گفتگو با نوید فرخی؛ از شرلوک خمس تا شرلوک هولمز!

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی| اول فکر کردند اسمش «شرلوک خمس» است! بعد هم که گمان کردند شرلوک هولمز واقعا وجود دارد و فردی زیرک و باهوش در انگلستان است! این مسائل البته فقط مربوط به ایرانیها نبود. سلطان عبدالحمید هم میخواسته هولمز را به ترکیه بیاورد و او را به عنوان سرپرست پلیس مخفی انتخاب کند! مقدمه نوید فرخی در ابتدای کتاب «آخرین خدمت شرلوک هولمز» بهشدت جالب و خواندنی است.
این کتاب بهتازگی از سوی نشر «گویا» چاپ شده. فرخی امسال کتاب دیگری هم از آرتور کانن دویل ترجمه کرده؛ «پروندههای شرلوک هولمز» با همان نشر «گویا». سراغ کمیک استریپ «شرلوک هولمز و خونآشام ساسکس» هم رفته و آن را با نشر «سارات» چاپ کرده. اما اقدام جالب دیگرش ترجمه و انتشار کتابی با اقتباس از آثار کانن دویل با عنوان «شرلوک هولمز و بیوه سیاه» است. دو ترجمه اخیر او اولین بار است که در ایران منتشر میشود.
اما مخاطبان احتمالا میدانند که مابقی پیشتر ترجمه شده. با این حال نوید فرخی ترجمههایی بسیار جامع از آن آثار ارائه داده؛ با مقدمههایی در ابتدای هر داستان، توضیح کاراکترها و مکانها، به همراه پاورقیهای دقیق و جزئینگرانه. او متولد سال 1368 و کارشناسی ارشد آیتی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر است. همین سال گذشته هم بود که برای اولین بار یکی از مهمترین رمانهای علمی-تخیلی جهان با عنوان «جنگ ابدی» نوشته جو هالدمن را ترجمه و منتشر کرد.
ترجمههای فراوان دیگری هم دارد؛ از «هوش مصنوعی کاربردی به زبان ساده» و «علم برای آنها که از علم گریزانند» گرفته تا «خواب و دیگر هیچ»، «جنگریزه»، «نقشه قتل الویس پریسلی»، «شبح عمارت کراچفیلد» و… از تألیفات او هم میشود به «صلح پایدار» و «گورستان ناآرام» اشاره کرد. این گفتوگو اما بهمناسبت تولد شرلوک هولمز (ششم ژانویه) و 4 کتابی که امسال با محوریت این کارآگاه محبوب روانه بازار کرده، انجام شد. در کنار این گفتوگو، دو چهره ادبی، عباس کریمی عباسی و سعید سیمرغ هم یادداشتهایی با محوریت هولمز در اختیارمان قرار دادند که در همین صفحه منتشر کردهایم.
* از سفر شرلوک هولمز به ایران شروع کنیم؟
شرلوک هولمز یک شخصیت خیالی است و از این جهت اشاره به عبور او از کشورمان قابل توجه و شاید برای افراد ناآشنا غلطانداز و سردرگمکننده باشد. جذابیتهای این شخصیت تا حدی است که برخی هوادارانش برای زندگی او وقایعنگاری کردهاند و بخش زیادی از این اطلاعات و وقایعنگاریها مبتنی بر سرنخهای گهگاه ناچیزی است که در خود داستانهای اصلی آمده است، برخی دیگر هم کاملا توافقی بین خوانندگان صورت گرفته و مطلقاً ارتباطی با داستانها ندارد. با این حال سفر شرلوک هولمز به ایران، یکی از آن دسته تصمیمهای هواداران نیست، بلکه در داستان اصلی اشاره واضحی به آن شده است.
