۱۰ قهرمان سینمای مسعود کیمیایی

روزنامه هفت صبح، احمد رنجبر| سینمای مسعود کیمیایی بارها و بارها از سوی اصحاب فن واکاوی شده. حتی نسل جدید با نام و ویژگی فیلمسازی این کارگردان آشنایی دارد و چه چیزی بهتر از اینکه خود نشانهای است از تاثیر او در جغرافیای سینمایی ایران. سینهچاکان سینمای کیمیایی و مخالفان آثارش، بر یک موضوع اشتراک نظر دارند و معتقدند او متبحر خلق قهرمان است. به مناسبت انتشار نسخه سریالی فیلم «خائنکشی» 10 مورد از آنها در پرونده هفت صبح یادآوری شده اما عدد بیش از این است.
مثل رضا در فیلم «رضا موتوري»، «داشآکل» در فیلمی به همین نام و ساخته شده بر اساس کتاب صادق هدایت، حجت و زینالعابدین در «غزل»، رستمِ فیلم «گروهبان»، رفقای فیلم «ضیافت»، اسفندیارِ «مرسدس»، رضا سرچشمه در «جرم» و… . در گزارش به چند قهرمان زن آثار کیمیایی هم اشاره شده است اما غزل در فیلم «غزل»، لاله در فیلم توقیفی «قرمز»، سوسن مکاشی در فیلم «تیغ و ابریشم»، نقره و نَيّر در فیلم «سربازهای جمعه» را نمیتوان نادیده گرفت. قهرمانان کیمیایی ویژگیهای مشترک دارند؛ مثل رفاقت، ناموسپرستی، عصیان بیتوجه به قانون و… . آنها در راه هدفی که دارند میکشند و کشته میشوند. قهرمانان متاخر دلتنگ گذشتهاند و میدانند حسرتها بر دلشان تا لحظه مرگ باقی میماند…
قیصر / بهروز وثوقی| قیصر
فضای فیلم: پس از «بیگانه بیا» مسعود کیمیایی سراغ «قیصر» در سال 1348 رفت. او در این فیلم داستان قیصر را روایت کرد که وقتی از سفر جنوب بازمیگردد پی میبرد خواهرش فاطی هتک حرمت شده و از این رو حساب برادران آب مَنگُل را کف دستشان میگذارد.
موقعیت قهرمان: بخشی از موفقیت فیلم «قیصر» نگاه متفاوت کیمیایی به قهرمان است. قیصر بیتوجه به قانون خود چاقو دست میگیرد و آدم میکشد. با هر ضربه و قتل گویی دل مخاطب خنک میشود؛ یا دستکم میشد! مسلک قهرمان فیلم و قدرت او به وقت انتقام به دل خیلیها نشست و نماد غیرت شد. حتی موهای کوتاه قیصر، نحوه راه رفتن، پاشنه خواباندن و پاشنه ورکشیدن و ادبیات کلامیاش تبدیل به یک خرده فرهنگ در جامعه ایران و در سالهای پایانی دهه 40 شد.
عملکرد بازیگر: بهروز وثوقی 24 فيلم بازي كرده بود اما هيچكدام قدرت قيصر را نداشتند. او با اين فيلم مورد توجه خاص و عام قرار گرفت و فرصت همکاری با فیلمسازان شاخص چون علي حاتمي، ناصر تقوايي، فريدون گله و امير نادري هم بهدست آورد. وثوقی در چند فیلم دیگر کیمیایی هم بازی کرد که «رضا موتوري»، «داش آكل» و «گوزنها» تبديل به آثار شاخص کارنامهاش شدند اما «بلوچ» و «خاك» رهاورد چندانی برايش نداشتند.
