روایتی از یک فرمانده رفیقباز و همه رفقایش
روزنامه هفت صبح | تصاویری که این روزها از قاسم سلیمانی منتشر میشود چه در قالب خاطرهگویی و چه در قالب مستند، از او تصویر یک فرمانده میسازد که در عین فرماندهی نظامی، به رفاقت و دوستی به شدت پایبند بوده است. رفاقتی که ظاهرا بدون مرز، همه جناحهای سیاسی و افراد با تفکرهای مختلف را هم دربرمیگرفته هرچند که به تبع نوع فعالیت سلیمانی، حجم بالایی از آن در میدان جنگ بوده است. این روایتی است از زندگی قاسم سلیمانی با تاکید بر حلقههای رفاقت او. روایت پنج رفیق از چهار حلقه رفاقت او یعنی حلقه کرمان، حلقه جنگ، حلقه مقاومت لبنان و حلقه مقاومت عراق.
* یک: شهید سپهبد قاسم سلیمانی، متولد سال ۱۳۳۵ در روستایی به نام قنات ملک در شهرستان رابر کرمان است. تحصیلاتش را در این منطقه تا پایان مقطع ابتدایی به پایان رساند و بعد از آن به جبر وضعیت اقتصادی به شهر کرمان مهاجرت کرد و تا ۲۳سالگی در این شهر باقی ماند. همین موضوع او را در حلقهای از افراد کرمانی قرار میدهد که بعدها در ساختار سیاسی ایران، رتبه بالایی گرفتند. مشهورترین آنها اکبر هاشمی رفسنجانی بود که از قضا این روزها، سومین سالگرد درگذشت اوست.
از میان افرادی که در قید حیات هستند نیز باید به اسحاق جهانگیری اشاره کرد. کسی که دو برادرش از نیروهای حاج قاسم سلیمانی بودند و شهید سلیمانی به همین خاطر، هر سال در ایام نوروز، سری به خانه اسحاق جهانگیری میزد و با مادر این دو شهید احوالپرسی میکرد. شهید حسین پورجعفری هم در کنار حاج قاسم سلیمانی در حمله اخیر به شهادت رسید از همین بچههای کرمان بود.
* دو: بعد از آن برای مدت کوتاهی حاج قاسم به مهاباد رفت و در کردستان مشغول مبارزه با جداییطلبان کردستان شد اما باز آغاز جنگ تحمیلی، بچههای کرمان را به دور خود جمع کرد و حلقه اولیه لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را تشکیل داد. گفته شده است که اولین ماموریت این حلقه، در جبهه مالکیه در سوسنگرد بوده است.
در این روزها، حلقه رفقای حاج قاسم توسعه پیدا میکند و افرادی چون مهدی باکری به عنوان دوست وارد زندگی حاج قاسم شدند اما از میان این رفقای متعدد، یکی برای حاج قاسم تا بعد از جنگ تحمیلی باقی ماند: حاج احمد کاظمی. کسی که فرمانده لشکر نجف بود و بعد از جنگ نیز فرمانده نیروی زمینی سپاه شد و در نهایت در ۱۹ دی ۱۳۸۴ در سقوط هواپیمای حامل او و تعدادی دیگر از فرماندهان نیروی زمینی در ارومیه به شهادت رسید.
این روزها، تصاویر سخنان حاج قاسم در مستندی که برای حاج احمد کاظمی ساخته شده به طور مکرر از تلویزیون پخش شده است؛ مستندی که سلیمانی در بخشی از آن میگوید: «من همیشه به احمد (شهید احمد کاظمی) میگفتم «الهی دردت بخوره تو سرم»، اصطلاح من بود نسبت به احمد، دورت بگردم. من دلم میخواست واقعاً، آنچه مکنونات قلبی من است. از خدا این رو می خوام که خدا هرچه سریعتر من را به او ملحق کند. به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت من را ببر.»
* سه و چهار: حاج قاسم بعد از جنگ، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله ماند و به سیستان و بلوچستان رفت تا با قاچاقچیان موادمخدر در این منطقه بجنگد و امنیت آن منطقه را که ناشی از فعالیت اشرار به هم ریخته بود تامین کند. با این حال در سال ۱۳۷۶ و بعد از جدی شدن خطر طالبان، فرماندهی کل قوا تصمیم گرفت که با توجه به تجربه حاج قاسم در مبارزات چریکی به خصوص در کردستان و سیستان و بلوچستان او را به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه منصوب کند. در اینجا بود که حلقه سه گانهای از رفقای حاج قاسم در محور مقاومت به وجود آمد.
ظاهرا قدیمیترین رفاقت بین حاج قاسم و سید حسن نصرالله به وجود آمده است. سید حسن در سال ۱۳۷۱ به عنوان دبیرکل حزب الله، بعد از ترور سید عباس موسوی، دبیر کل قبلی این تشکیل سیاسی و نظامی شیعه لبنانی منصوب شده بود. به تبع این رفاقت، رفاقت دیگری نیز با عماد مغنیه به وجود آمد. عماد البته مبارزه را سالها قبل از آن شروع کرده بود ولی ظاهرا یک سال بعد از دبیرکلی سیدحسن نصرالله به طور رسمی به حزب الله پیوست و در گام اول هم مسئول حفاظت از مقامات بلندپایه حزب الله شد و بعد از آن به عنوان مسئول عملیات ویژه این تشکل و در نهایت به عنوان معاون نظامی آن فعالیت کرد.
ارتباط قاسم سلیمانی با نصرالله آنچنان گرم بود که همین دیروز دختر قاسم سلیمانی در مصاحبهای با المنار، سید حسن را عموی خود خطاب کرد و گفت مطمئن است که او انتقام خون پدرش را خواهد گرفت. ارتباط حاج قاسم با عماد مغنیه هم آنچنان گرم و صمیمی بود که شایعه کرده بودند عماد، داماد حاج قاسم است (که چنین نبود) این ارتباط گرم حتی در سالهای بعد از شهادت عماد مغنیه (۱۳۸۶) نیز ادامه پیدا کرده بود به طوری که جهاد مغنیه، فرزند عماد برای مدتی در تهران و کنار حاج قاسم زندگی میکرد.
پردههایی دیگر از این رفاقت را میتوان در اولین و آخرین مصاحبه مکتوب حاج قاسم که با نشریه دفتر رهبر انقلاب صورت گرفت دید. مخصوصا وقتی که در خصوص حضور سه نفره خود، سید حسن نصرالله و عماد مغنیه در اتاق عملیات حزب الله در میانه جنگ ۳۳ روزه و تلاش برای جابهجایی سیدحسن برای عدم ترور او سخن میگوید.
* پنج: در این میان البته ارتباطی نیز با مبارزین عراقی صورت گرفته بود که به خصوص بعد از سال ۲۰۱۱ و آغاز نبرد بینالمللی در سوریه و عراق علیه داعش به شدت جدی شد. ابومهدی مهندس، مهمترین این افراد بود. او از سال ۲۰۰۷ و بعد از فشار آمریکاییها از عراق خارج شده بود و به ایران آمده بود ولی بعد از خروج آمریکاییها از عراق به این کشور بازگشت و با بحرانی شدن اوضاع داعش در این کشور، کار خود را به عنوان فرمانده عملیات میدانی بسیج مردمی عراق یا همان حشدالشعبی آغاز کرد. ارتباط حاج قاسم و او، در این میان آنقدر بالا بود که مهندس، با سابقه مبارزاتی بالا و حتی با وجود اینکه سه سال بزرگتر از حاج قاسم بود، میگفت سلیمانی فرمانده است و من سرباز او هستم.