، کسری ولایی| استن لی شوخی بامزهای داشت که میگفت زامبیها را درک نمیکنم، آخر وقتی دوباره زنده شدی باید خوشحال باشی و بروی سراغ کسانیکه دوستشان داری نه اینکه نالهکنان بیفتی دنبال مردم و گازشان بگیری! جک نیکلسون هم تعریف میکند که استنلی کوبریک بهش گفته بود «درخشش» فیلمی امیدوارانه است چون درباره جهان بعد از مرگ حرف میزند.
احتمالا با فاصله گرفتن از قراردادها و چارچوب ژانر وحشت، خیلیها نسبت به پدیدههای فراطبیعی، و مشخصا هر آنچه که مربوط به جهان پس از مرگ باشد، واکنش متفاوتی نشان میدهند. بههرحال کسی از عزیزترین آدمهای زندگیاش نمیترسد، حتی در صورت بازگشت از جهان مردگان و ملاقات در موقعیتی جنونآمیز.
برادران فیلیپو در اولین تجربه فیلمسازی خود با دست گذاشتن روی همین تم موفق شدهاند که داستانی تکراری را به شیوه خلاقانه و غافلگیرکننده بازتعریف کنند و حاصل کارشان، «با من حرف بزن» (با عنوان اصلی Talk to Me)، یکی از تحسینشدهترین فیلمهای ترسناک در سالهای اخیر است.
ماجرا درباره گروهی از نوجوانان ساکن ادلاید استرالیاست که تفریح دیوانهوار تازهای پیدا کردهاند که از مواد و الکل هم بیشتر حال میدهد؛ یک دست مومیاییشده که اگر در دستت بگیری و بگویی «با من حرف بزن»، جلویت روح ظاهر میشود و بعد اگر بگویی «اجازه میدهم که وارد شوی»، روح در جسمت حلول میکند. فقط باید حواست باشد که از 90 ثانیه بیشتر نشود، چون در آن صورت شاید ارواح جا خوش کنند و بیرون نروند.
شکل تازهای از کلهخربازی که جذاب به نظر میرسد چرا که وقتی تسخیر میشوی، کنترلت را از دست میدهی و معلوم نیست هر کس پذیرای چه روحی خواهد بود. همهچیز سرخوشانه پیش میرود تا جاییکه بعد از دست دادن با روح حاضر در اتاق، قهرمان قصه، دختری نوجوان و افسرده، متوجه حضور مادرش میشود و تلاش برای ارتباط بیشتر با مادر مرحوم اوضاع را بههم میریزد. فقط چند ثانیه اضافه کافی است تا جعبه پاندورا باز شود.
برخلاف اینکه خیلیها «با من حرف بزن» را با «جنگیر» و دیگر فیلمهای ترسناک متکی به عناصر ماوراءالطبیعه مقایسه کردهاند، قضیه کمی فرق میکند. «جنگیر» مسیری تازه را نشان داد و آن را تا ته رفت. در نتیجه فیلمهای بعدی مجبور بودند که فقط نحوه استفاده از فرمول را تغییر دهند. اما فیلم برادران فیلیپو بهطرز هوشمندانهای به شیوه جی هارورها (فیلمهای ترسناک ژاپنی) وجود اشباح را میپذیرد و شرارت را هم سفت و محکم بر اساسشان تعریف میکند؛
در مقابل خشونت و آسیبپذیری جسمانی را از اسلشرها به عاریه میگیرد. دیگر نگران نیستید که هر لحظه از تهقاب هیولایی بپرد جلوی دوربین و شما را بترساند، چرا که میفهمید شخصیتها در موقعیتی هولناک و غیرقابل توضیح گیر افتادهاند و دیدن درد و آسیب آنهاست که باعث میشود تا نگاهتان را بدزدید. آنچه که درام را پیش میبرد، احساس گناه و عذاب وجدان شخصیت اصلی است که باید راهی پیدا کند برای غلبه بر رنج.
فراتر از متد فیلم برای ایجاد هراس، جذابیت اصلی را باید در خوانشی دید که از مفهوم مرگ و زندگی ارائه میدهد. زندهها که اینجا اکثرا نوجوانانی هستند با همان دغدغههای فراگیر نسل زد، که محصول زیستن و اشباع شدن در دنیای کنونی است، دنبال راهی میگردند تا خطر و سیاهی مرگ را مثل افیون تجربه کنند و نشئه شوند.
در عوض مردگان قصه چنان در ولع تجربه دوباره حس زنده بودن دست و پا میزنند که همین ازشان هیولا میسازد. ایدهای تازه و برآمده از روح زمانه که باعث میشود «با من حرف بزن» برای تماشاگر به بازیهای فرمی و حقههای وحشتآفرینی خلاصه نشود و تاثیر پایان سیاه و تکاندهنده فیلم را چند برابر میکند.
موفقیت «با من حرف بزن» بار دیگر نشان میدهد که ژانر وحشت تبدیل شده به دریچه ورود استعدادهای تازه. چون در دنیایی که عوامل تنش و هراس نزدیکتر و فراگیرتر از همیشه است و مرور اخبار روزانه برای غرق شدن در ترس و اضطراب کفایت میکند، اینکه همچنان بتوانی مردم را از تماشای فیلمی بترسانی و ترس جاری روی پرده را پیوند بزنی به تجربیات برآمده از زندگی روزمره، یعنی درک درستی از ماهیت سینما داری و میتوانی از زبان تصویر و روایت به شیوهای خلاقانه استفاده کنی. برادران فیلیپو که آزمون خود را با موفقیت پشت سر گذاشتهاند؛ شما هم اگر دنبال فیلم ترسناک درست و حسابی میگردید، تماشای این یکی را از دست ندهید.