سید رسول / بهروز وثوقی | گوزنها
فضای فیلم: مسعود کیمیایی سال 1353 «گوزنها» را ساخت که هم از آن استقبال شد و هم خشم حکومت وقت را به همراه داشت تا جایی که برای فیلم دو پایان وجود دارد. اولی پایان اصلی ساخته عوامل و دومی پایان تحمیلی ساخته ساواک. «گوزنها» داستان مردی به نام قدرت با بازی فرامرز قریبیان است که پس از سرقت مسلحانه از بانک تحت تعقیب قرار گرفته. او خود را به دوستش سید رسول ( بهروز وثوقی) میرساند که حالا در دام اعتیاد افتاده. فیلم در خلال روایت یک داستان اشارات انتقادی به شرایط روز جامعه هم دارد.
موقعیت قهرمان: شخصيت فيلم پر حرف و حديث «گوزنها » يعني سيد مثل ديگر قهرمانهاي كيميايي بامرام است اما اسیر هروئین شده. با این حال پای رفاقتش با قدرت میماند و اجازه نمیدهد آنچه نماد بیغیرتی است بر جوانمردیاش خدشه بیندازد. وقتی قدرت از روزهای خوب او میگوید هر لحظه دوست دارد تا سید قامت راست کند و مثل همه قهرمانهای کیمیایی بزند به دل ماجرا. کاری که البته سر آخر هم انجام میدهد.
عملکرد بازیگر: «گوزنها» زمینه درخشش دوباره بهروز وثوقی را مهیا کرد و او نام یکی از بهترین شخصیتهای گرفتار اعتیاد سینمای ایران را در کارنامهاش به ثبت رساند. وثوقی برای این فیلم از جشنواره جهانی فیلم تهران جایزه هم گرفت.
کولی / سعید راد| سفر سنگ
فضای فیلم: فیلمنامه «سفر سنگ» بر اساس نمایشنامه «سنگ و سرنا» اثر بهزاد فراهانی نوشته شد و داستان آن درباره یک ارباب روستا و مالک تنها آسیاب آبادی است که مانع از فعالیت مردم شده. مردم روستا سنگ عظیمی را برای آسیاب تراشیده و آماده کردهاند، اما ارباب اجازه حمل آن را نمیدهد تا اینکه بالاخره یک کولی به روستا میآید و مردم را میشوراند.
موقعیت قهرمان: کیمیایی «سفر سنگ» را درست در اوج اعتراضهای همهجانبه نسبت به حاکمیت وقت ساخت. داستان فیلمش را به روستایی برد که اربابی ظالم دارد. کولی برخلاف مردم روستا اما نترس است و دلش لک میزند برای مبارزه. وقتی پا به روستا میگذارد، فریاد بر میآورد، نهیب میزند و مردم را از رخوت بیرون میآورد. شخصیت کولی یک قهرمان تاویلپذیر است که مشخصترین برداشت از آن ظلمستیزی و آزادگی است. آرمانخواهی و زیر بار ظلم نرفتن کولی از او قهرمانی خواستنی ساخت که از قضا احوالش با شرایط روز جامعه همخوانی داشت. قهرمان فیلم «سفر سنگ» را نمیتوان محصور در تاریخ کرد و همچنان نماد و مثال حقطلبی و حرکت است.
عملکرد بازیگر: مسعود کیمیایی شمایل کولی را در چهره و قامت سعید راد دید که پیش از آن نقش قهرمان کم بازی نکرده بود. اینبار هم موفق ظاهر شد.
نوری / هادی اسلامی| سرب
فضای فیلم: داستان در اواخر دهه 20 شمسی میگذرد که زن و شوهری یهودی قصد مهاجرت به سرزمینهای اشغالی قدس را دارند. یک سازمان یهودی مخالفت میکند و عموی آنها را به قتل میرساند. این زوج فرار میکنند و با سختیهای متعددی مواجه میشوند.
