یک قصه واقعی؛ مرگ کارگر صدا ندارد

روزنامه هفت صبح، رامتین لطیفی | شمار جامعه نپالیهای ساکن در اوهایو از مرز ۳۰ هزار نفر گذشته است و اگرچه این جمعیت چندان زیاد و قابل توجهی به شمار نمیرود اما باید بدانیم قریب به اتفاق این افراد مانند یک خانواده متحد و صمیمی در کنار هم قرار دارند و یار و یاور یکدیگرند. شغل کثیری از این افراد کارگری است و اغلب زندگیهای کوچک و جمع و جوری دارند.
بال کریشنا نوپان و همسرش، رودکا داهال نوپان یک زوج ۳۲ ساله هستند که از کودکی و زمانی که در اردوگاه پناهجویان نپالی حضور داشتند، کنار هم بودند و چند سالی است که در شهر جفرسون زندگی میکنند و حاصل این زندگی مشترک دو پسر به نامهای آراو ۶ ساله و آرپان ۳ ساله است.
هم بال و هم رودکا در مجموعه صاحب نام و مشهور ویکتوریا سیکرت که بر روی تولید لباسهای زنانه تمرکز دارد، کارگری میکنند و در بخش پخش محصولات مشغول به کارند و با دستمزد اندکی که دریافت میکنند زندگی ۴ نفره خود را میگذرانند. بال و رودکا در طول زندگی مشترک خود و به ویژه از زمانی که صاحب فرزند شدهاند سعی کردند تمام کمبودها و کاستیهای زندگیشان را با عشق و علاقه و ایجاد صمیمیت میان اعضای خانواده بپوشانند و از هر فرصتی برای لذت بردن از این زندگی بهره ببرند.
سالهای طولانی بود که بال و رودکا برای یک مسافرت خارجی در ایام تعطیلاتشان رویا میبافتند و برنامهریزی میکردند و هر زمانی که از دستشان بر میآمد، مبلغی را برای تحقق این رویا پسانداز میکردند. این پساندازها در آستانه سال نوی میلادی به حدی رسید که بتوانند همراه با ۲ فرزند خود به مسافرت بروند اما طوفانهای زمستانی که سراسر آمریکا از جمله اوهایو را در نوردید، سبب شد انتظار این زوج نپالی کمی کش بیاید و سفرشان به اجبار قدری به تعویق بیافتد.
البته این اتفاق سبب سرخوردگی آنها نشد و هم بال و هم رودکا از اینکه بالاخره میتوانند به سفر رویایی خود بروند خوشحال بودند و کمی صبر اضافه، خللی در این حس ایجاد نمیکرد. سرانجام موعد این سفر فرا رسید و آنها برای فرار از سرما و زمستان جانکاه اوهایو، راهی شهر ساحلی باخا کالیفرنیا در کشور مکزیک شدند. هتل و استراحتگاه ویلا دل پالمار اگرچه یک اقامتگاه لوکس و اشرافی نبود اما به هر حال یک هتل ۵ ستاره بود که جای معقول و قابل قبولی برای رقم زدن یک سفر رویایی به حساب میآمد و به غیر از بال و رودکا، تعداد قابل توجهی آمریکایی دیگر نیز در این استراحتگاه اسکان داشتند.
علاوه بر امکانات موجود در این اقامتگاه، مهمترین ویژگی این سفر آفتاب داغ و سوزان مکزیک بود. همچنین به رغم اینکه رودکا و ۲ پسرش چیزی از شنا کردن نمیدانستند و در اعماق دلشان از آب ترس و واهمه داشتند اما سواحل شنی و قایقسواری در آبهای زلال دلمشغولی اصلی آنها در این سفر بود.
تنها یک روز به پایان زمان سفر این خانواده باقی مانده بود و همه چیز خوب و بر اساس برنامه پیش میرفت. زمانی که هر ۴ عضو خانواده در محوطه و دور یک میز نشسته بودند، آرپان به استفاده از سرویس بهداشتی احتیاج داشت و از این رو به همراه پدرش به داخل هتل رفت و از مادر و برادرش جدا شد. در بازگشت به محوطه هتل، او از پدرش اجازه گرفت تا وارد استخر شود و در قسمت کم عمق آن بازی کند. در همین اثنا صدای داد و فریاد از سمت استخر دیگر هتل به گوش رسید.
