ماجرای دخترِ کم سن و سال و قتل همسر!

روزنامه هفت صبح، فاطمه شیخعلیزاده | در راهروی دادگاه، دادسرا یا در بندِ زندان خیلی وقتها فارغ از هیاهوی پروندهها با متهمها گپ میزنم. فاصله جهانِ من با آنها خیلی زیاد است اما به خودم میآیم و میبینم که چند دقیقهای دور از قالبهای ذهنی چقدر به ما خوش گذشت! روحیه آنها هم عوض میشود و وقتی با دست و پای زنجیر شده از من دور میشوند، برایشان دست تکان میدهم و به هم لبخند میزنیم.
همین قدر ساده؛ در بحرانیترین لحظات زندگی یک جنایتکار شاید خاطرهای هر چند کمرنگ در ذهن آنها میشوم و بارِ بعد که من را در همان راهروها میبینند با همان لبخندِ سابق، سلام میکنند. گاهی چشمهایم را ریز میکنم و به ذهنم فشار میآورم تا این متهم را یادم بیاید. اما گاهی هم تصویر و قصه متهم در ذهنم مثل نقشی قلم خورده بر سنگ حک میشود؛ مثل سرنوشت دختری که نام مستعارش را در گزارشم مروارید نوشتم.
مروارید دختری متولد سال ۸۰ است که حالا چند ماهی است عنوان سنگین معاونت در قتل شوهرش را به دوش میکشد. دختری لاغر اندام و نحیف با چشمانی بیفروغ و صورتی زرد و زار که گویی بار رنجی که میکشد پیش از او متولد شده است. او را در بند زندان زنان شهرری دیدم، آن هم درست روزی که تنها سه روز بود وارد بند زندان شده بود. وقتی کنارم نشست، میدانستم که او در جریان خیانت به همسرش با همدستی مرد مورد علاقه خود، شوهرش را به رگبار گلوله بسته و به قتل رسانده است.
مروارید از معدود متهمانی بود که دروغ نمیگفت! او دختری بینقاب بود که تمام ماجرای عشق ممنوع خود را تعریف کرد. از زندگی ساده روستایی خود و از ازدواج زودهنگامش برایم گفت. میگفت پیش از این محتاج دست محبت بوده و احساس تنهایی میکرد. دلش میخواسته درس بخواند، سرکار برود و با همسالان خود رفت و آمد کند و حالا تمام این خلأهای عاطفی و روحی او را به سمت یک ارتباط مجازی کشاند و منجر شد به یک عشقِ هیجانی.
مروارید میگفت عذاب وجدان دارد از اینکه شوهرش را رهسپار خاک سرد گورستان کرده است. میگفت خانوادهاش ساکن روستایی دورافتاده هستند و کسی نمیتواند به ملاقات او در زندان بیاید اما فقط یک بار پدرش را دیده بود و میگفت پدرم با گریه به من گفت کمرم را شکستی، آبرویم را بردی …!
مروارید و مروایدهایی که حالا قرن جدید را در زندان آغاز میکنند و این نوروز اولین بار است که سال تحویل در زندان هستند؛ قربانیان فرهنگ رشد نیافته در برخی نقاط این سرزمین هستند. جنایت برخاسته از دل جامعه باید در دل جامعه ریشهیابی و حل شود. شاید امسال موقع تحویل سال دعای من این باشد که فرهنگ و آگاهی تک تک ما به حد والای انسانیت نزدیک و نزدیکتر شود.