موقعیت قهرمان: در میان شخصیتهای متعدد همراهیبرانگیز فیلم «سرب» شخصیت نوری جلوه بیشتری مییابد. حتما بازی درخشان زندهیاد هادی اسلامی در این یگانگی نقشی اساسی دارد اما دلیل مهم را باید در منش و مسلک شخصیت جستوجو کرد. نوری لحظات ناب کم ندارد و پایان شکوهمند زندگی او جاودانهاش میکند. نمیتوان از «سرب» گفت و مونس را فراموش کرد. زنی زیبا، معصوم و مضطرب با بازی فریماه فرجامی که به همراه همسرش دانیال (امین تارخ) عزم رفتن به سرزمین موعود را دارد. در «سرب» زن حاشیهنشین داستان نیست و بخش زیادی از عاطفه لبریز در قصه از طریق چهره و حالات مونس به نمایش گذاشته میشود. فریماه فرجامی خوب دانسته بود مسعود کیمیایی چه میخواهد و با رعایت اندازه، این مفهوم را منتقل میکرد.
عملکرد بازیگر: هادی اسلامی حالات مختلف درونی شخصیت نوری را باورپذیر و باصلابت بازی کرد و «سرب» یکی از آثار شاخص کارنامهاش لقب گرفت. او برای فیلم نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد هم شد.
رضا / فرامرز صدیقی | دندان مار
فضای فیلم: «دندان مار» آینهای است از تهران در روزهای جنگ. روزهایی که پایتخت پر بود از جنگزدهها. مسعود کیمیایی، رضا (فرامرز صدیقی) و احمد (احمد نجفی) را کنار هم قرار میدهد: یکی تنها و آن یکی تنهاتر. رضا دلبسته یادگارهای مادر مرحوم است و وقتی گم میشود به احمد جنگزده و رفاقتش شک میکند. خیلی زود اما دشمن مشترک پیدا میشود و این دو دوست با عبدل ستیز میکنند.
موقعیت قهرمان: اینبار هم قهرمانان کیمیایی، سراغ «مرد قانون» نمیروند و «خشونت» را بهترین وسیله برای از بین بردن انبار پر از جنس احتکارشده میدانند. رضای «دندان مار» هم عصیان دارد، هم دلتنگ است و هم رفاقت را «همه چیز» زندگی میداند. با این حال قهرمان ما گوش به حرف رفیق دارد و در بزنگاههای مهم از احمد پیروی میکند.
عملکرد بازیگر: «دندان مار» و بازی بازیگرانش تحسین غالب مخاطبان را به همراه داشته. فرامرز صدیقی به اندازه تمام احساسات رضا را با چشم و صورت منتقل کرده و احمد نجفی مفهوم رفاقت را ملموس نمایش داده. زیور با بازی گلچهره سجادیه را از یاد نبریم؛ زنی لوطیمسلک که حضورش در فیلم کوتاه است اما جایی مهم گوشه ذهن علاقهمندان به سینمای کیمیایی پیدا کرده. خیلیها زیور را مهمترین شخصیت زن آثار کیمیایی میدانند.
رضا / فرامرز قریبیان | رد پای گرگ
فضای فیلم: رضا (فرامرز قریبیان) سه روز پیش از عروسی با طلعت به زندان میافتد و پس از 20 سال از زندان آزاد میشود. او سراغ طلعت میرود و پی میبرد صادقخان دوست دوره جوانیاش عامل زندان رفتنش بوده.
موقعیت قهرمان: رضا کشته رفاقت است و بهایش را در این مسیر میپردازد. سالها به احترام رفیق در تبعید خودخواسته به سر میبرد و باز به درخواست او (صادقخان) به تهران برمیگردد. حالا اما پی میبرد دوست از پشت به او خنجر زده و دامی برایش پهن کرده است. رضا و صادق مرید و مراد بودهاند اما دوست دیرینه، کاسبکار شده و زرق و برق زندگی پایتخت او را بیاحساس کرده و دیگر آن کسی نیست که رضا به عنوان رفیق قبول داشت.قهرمان «رد پای گرگ» باز هم خودش دست به تیزی میبرد تا انتقام بگیرد. رضا رفیق از اصل جدامانده را میکشد و جالب آنکه صادق به این قصاص راضی است.