بال که خود را به کانون ماجرا رسانده بود مشاهده کرد که تن بیجان و غرق شده همسر و فرزند دیگرش روی آب غوطهور است. چند نفر از مهمانان هتل درون استخر شیرجه زدند و پیکر این ۲ نفر را از آب بیرون کشیدند. مهمانان آمریکایی این هتل که مسلط به کمکهای اولیه بودند، عملیات احیای تنفسی و قلبی را آغاز کردند. مسئولان هتل نیز برای امور امدادی تکمیلی، آمبولانس خبر کردند.
تا لحظهای که آمبولانس به محل حادثه برسد بیش از نیم ساعت زمان برد و در تمام این مدت عملیات احیای رودکا و آروا ادامه داشت اما تمام این تلاشها هیچ نتیجهای در بر نداشت و علائمی از حیات در پیکر هیچکدام از این ۲ نفر پدیدار نشد. امدادگران آمبولانس هم پس از رسیدن به محل حادثه، مرگ هر ۲ نفر را تایید کردند. پزشکان پس از معاینه هر ۲ جسد اعلام کردند که به احتمال زیاد در ابتدا بچه درون آب افتاده و مادرش که فرزند خود را در حال غرق شدن میدیده به آب پریده است و از آنجایی که هیچکدام شنا بلد نبودند غرق شدهاند.
این افراد در پاسخ به اینکه چرا رودکا پس از پریدن داخل آب کمک نخواسته و فریاد نزده است گفتند بر خلاف تصور موجود و آنچه که در فیلمهای سینمایی نمایش میدهند، زمانی که انسان در حال غرق شدن داخل آب و دست و پا زدن است، قادر به داد و فریاد و طلب کمک از دیگران نیست.
نکتهای که ماجرای این مرگ را پیچیدهتر، بغرنجتر از پیش و البته دراماتیک میکند زنجیرهای از اتفاقات است که اگر حتی یکیشان رخ نمیداد امکان داشت که این مادر و فرزند زنده باشند. نکته اول که میتوان به آن اشاره کرد لبه لیز و نه چندان مناسب استخرها بوده که امکان از دست دادن کنترل و سقوط درون استخر را برای هر فردی مضاعف میکند. به علاوه هیچ علامتی مبنی بر اعلام عمق استخر در محل پر عمق آن وجود نداشته و ممکن است رودکا گمان کرده باشد محلی که آروا در آن سقوط کرده، محل کم عمق آب بوده و از این رو به جای کمک خواستن از افراد دیگر، خودش داخل آب پریده است. نکته مهم بعدی عدم وجود نجات غریق در کنار استخرهای این هتل است.
برای هتل ۵ ستاره مرسوم است که کنار هر یک از واحدهای تفریحی آبیاش دستکم یک نجات غریق حاضر باشد اما این هتل تمام مسئولیت استفاده از امکانات آبی مجموعه را متوجه مسافران میداند. در ادامه زمانی که مسافران برای کمک به رودکا و آروا و احیای آنها از مسئولان هتل دستگاه اکسیژن و سیپیآر طلب میکند با این پاسخ مواجه میشوند که چنین دستگاههایی هرگز در این هتل وجود نداشته است.
این نقصانهای سرنوشتساز هتل زمانی به اوج میرسد که بدانیم سیستم دوربینهای مداربسته آن نیز معیوب بوده و هیچ عکس و فیلمی از لحظه غرق شدن و مرگ رودکا و آروا نیز ثبت نشده است.از سوی دیگر بال و اعضای خانواده او و رودکا که پس از حادثه به مکزیک سفر کردند میگوید ممکن است دسیسهای در کار باشد و کسی با قصد و غرض قبلی و از روی عمد، آروا را به آب پرتاب کرده باشد و رودکا به همین دلیل سراسیمه خود را به آب انداخته است تا فرزندش را نجات دهد.
آنها میگویند ممکن است این امر از طرف یکی از اعضا و کارکنان هتل صورت گرفته باشد. این فرضیه زمانی قدرت میگیرد که بدانیم مسئولان هتل برای ابراز همدردی با بال، اتاق و امکانات رایگان در اختیار او و بستگاناش قرار دادند تا امور مربوط به انتقال اجساد به آمریکا را پیگیری کند.
همچنین به دلیل هزینه گزاف انتقال اجساد، صفحهای برای جمعآوری کمکهای مالی به این منظور در فضای مجازی تشکیل دادهاند. جالب است که از سمت آمریکا هم کسی پیگیر چند و چون این قتل نیست. شوربختانه هم سفر رویایی این خانواده که پس از این همه صبر و تلاش و انتظار به وقوع پیوسته بود به کابوس تبدیل شد و هم با توجه به کم و کیف ماجرا، دوباره بر روی این شعار قدیمی تاکید شد که «در این دنیا مرگ کارگر صدا ندارد.»