داستانهای عامهپسند| درباره سریال تماشایی «خرس»

روزنامه هفت صبح، کسری ولایی | بارها پیش آمده سر کار احساس کنید کلهتان دارد منفجر میشود. هر حرف و اتفاق کوچکی مثل کبریت کشیدن در انبار باروت است و با فروپاشی فاصله زیادی ندارید. وسط آشوب از خودتان میپرسید اصلا اینجا چهکار میکنید و چرا فشار و مسئولیت ویرانگر افتاده به گردن آدم؟
از همهکس و همهچیز متنفر میشوید و بیش از هر چیز میخواهید برای چند ثانیه هم که شده، ذهنتان خاموش شود؛ درست در شرایطی که شاید روز قبل لذت میبردید از کار کردن هرروزه و سروکله زدن با آدمهای دور و بر. خاصیت اشتغال همین است و بخش مهمی از معنای وجودی ما را خوشیها و مصائب کار تعریف میکند، در هر شغل و حرفهای. «خرس» (با عنوان اصلی The Bear)، سریال جدید شبکه افاکس، داستانش را از چنین نقطهای شروع میکند و دست گذاشته روی یک حرفه پر از شلوغی، استرس و ماجرا: اداره کردن یک آشپزخانه.
ماجرا درباره پسر جوانی بهنام کارمن است که در بیستویک سالگی بهعنوان سرآشپز سال انتخاب شده و در صنعت غذا همه بهچشم یک استعداد منحصر بهفرد نگاهش میکنند؛ یکی از آن ایتالیاییهایی که انگار به دنیا آمده تا آشپز باشد. برادر کارمن که در شیکاگو یک رستوران کوچک و قدیمی دارد، خودش را میکشد و همهچیز را برای او به ارث میگذارد. همهچیز یعنی یک عالم مشکلات و بدهی.
زندگی کارمن بههم میریزد و تصمیم میگیرد تا رستوران خانوادگی را سر پا نگه دارد و رونق را بهش برگرداند. پس باید روبهرو شود با مسائل ریز و درشت و چالشهایی که در مدارس آشپزی چیزی دربارهاش نگفتهاند. در نتیجه این ماموریت تازه شبیه آزاد کردن خرسی که در قفس گیر افتاده، وسوسهبرانگیز و در عین حال ویرانگر بهنظر میرسد.
هنوز دو هفته از انتشار سریال نگذشته که تبدیل شده به کشفی تازه بین فیلمبازها، تا حدی که استقبال و تحسینهای فراتر از انتظار کار را برای ادامه ندادن داستان سخت میکند. گرچه شبکه افاکس و سرویس استریم هولو سریال را بهعنوان کمدی معرفی کردهاند، احتمالا برای بالا بردن شانس دیده و تحویل گرفته شدن در جوایز امی، با وجود لحظات جذاب و دلنشین نمیشود خیلی کمدی حسابش کرد.
سریال را کریستوفر استورر نوشته و اکثر قسمتهایش را هم خودش کارگردانی کرده که قبلا در تولید سریالهای موفقی چون «رامی» و «دیکنسون» حضور داشته و بیشتر بهعنوان همکار بو برنام در سینما و تلویزیون شناخته میشود. نقش اصلی را هم جرمی آلن وایت بازی میکند که برای طرفداران سریال بیحیا (Shameless) چهرهاش آشناست.
نمایشی واقعگرایانه از زیست اجتماعی شهر شیکاگو و ارائه تصویری کمنظیر از پیچیدگیهای گرداندن یک رستوران آنقدر برچسبهای پررنگ و تاثیرگذاری هستند که برای تماشا و توصیه کافی باشند، یا اجرای کامل یک اپیزود نفسگیر در برداشت طولانی که نمیشود نادیدهاش گرفت. سریال از این حرفها فراتر میرود و وسط شلوغیها بهدنبال موقعیتهای انسانی میگردد.
در «خرس» با مجموعهای از شخصیتهای چندبعدی و پر از بحرانهای زمینی سروکار داریم که بهتدریج یاد میگیرند تا در کنار هم به نسخه بهتری از خودشان تبدیل شوند؛ درست همانطور که برای بالا بردن کیفیت غذاهای رستوران تلاش میکنند. هیچکدام از شخصیتها حرف درشت و کلفت نمیزنند و خبری از دیالوگهای آنچنانی برای بیرون ریختن درونیات و رودست زدن به مخاطب نیست. همه چیز در بستر مناسبات روزمره یک رستوران پیش میرود اما مدام عمیق و عمیقتر میشود، طوری که از جایی بهبعد نمیتوانید شخصیتها را دوست نداشته باشید یا از دستشان حرص نخورید.
بر خلاف خیلی از نمونههای معروف در سینما و تلویزیون، اینجا غذا قرار نیست که عامل جذابیت باشد و بهجای نگاه بیرونی و توریستی به آشپزی، واقعا وسط آشپزخانهای میرویم که مثل میدان مین خطرناک است و با یک خطای کوچک ساعتها زحمت بقیه به باد میرود. در «خرس» غذا بهانه است برای رسیدن به آدمها و احساس رضایت از انجام یک شغل روزمره. شما هم مثل کارمن میافتید وسط آشوب و در کنار دست و پا زدن برای تسلط به وضعیت کنونی، کمکم ردپای گذشته نیز آشکار میشود.
لازم نیست شیفته آشپزی باشید تا تحت تاثیر «خرس» قرار بگیرید، چرا که بهجای یک آشپزخانه، داستان شکلگیری یک خانواده تازه را تعریف میکند. کل داستان در هشت اپیزود حدودا نیمساعته اتفاق میافتد و آنقدر روان و گیرا پیش میرود که بهراحتی میتوانید در یک نوبت ببینیدش؛ یک سریال پر از ظرافت در متن و اجرا که مثل یک قابلمه در حال جوشیدن روی حرارت زیاد سروصدا بهراه میاندازد و مثل یک چاقوی تیز تا عمق نفوذ میکند.