عملکرد بازیگر: شهرت قريبيان به «گوزنها» برميگردد و «غزل» چهارمين همكاري او با كيميايي است و بعد از آن سالها اين دو با هم هكاري نداشتند تا اينكه نوبت به «ردپاي گرگ» رسيد. يك همكاري موفق ديگر كه نامزدي سيمرغ را براي قريبيان به ارمغان آورد. رئيس، آخرين همكاري اين دو است.
سلطان / فریبرز عربنیا| سلطان
فضای فیلم: مریم (هديه تهراني) دختر سرایدار خانهای ویلایی است که 500 مترش به او بخشیده شده. اسناد دست سلطان (فریبرز عربنیا) افتاده که هنوز خاطره خانه حیاطدارش را فراموش نکرده و داغ تبدیل آن به اتوبان بر دلش مانده. سلطان عاشقپیشه برای نگهداری سهم مریم جانش را معامله میکند.
موقعیت قهرمان: عربنیا در «ضیافت» شمایل یکی از قهرمانان کیمیایی را به تن کرد؛ جوانی به نام علی که آرام بود و مرد قانون. او در نقش سلطان موقعیتی متفاوت دارد؛ حالا نهتنها مرد قانون نیست که بهخاطر قانونهای جدید شهری دلش خون است. هویت و خاستگاهش را از دست رفته میبیند و وقتی با مریم مواجه میشود و پی میبرد سرنوشتی تقریبا مشابه خودش دارد، عصیان میکند. پیش او ناله سر میدهد که روزی شهر روح داشت و خانه همه جانش بوده.
عملکرد بازیگر: عربنیا از سال 69 وارد بازيگري شد اما با «ضیافت» و «سلطان» بهچشم آمد. او مشخصههاي تبديل به ستاره را داشت و شمايلش مطابق با قهرمانهاي دنياي كيميايي بود. نقش سلطان باعث شهرت و محبوبيت عربنيا شد و در ادامه مورد توجه كارگردانهاي بنام قرار گرفت. گام اول و موفق هدیه تهرانی در سینما نیز با «سلطان» برداشته شد. او پیشتر پیشنهاد بازیگری داشت اما همه آنها را رد کرده بود.
امیرعلی / داریوش ارجمند| اعتراض
فضای فیلم: امیرعلی که شریفه، نامزد برادرش رضا را به دلیل رابطه نامشروعش با مردی به نام احمد به قتل رسانده، پس از 12 سال از زندان آزاد میشود. این آغاز چالشهای شخصیت در جامعهای است که دگرگون شده.
موقعیت قهرمان: سال 78 بعد از مدتها بار دیگر کیمیایی یادی از قهرمانهای سالخوردهاش میکند. امیرعلی فیلم «اعتراض» نماینده نسلی است که با تغییرات جدید و تفکرات تازه نمیتواند همراه شود. دوره اصلاحات است و فضای سیاسی باز شده.کیمیایی هم به آنچه بر کشور گذشته اعتراض دارد و هم به صراحت دغدغههای سیاسی جوانها را نشان میدهد. مهمتر اینکه دو نسل را برابر یکدیگر قرار میدهد… اميرعلي پس از آزادی پی به تغییر جامعه و آدمهایش میبرد که نه بويي از مردانگي بردهاند و نه رفاقت. او اما به مرام و اصول مردانگي پايبند است.اميرعلي از خطر هراس ندارد و بالاخره طلب دوستش را ميگيرد. در راه بازگشت با احمد، با فاسق نامزد سابق برادرش روبهرو ميشود و احمد او را با ضربههاي متعدد چاقو ميكشد.آیا كيميايي ميخواهد بگويد جامعه ديگر جاي امثال اميرعلي نيست؟ يا اين بار با كشته شدن او ميخواهد قهرمانش را جاودانهتر كند؟
عملکرد بازیگر: داریوش ارجمند با کارگردانهای بنام زیادی همکاری داشته و با «اعتراض» نقش موفق دیگری به کارنامهاش افزود.