* اشاره کردید به مواردی توافقی. قبل از اینکه پاسختان درباره سفر شرلوک هولمز به ایران را تکمیل کنید، از این موارد توافقی مثال میزنید؟
از جمله مواردی که توافقی بوده، زادروز او در ششم ژانویه 1854 است. تنها اشاره کل داستانها (56 داستان کوتاه و چهار رمان) به سن هولمز در ماجرای تعظیم آخر است؛ در آنجا راوی میگوید که هولمز شصت ساله است و هواداران با روش استنتاجی سال تولدش را 1854 تخمین زدهاند (شصت مِنهای 1914 که سال وقوع داستان است)،
اما در مورد روز تولدش یعنی ششم ژانویه هیچ مدرکی نیست و این رویداد صرفاً ساختهوپرداخته خود طرفدارهاست. این مسئله اولین بار توسط کریستوفر مورلی پیشنهاد شد، کسی که مؤسس مشهورترین گروه طرفداران شرلوک هولمز، یعنی «انجمن اعضای غیررسمی خیابان بیکر» است. او در یکی از اولین جلسات این انجمن به همراه بقیه هواداران پروپاقرص هولمز خیلی ساده تصمیم گرفت چون هولمز در داستانها دو بار به نمایشنامه «شب دوازدهم» اثر ویلیام شکسپیر اشاره میکند، پس خالی از لطف نیست که در دوازدهمین روز پس از کریسمس (یعنی 6 ژانویه) به دنیا آمده باشد!
* برگردیم به ماجرای سفرش به ایران؛ این سفر چه زمانی بود و چرا از ایران گذشت؟
براساس داستانهای اصلی، شرلوک هولمز در دهه آخر قرن نوزدهم میلادی با اصلیترین گروه تبهکاران اروپا به رهبری پروفسور موریارتی که به عنوان ناپلئون جنایت شهرت دارد، درگیر شد. او در نهایت در یک نبرد دراماتیک بر فراز آبشار رایشن باخ موفق به شکست او شد، اما شبکه همکاران موریارتی به قدری گسترده بودند که برچیدن آنها مدتها طول میکشید، به همین سبب هولمز برای دوری از این تهدید بالقوه جانی، موقتاً تا زمانی که نیروهای پلیس به طور کامل این شبکه را از بین ببرند، تصمیم میگیرد تظاهر کند که طی درگیری جان باخته است. ازاینرو بهصورت ناشناس بین سالهای 1891 تا 1893 (1270 تا 1272 شمسی) به مسافرت در شرق میرود. در توضیحی که در ارتباط با این سفر بلافاصله پس از بازگشتش به لندن در «ماجرای خانه خالی» میدهد، میگوید که به تبت رفته و بعد از آن از «پرشیا» گذشته و از آنجا به مکه سر زده است. پرشیا نام آن روز ایران در محافل بینالمللی بود.
* این را پرسیدم چون مقدمه تازهترین ترجمهات (آخرین خدمت شرلوک هولمز) واقعا جالب و خواندنی بود. ایرانیها تازه بعد از سفر شرلوک هولمز به ایران با او آشنا میشوند؛ آن هم به اسم شرلوک خمس! چرا به جای هولمز ترجمه شد شرلوک خمس؟!
اولین ترجمه از داستانهای شرلوک هولمز به فارسی در همان سالی که انقلاب مشروطه رقم خورد انجام شد. این را میتوان یک رخداد نمادین تلقی کرد زیرا شرلوک هولمز اگرچه یک کارآگاه غیررسمی است، اما سمبل خردورزی و آگاهی است و روش او در حل پروندهها اصولاً مبتنی بر دیدگاه علمی و کنار گذاشتن خرافه است.
همانطور که گفتید در اولین ترجمه از داستانهای شرلوک هولمز به فارسی که توسط میراسمعیل موسوی عبداللهزاده انجام شد، عنوان کتاب «مصنفات کونان دویل؛ کتاب شرلوک خومس» است. با توجه به اینکه تلفظ کاراکتر H در Holmes کاملاً واضح و مبرهن است و از سوی دیگر در انگلیسی کاراکتر مستقیمی که معادل «خ» فارسی باشد نداریم، تنها گمانهزنی که در این باره میتوان داشت این است که به احتمال قریب به یقین مرحوم عبداللهزاده آن را از زبان روسی به فارسی برگردانده است. من البته نسخه سال 1284 شمسی را به چشم خود ندیدهام.
