جای خالی جریان سوم؛ در جستجوی رقیب برای غنینژاد

روزنامه هفت صبح، نگین باقری| اول غنینژاد مقابل مسعود درخشان و حالا مقابل علی علیزاده. این مسیری بود که صدا و سیما در مناظرههای جدلی اقتصادی روزهای گذشته پیش برد. یعنی با رو در روی هم گذاشتن طرفداران اقتصاد آزاد و اقتصاد اسلامی، بحث و بگو مگوهای راست و چپی که معمولا از دانشگاه شروع میشود را آغاز کرد. مناظرهها در ظاهر تمام شده، اما این وسط جای یک جریان سوم خالی باقی ماند.
جریانی که به غیر از مدتی کوتاه، هیچ وقت در راس اداره یک دولت نبوده و حتی دستش به اداره یک سازمان یا وزارتخانه هم نرسید. شاید با اغماض بتوان گفت تا حدودی فقط توانسته برای مدتی در آکادمیهای مستقل، چند دانشکده و یکی دو مجله حضور داشته باشد. این جریان سوم یعنی نهادگراها و طیف فکری چپ شامل چه چهرههایی میشود؟ اسامی که در این طبقه گذاشته شده الزاما در یک جریان واحد قرار ندارند و بین خودشان تکثر و تفاوتهایی دارند، ولی شاکله اصلی آنها درباره اصول کلی اقتصادِ بازار بسیار نزدیک به یکدیگر است.
نهادگراها و چند تریبون کوچک
به شکلی خلاصه و راحت این طیف فکری اعتقاد دارد که نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در اتفاقات اقتصادی دخیل میدانند. موسسه دین و اقتصاد و دانشکده اقتصاد دانشگاه علامهطباطبایی را میتوانیم نماینده اصلی نهادگراها بدانیم. طیف فکریای که غنینژاد به شدت منتقد آن است و اعتقادش این است که «اینها میخواهند قدرت سیاسی را در دست بگیرند و حرف از نهادگرایی و حکمرانی خوب میزنند، خب بهتر است بروند حزب درست کنند و با شفافیت به دنبال قدرت باشند. البته اگر خواستند این کار را بکنند حتما باید یک تئوری اقتصادی خوب داشته باشند چون حکمرانی خوب تئوری اقتصادی نیست.»
در این گروه چند چهره شاخص وجود دارند که شامل فرشاد مومنی و محمد ستاریفر میشود. همچنین در بین نامهای آنها باید به عباس شاکری متولد 1337 در یزد، بهروزهادی زنوز متولد 1323 و از اساتیدی که اجبارا در سال 1388 از دانشگاه بازنشسته شدند، زهرا کریمی از دانشگاه مازندران و حجتالله میرزایی اشاره کرد که یکی از جوانترین استادان اقتصاد دانشگاه علامه است که معمولا یادداشتی هم از او در یکی از صفحات روزنامههای اصلاحطلب منتشر میشود.
فرشاد مومنی و محمد ستاریفر اصلیترین چهرههای این گروهند. ستاریفر از اساتید مطرح دانشگاه علامه طباطبایی بود که سال 1388 اتاق کارش از او گرفته و از دانشگاه اخراج یا به صورت محترمانه بازنشسته شد. این روزها کمتر چهره او در رسانهها دیده میشود، اما در عوض فرشاد مومنی حسابی پر کار است.
مومنی سال 1334 به دنیا آمده و ریاست موسسه دین و اقتصاد را به عهده دارد. شهرت امروز مومنی ریشه در سالهای اول انقلاب دارد؛ چون در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی حضور کمرنگی در دستگاه اقتصادی دولت داشته. او در دوره ای سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی هم بود. دلیل دیگر شهرت او رابطه نزدیک با آیتالله بهشتی است.
ستاریفر که نام او بالاتر آمد سه سال از مومنی کوچکتر است. او بین سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ رئیس سازمان تامین اجتماعی بود و در دولت خاتمی هم ریاست سازمان مدیریت و برنامه ریزی را برعهده داشت. به نظر تنها اقتصاددان نهادگرایی بوده که دستش به حکمرانی هم رسیده. او همه دوران تحصیلش را از ابتدایی تا دکترا در آمریکا گذرانده و تئوریسین مفاد برنامه چهارم توسعه بود که زمان خودش خیلی جنجالی شد.
چهره مهم دیگر این طیف هم حسین راغفر است که باید با وجود برخی تفاوتهایش با مومنی و ستاریفر، در همین دسته قرار دهیم. با این حال این استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا در جایگاه تندروتری نشسته. راغفر متولد سال 1332 یک خصیصه دیگر هم دارد که در نوع خودش جالب است. اگرچه او کتابهای زیادی در حوزه اقتصاد رفاه و ریشههای فقر نوشته، اما فوتبالیست خوبی هم بوده و برای همین مدتی در اوایل دهه 60 رئیس فدراسیون فوتبال کشور میشود
. نام محسن رنانی را هم به عنوان هیات علمی دانشگاه اقتصاد اصفهان را میتوان در همین دسته گنجاند. مشخصا او هیچ وقت اعلام نکرده که یک اقتصاددان نهادگراست، اما حداقل در گفتههایش در رسانهها میتوان خط فکری او را پیدا کرد. او یک بار در گفتوگو با نشریه چشمانداز اقتصاد ایران گفته بود که در حوزه اقتصاد، دیدگاههای اقتصاد نهادگرای جدید را بیشتر میپسندد. او هم مانند ستاریفر اصفهان به دنیا آمده، اما برخلاف او مدارکش را از همین دانشگاه تهران گرفته و در این طیف فاصله زیادی با گروه بعدی دارد. با اینکه این گروه اغلب کمتر در صدا و سیما حضور دارند، اما کاملا بیبهره هم نبودهاند. مثلا رنانی تا امروز چند باری در صدا و سیما رفت و آمد داشته.
