بررسی کارنامه کمال تبریزی؛ از ارزشی تا کمدین (قسمت آخر)

*ماجرای افول تدریجی یک کارگردان محبوب
*روزنامه هفت صبح، کمال بردبار| کمال تبریزی مرا یاد جواد خیابانی میاندازد. هردویشان افول کردهاند اما نه تنها نمیپذیرند این افول را که با روحیهای مثالزدنی منتقدان خود را مشتی متعصب مغرض قلمداد میکنند…
***آرش خوشخو: من فکر میکنم «ما همه با هم هستیم» میتواند در ادامه همان بازیهای تبریزی با ترندهای سیاسی و جوکها و شوخیهای سیاسی تفسیر شود. اما اگر به این هم قائل نشویم و خوشبینانه بگوییم که داستان فیلم کاملا انتزاعی است و داستانی سرگرم کننده درباره ۳۰ نفر است که هر کدام به دلایلی میخواهند خودکشی کنند و فیلم سعی میکند آن دلایل را برای ما باز کند و حتی این ۳۰ نفر را نه همه جامعه بلکه نمونههایی از اعضای جامعه بدانیم که در شرایط زیستی معاصر راهی جز خودکشی ندارند، در نهایت باز هم به این نتیجه میرسیم که در ساخت فیلم و همان مسئله مهم فیلمنامه، فیلم به شدت از کمبود شوخی، شخصیت پردازی و بازیهای خوب رنج میبرد.
به غیر از پژمان جمشیدی بقیه بازیگران هیچ کار مهمیانجام نمیدهند: نه لیلا حاتمی، نه ویشکا آسایش، البته مانی حقیقی یک مقدار با نمک از آب درآمده اما حسن معجونی اعجوبه بازیگری ما هیچ کاری برای این نقش انجام نمیدهد. فیلم نه میتواند ما را بخنداند و از دقیقه ۴۰-۴۵ شوخیها تمام شدهاند و نه میتواند برای ما رازگشایی کرده و ما را غافلگیر کند و در پایان فیلم در یک فضای دو پهلوی زمهریر طوری تمام میشود. در نهایت «ما همه با هم هستیم» نشان دهنده تمام نقاط قوت و ضعف سینمای اخیر تبریزی است یعنی همان محبوبیتی که موجب میشود خیلی از بازیگران برای او بازی کنند و در عین حال همان فیلمهای سردرگم و تلف شده در مقابل هزینهای که برایش شده است.
***امیر پوریا: اساسا آن چیزی که تو تحت عنوان هوشمندیهایی در کارهای کمال در دهه ۷۰ توضیح دادی، اینجا تبدیل به این شده که انگار یک ایده خوب را از جانب یک پسر جوانی به نام امین بنیهاشمیکه یک زمانی شاگرد من هم بود، گرفتند؛ ایدهای که اگر آدمها فکرشان برای خودکشی سقوط دسته جمعی در یک هواپیما باشد و بعد تبدیل به فیلمنامهای کردهاند که فکر میکند ما میتوانیم چه راه درروهایی برای اینکه بگوییم فیلممان یک سفره بزرگ برای سودآوری نیست، پیدا کنیم.
در واقع یک سری تمهید پاسخگویی با ایجاد توهم تمثیلهای سیاسی فکر کردهاند؛ که مثلا بگوییم که خودکشی دسته جمعی نشان از سقوط اخلاقی جامعه است؟ اصلا این دیگر چه جور تمثیلی است؟ سقوط هواپیما نشان از سقوط اخلاقی جامعه است؟ مگر آن سقوط تصادفی رخ میدهد؟بعد از طرفی بگوییم که خودکشی نشان دهنده جسارت مضمونی این فیلم است برای نشان دادن بحران زیستی و اجتماعی؟ در دهه شصت فیلمهایی مثل «تپش» مهدی فخیمزاده و «ابلیس» احمدرضا درویش با موضوع خودکشی ساخته شدند، در دهه ۷۰ فیلم بزرگ «طعم گیلاس» حتی بدون اینکه انگیزه را مشخص کند و با انگیزههای متعددی که تماشاگر میتواند در ذهنش بسازد و با فرضیاتی که خوانش تماشاگران مختلف را در خوانش سینمای مدرن به وجود بیاورد، ساخته شده است.
کجا اصلا پرداختن به خودکشی خیلی موضوع جسورانه و نشان دهنده یاس و سرخوردگی اجتماعی تلقی میشود؟ آن هم در فضایی که خودکشی آدمها شبیه یک شوخی است و اصلا هیچ کس در ماجرا جدی نیست؟ ما در مورد مهران غفوریان، سروش صحت و حسن معجونی چه میدانیم دلیل خودکشی چیست؟ معادله جدل پنهان بین سروش صحت به عنوان فیلمساز و حسن معجونی به عنوان پزشک نمونهای است از کل رفتار فیلم. یک چیزهایی بگوییم که کسانی که به دلیل اینکه شیفته بازیگری در فیلم هستند یا با هر انگیزه دیگری میخواهند فیلم را جدی بگیرند، بتوانند بگویند که ببینید این فیلم به پرونده پزشکی آقای کیارستمیو منازعات بین جامعه پزشکی و سینمایی اشاره میکند و آنهایی هم که این را در نظر نمیگیرند، فکر کنند فقط یک ایده کمیک قوام نیافته در فیلم است. بعد هم خودمان بتوانیم در مصاحبه پشت این حرفها پنهان شویم و بگوییم که ما در فیلم به همه اینها اشاره کردیم. برای من شگفتانگیز است که چگونه آن فیلمنامهنویسهایی که بالاخره فیلمنامه «نسبت خونی» و «جاندار» را نوشتهاند، اینجا اینقدر به این فکر کردهاند که حالا که چنین پول سنگینی پرداخت میشود، اصلا چارچوب و چفت و بست فیلمنامه و خط و ربط آن مهم نیست و از آن طرف بازیگرها هیچ به این دستمزد غیرعادی که به آنها پرداخت میشود، شک نمیکنند.
نکته باورنکردنیتر که به نظرم جای بحث جداگانه دارد این است که فیلمساز و تهیه کننده هر دو میگویند که سرمایهگذار خودش اصرار داشت که بازیگران بسیار مشهور زیادی را قطار کنیم و دستمزدها و هزینههای فیلم بالا باشد و متوجه نمیشوند که این خودش مشکوک است.