* ضمن اینکه بعضی از مترجمان فکر میکردند شرلوک هولمز واقعا وجود دارد! حتی در ترکیه هم سلطان عبدالحمید تمایل داشته او را به عنوان سرپرست پلیس مخفی انتخاب کند! چرا فکر میکردند این شخصیت واقعی است؟
شبکه جهانی اینترنت امروزه ارتباطات را آسان کرده اما در روزگاری که داستانهای شرلوک هولمز نوشته میشد، ما برای غربیها شبیه موجوداتی از سیارهای دیگر بودیم و البته برعکسش هم صدق میکرد. مترجمان اولیه، بیش از اینکه مترجم باشند مفسر بودند. مطالعه برخی از آثار (که در دوران اولیهای که جنبش ترجمه در ایران داغ شد به چاپ رسیدند) نشان میدهد دست مترجمان در تفسیر کردن بسیار باز بوده است.
البته هر مترجمی امکان اشتباه دارد، زیرا وقتی صحبت از چند دَه هزار کلمه باشد، وقوع چند اشتباه هر چقدر هم که دقیق باشید و متبحر و وسواسی، اجتناب ناپذیر است. با این حال در گذشته به دلیل در دسترس نبودن منابع همچون امروز، اشتباهات، گهگاه فاحش بودند. در این مورد با توجه به اینکه یکی از مجلدها «خاطرات شرلوک هولمز» نام داشت، اولین مترجم داستانها به اشتباه افتاد که شرلوک هولمز شخصیتی واقعی است و در مقدمه کتاب از او به عنوان یکی از اشخاص باهوش انگلستان یاد میکند که از جوانی تا آخر عمر با تمام وجود مشکلات و معماهای جنایی را حل میکرده.
* با این حال، امروز حتی با گذشت سالها از محبوبیت شرلوک هولمز کم نشده و کلوبهای هواداری از این شخصیت همچنان برپاست. کلا چند کلوب هواداری هولمز در جهان وجود دارد؟
همینطور است. این کلوبها محفلی است برای گرد هم آمدن هواداران شرلوک هلمز. اعضای این انجمنها با عنوان Holmesian یا Sherlockian شناخته میشوند و در فعالیتهای مختلفی مثل بحث و گفتوگو، گردشگری و جمعآوری وسایل و… همکاری و تعامل میکنند. اولین اقدام عمومی رسمی هواداران در سال 1893 انجام شد؛ وقتی که آنها با تصور اینکه هولمز در درگیری با پروفسور موریارتی جان خود را از دست داده، دست به یک تظاهرات عمومی اعتراضی-سوگواری زدند.
در نتیجه پیدایش همین انجمنها بود که مواردی مثل زادروز هولمز مصوب شد و در بیوگرافیهایی مثل «شرلوک هلمز خیابان بیکر» اثر ویلیام اس. بارینگ-گولد و «شرلوک هلمز: بیوگرافی غیرمجاز» اثر نیک رنیسون به همراه جزئیات بیشتر نوشته شد. انجمنهای مختلفی در سرتاسر جهان شکل گرفتهاند که فعالیتهای مرتبط انجام میدهند و برآوردها در مورد تعداد گروهها متفاوت است. در کتاب «صندلی راحتی شرلوک هولمز» که در سال 1999 منتشر شد و موضوع آن حقایقی مرتبط با هولمز است، آمده که 375 گروه فعال در آن برهه وجود داشته. در «کتاب راهنمای شرلوک هولمز» که در سال 2009 منتشر شده نیز شمار انجمنها را بیش از 400 گروه ذکر کرده. انجمن هواداران شرلوک هولمز لندن در حال حاضر این تعداد را بیش از هزار برشمرده است.
* عضویت در تمامشان آزاد است؟
نه، عضویت در همه آزاد نیست. همه انجمنها خصوصی هستند، به همین علت برخی از آنها که دست به انجام کارهای سازمانی و گسترده مثل نشست و گردهمایی یا انتشار مجله و… میزنند، حق عضویت از اعضای خود مطالبه میکنند. با این حال با توجه به گستردگی شبکههای اجتماعی میتوانید گروههایی را نیز پیدا کنید که عضویت در آنها آزاد و رایگان باشد. برخی دیگر هم مثل انجمن اعضای غیررسمی خیابان بیکر که پیشتر اشاره شد و معتبرترین انجمن فعلی شناخته میشود، تنها با دعوت مستقیم اعضای قدیمی انجمن، عضو جدید میپذیرند. وقتی میگوییم کلوب هواداران، حتما منظور این نیست که اعضای انجمنها لاجرم باید سن کمی داشته باشند.