این نامها را هم به عنوان چهرههای مهم این جریان بهخاطر داشته باشید: محمد مالجو، پرویز صداقت، احمد سیف، پیمان وهابزاده، سعید رهنما، سهراب بهداد، فرهاد نعمانی، کمال اطهاری و عزتالله سحابی که درگذشته است. اگر مخاطب حرفهای برنامهها و مناظرههای اقتصادی باشید، نامی از آنها در تریبونهای رسمی نشنیدهاید.
بخش بزرگی از چهرههای این جریان از همان آغاز انقلاب بهخصوص بعد از اجرای سیاستهای تعدیل ساختاری در دهه 70 شمسی تاکید داشتند که بهبود وضعیت اقتصادی کشور بدون ایجاد تغییر در وضعیت سیاسی آن ممکن نیست. اگر انتهای دست راست این طیف تئوریسینهایی مانند مسعود نیلی، موسی غنینژاد، محمد طبیبیان، مسعود روغنی زنجانی، علینقی مشایخی، علی مروی قرار دارند، سوی دیگر نهادگراها محل نظریات و سخنرانیها و آموزشهای کیست؟
محمد مالجو، ناصر زرافشان، پرویز صداقت و کمال اطهاری را میتوانیم متعلق به این جریان بدانیم. اگر فریبرز رئیس دانا هم همچنان در قید حیات بود میتوانست نماینده تمام و کمالی برای این جریان باشد. این افراد با وجود اختلافهای متفاوتی که درباره صورتهای مختلف دولتهای سوسیال دموکراتیک دارند، همگی در دسته اقتصاددانهای چپگرای نو میگنجند.
یک قدم نزدیک به جامعه شناسی
وقتی که موضوع به عدالت آموزشی، عدالت اجتماعی، زنان، شهر و صندوقهای بازنشستگی میرسد باید جامعهشناسان را هم در دستهبندی جریان سوم قرار دهیم. چرا این چهرهها میتوانند به عنوان جریان سوم در نظر گرفته شوند؟ چون برخلاف نگاه دو طیف فکری غالب در اقتصاد ایران، گفتههای چهرههای اقتصاددان جریان چپ نو با جامعهشناسان این جریان پیوند خوبی دارد.
در این دسته جامعهشناسهای نام و نشاندار قدیمی مانند یوسف اباذری، ابراهیم توفیق، مراد فرهادپور، مراد ثقفی و آصف بیات میگنجند. به جز اباذری دیگر هیچ کدام از آنها در دانشگاه فعالیت ندارند. رضا امیدی استاد جوان دیگری بود که در سالهای فعالیت در دانشکده علوم اجتماعی تهران علاقه زیادی به موضوع عدالت آموزشی نشان داد که او را نیز به رغم اختلافات درونی میتوان نزدیک به این طیف دانست.
البته قرارداد امیدی هم امسال برای تدریس در دانشگاه تهران به پایان رسید. مراد ثقفی این روزها مشغول گرداندن یک نشریه شهری و مدیریت انجمنی به نام دیدبان مدنی یک شهر است و یکی از کسانی بود که در دهه 70 شمسی نقش مهمی در سروشکل دادن به مفهوم جامعه مدنی در ایران داشت.
فاطمه صادقی هم از چهرههای همین جریان فکری است و در کنار مراد ثقفی، یکی از اعضای تحریریه نشریه گفتوگو است. او به عنوان پژوهشگر در موسسههای رخداد تازه، پرسش و مدتی هم در دانشگاه تهران و آزاد تدریس میکرد. صادقی فرزند صادق خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاه انقلاب بود که سابقه بسیار بحثبرانگیزی دارد، اما دیدگاههای دخترش دقیقا آنقدر متفاوت است که دقیقا در نقطه مقابل او قرار میگیرد و به نام یک کنشگر فمينیست شناخته میشود.
او شش سال پس از سالها برای اولین بار خاطراتی از پدرش تعریف کرد. مراد فرهادپورهم در طیف روشنفکران چپ نو است که در کنار یوسف اباذری و حسین پاینده بیش از 20 شماره از فصلنامه ارغنون را منتشر میکرد. او مترجم بسیار سرشناسی در حوزه آثار فیلسوفان این جریان و مثل صادقی یکی از مدرسان موسسه پرسش است. ابراهیم توفیق هم از اخراجیهای دوران ریاست صدرالدین شریعتی در دانشگاه تهران است و پیش از آن در دانشکده علوم اجتماعی کرسی تدریس داشت.
توفیق به عنوان یک جامعهشناس تاریخی، چندسالی است که یک برنامه پژوهشی را دنبال میکند.آصف بیات هم استاد دانشگاه ایلینوی آمریکاست و بخش زیادی از زندگیاش را بیرون از ایران گذرانده، اما تقریبا وزن کارهایی که درباره موضوعات متمرکز بر ایران انجام داده کم نیست؛ چه وقتی موضوع پایاننامه دکترایش را کارگران و انقلاب 57 انتخاب کرد و چه وقتی دیدگاههایش را درباره اعتراضات اخیر نوشت. اگر فهرست نوشتههای او را ببینید، میبینید که بخش زیادی از آنها درباره طبقات دیده نشده است.