فضلی / سعید آقاخانی | خون شد
فضای فیلم: فضلی (سعید آقاخانی) وقتی پس از سالها به خانه بازمیگردد میبیند هیچ چیز سر جای خودش نیست و هر کدام از اعضای خانواده به دردی گرفتارند! کیمیایی در «خون شد» به شکل یکجا به سه دغدغه همیشگی خود پرداخته: شرایط بد اجتماعی، تداوم روند از بین رفتن خانههای قدیمی به عنوان نماد هویت و بلای اعتیاد که آدمها را به مرز فروپاشی میرساند.
موقعیت قهرمان: فضلی شاخصترین قهرمان کیمیایی در دهه ۹۰ است. سالها از خانه و کاشانه دور بوده (مثل قیصر). او برمیگردد و خانه را آشفته میبیند. آستین بالا میزند و برادر و خواهرانش را از فلاکت نجات میدهد. فضلی برای اجرای عدالت سراغ قانون نمیرود. او تیغ دست میگیرد و جان مردان خبیث را یکییکی میگیرد. خود کیمیایی درباره «خون شد» گفته است:«داستان خون شد به مثابه خانهای قدیمی است که همه چراغهایش خاموش بوده و هیچکس نیز در اتاقهایش ساکن نیست. در این میان یکی از ساکنین این خانه میآید و همه چراغها را روشن میکند.»
عملکرد بازیگر: بازی خویشتندارانه سعید آقاخانی و دیالوگهایی که بهراحتی در دهانش میچرخند، امتیاز اصلی فضلی و «خون شد» است. این بازیگر پیشتر نقش جدی بازی کرده بود و در همکاری با مسعود کیمیایی وجهی دیگر از توانایی خود را به رخ کشید. آقاخانی مفهوم غیرت، جوانمردی، انتقام و نیز صلابت مردانه را در بازیاش منتقل کرده.
مهدی / امیر آقایی| خائنکشی
فضای فیلم: «خائنکشی» ابتدا در جشنواره فجر به نمایش درآمد و حالا پیش از اکران عمومی در قالب سریالی چهار قسمتی عرضه شده. اتفاقات داستان چند ماه پس از ملی شدن صنعت نفت ایران در سال 1330 میگذرد. در حالیکه دولت دکتر محمد مصدق با مشکلات فراوانی خصوصا تحریمهای بینالمللی مواجه است و به فروش اوراق قرضه برای اداره کشور مجبور شده، عدهای به سرکردگی سهراب صفا، مهدی بلیغ و شاهرخ به بانک ملی ایران دستبرد میزنند تا با درآمد حاصل از این سرقت، اوراق قرضه دولت را بخرند و به دولت مصدق کمک کنند.
موقعیت قهرمان: مهدی بلیغ محور اصلی قصه است؛ کسی که روایتهای مختلفی درباره کلاهبرداریهای محیرالعقول او وجود دارد. اینکه مسعود کیمیایی بلیغ را حامی مصدق دانسته اما مورد اعتراض برخی رسانهها واقع شده و گفتهاند چنین مسئلهای سندیت تاریخی ندارد.
عملکرد بازیگر: فارغ از کیفیت «خائنکشی» نمیتوان چند امتیاز اثر را نادیده گرفت. ازجمله بازی امیر آقایی در نقش مهدی بلیغ که توانسته موقعیت شخصیت در داستان را بهخوبی روشن کند. در قسمت اول نسخه سریالی «خائنکشی» مخاطب او را مردی مهربان، رفیقباز و با دغدغه دید اما نشانههایی از نقشه او برای دور زدن دیگران و تصاحب پول کلان مسروقه دیده شد. بهزعم برخی این کاراکتر جزو نقشهای کارنامه آقایی است.