به عنوان مثال در بین اعضای مشهور انجمن غیررسمی خیابان بیکر میتوان به پل اندرسون (نویسنده آمریکایی و برنده جایزه ابدی نبولا)، کورتیس آرمسترانگ (بازیگر آمریکایی سینما و تلویزیون)، آیزاک آسیموف (نویسنده آمریکایی روسیتبارِ کتب علمی، علمی-تخیلی، خیالپردازی، وحشت و دکتر بیوشیمی)، ویلیان بارینگ گود (از بزرگترین محققین ادبی)، برت کولز (نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس کانال بیبیسی)، مایکل دیردا (منتقد واشنگتنپست)
نیل گیمن (نویسنده رمانهای علمی-تخیلی و وحشت)، جان گاردنر (از نویسندگان سری جیمز باند پس از ایان فلمینگ)، بانشهافمن (فیزیکدان و ریاضیدان انگلیسی و همکار آلبرت اینشتین)، لری کینگ (نویسنده داستانهای کارآگاهی)، داگلاس ویلمر (بازیگر انگلیسی که در خود در نقش شرلوک هولمز در سال 1965ظاهر شد)، کریس استینبرونر (معمایینویس و برنده جایزه ادگار آلن پو)، فردریک دوراستیل (نقاش)، فرانکلین روزولت (رئیسجمهور اسبق آمریکا)، نیکلاس مهیر (نویسنده)، لزلی کلینگر (ویراستار ادبی) و… اشاره کرد.
* خود شما هم چندین سال عضو یکی از انجمنها بودی. درباره عضویتت بگو. در این انجمن چه میکردند؟ و بعد چطور شد به کمپین جلوگیری از تخریب منزل آرتور کانن دویل رفتی؟
من از سال 2009 عضو گروهی به نام شرلوک هولمز فن ویکی بودم. با مدیر انجمن در شبکههای اجتماعی آشنا شدم. با وجود عدم امکان پرداخت حق عضویت برای ایرانیان، مدیر صفحه لطف کرد و به دلیل علاقه وافرم به کارآگاه مرا به عضویت افتخاری درآورد و در کمتر از یک سال مدراتور آنجا شدم. ما در فروم آن انجمن داستانخوانی داشتیم.
همچنین از اقتباسهای جدید سینمایی و ادبی صحبت میکردیم و فن فیکشن نویسی را امتحان میکردیم. زمینه فعالیتها گسترده و حول محور کارآگاه لندنی بود. در مورد کمپین مورد اشاره هم باید بگویم در اواخر قرن نوزدهم تویی، همسر آرتور کانن دویل، به بیماری سل مبتلا شد که در آن زمان کاملاً لاعلاج بود و پزشکان در عمل توصیههایی کلی را برای بیمار توصیه میکردند از جمله حضور در مکانی آرام که همیشه دمایی معتدل داشته باشد. این بود که کانن دویل ابتدا به جستوجوی مکانی با مشخصات مورد نظر پرداخت و پس از یافتن چنین جایی در روستای هایندهد واقع در سورِی، عمارت بزرگی را به نام آندرشاو ساخت.
خب این عمارت سالها پس از مرگ دویل به عنوان یک هتل محلی مورد استفاده قرار میگرفت اما در سال 2010، شورای شهر واورلی مرکز سوری اعلام کرد قصد تخریب خانه و تبدیل آن به یک ساختمان آپارتمان چند واحدی را دارد. در ابتدا خاندان دویل سعی کردند آنجا را خریداری کنند، اما به دلیل قیمت بالا نتوانستند. بنابراین به طور طبیعی هوداران شرلوک هولمز در اقصی نقاط جهان به تکاپو افتادند و با ارسال نامه و بیانیه و… اعتراض خود را اعلام کردند.
* کمپین موفق بود؟ تأثیری هم داشت؟
بله، کمپین موفق بود. ابتدا دادگاه عالی آن کشور، مجوز شورای شهر را برای توسعه مجدد آندرشاو به دلیل نقصهای قانونی لغو کرد و بعد در سال 2014 این خانه و محوطه توسط یک بنیاد خیریه خریداری شد تا با حفظ ساختارش تبدیل به مدرسهای مخصوص کودکان مبتلا به همیپلژی، اوتیسم، سایر معلولیتهای جسمی و… شود که از سال 2016 تأسیس شد.
* راستی از یک کلوبی هم نوشته بودی به اسم «کلوب چارق ایرانی سانفرانسیسکو»! این دیگر چهجور اسمی است؟! خیلی جالب است درباره این کلوب هم توضیحاتی بدهی.
(خنده) این انجمن نسبتاً قدیمی در سال 1980 تاسیس شده. نام گروه برگرفته از یکی از وسایل شخصی هولمز به نام چاروق ایرانی است که در آن توتون خود را نگهداری میکرده. انجمن چاروق ایرانی سانفرانسیسکو از آن دسته انجمنهای رایگان نیست و نشستهای آنها به صورت حضوری در اواخر دسامبر هر سال انجام میگیرد. فعالیت آنها در این جلسات بررسی مقالات جدید ادبی ژانر کارآگاهی و اقتباسهای تازه شرلوک هولمز است. چاروق ایرانی یکی از اقلامی است که در فروشگاهِ پایین موزه شرلوک هولمز در لندن به همراه پیپ و کلاه و کتاب و… به فروش میرسد.
* چرا در ایران کلوبی از هوادارانش شکل نگرفته؟ با توجه به اینکه میدانم شیفته این کاراکتر هستی، خودت هیچوقت تلاشی در این زمینه نداشتی؟
شکلدهی به چنین انجمنی اگرچه یک ضرورت است اما نیاز به یک تشکیلات با گروهی از افراد داوطلب و علاقهمند و مطلع نیاز دارد. به عنوان یک هوادار شرلوک هولمز و نه مترجم آن باید بگویم عطف به اینکه حتی در کشورهایی مثل عراق و افغانستان هم انجمنهای شرلوک هولمزی تأسیس شده، فقدان آن در ایران برای من ناخوشایند است.
* امسال هم که چهار کتاب با محوریت شرلوک هولمز چاپ کردهای. فکر میکنی با وجود ترجمههای قبلی، مخاطبان به آثارت اقبال نشان بدهند؟ هرچند میدانم که یکی از این ترجمهها، اولین بار است که منتشر میشود. درباره این کتابها هم برای مخاطبانمان بگو.
دو کتاب از بین این چهار عنوان، ترجمه از داستانهای اصلی شرلوک هولمز بودند. اینکه اقبالی صورت بگیرد بیتردید به مخاطبان و نظر آنها بستگی دارد. من به نوبه خود تلاش کردم تا نسخهای متفاوت از سایر آثار ارائه کنم. در نسخهای که به ترجمه بنده منتشر شد، داستانها بهصورت گلچینوار تنظیم نشدهاند بلکه دقیقاً همان الگویی را دنبال کردم که در اوایل قرن بیستم داستانها به آن ترتیب منتشر شده بودند.
بنابراین «پروندههای شرلوک هولمز» و «آخرین خدمت شرلوک هولمز» به صورت یکدست و با تقسیمبندی اصلی به چاپ رسیدند. همچنین از تصاویر اصلی که سیدنی پجت و فردریک دوراستیل طراحی کرده بودند در کتب استفاده شد. در کنار اینها، توضیحات مفصلی در مورد تک تک ارجاعاتی که در کتب وجود دارد، از آدرسها و نقاط جغرافیایی گرفته تا اشارات تلویحی و تصریحی به سایر آثار و… آوردم تا این اثر پتانسیل داشته باشد به یک مرجع برای هواداران کارآگاه بزرگ مبدل شود.
اینکه برگردان کل مجموعه پس از این دو جلد ادامه پیدا کند یا نه نیز منوط بر بازخوردها خواهد بود. معالوصف اگر هم استقبال در حد انتظار صورت نگرفت، در هر صورت از این تجربه رضایت دارم، چون در حین ترجمه باید این داستانهای فوقالعاده را که سعی کردم خوب ترجمه کنم، با نهایت دقت میخواندم.