قصه شهر زیبا اما عصبانی

مدتی است که اسم یاسوج را در کنار خبرهای بد میشنویم
بعید است ماجرا قتل خونبار به متخصص قلب بیمارستان یاسوج و حاشیههای آن را نشنیده باشید یا خبری که در روزهای اخیر شبکههای اجتماعی را در بهت فرو برد. خبری که میگفت ۱۲ جوان خشمگین در یاسوج در واکنش به آنچه توهین به طایفهشان دانسته بودند یک دختر جوان را به شکلی که تعریف کردنش هم سخت است آزار داده و حتی محتواهای تصویری و صوتی این اتفاق را منتشر کردهاند. حالا خیلیها در شبکههای اجتماعی میپرسند در یاسوج چه خبر است؟ همزمان بازار تعریفکردن تجربههای ناخوشایند از میزان خشونت و طایفهگری در این شهر هم داغ شده، آنقدر که به نظر میرسد برای یاسوج زیبا و تاریخی هیچچیز ضروریتر از تلاش برای ترمیم برندش، نزد افکارعمومی نیست؛ شهری که باید بیشتر درباره آن بدانیم.
کوچک اما پرسروصدا
خیلی از مرکزنشینها فکر میکنند یاسوج یکی از شهرهای کاملا غربی ایران است حتی خیلیها آن را با سنندج اشتباه میگیرند در حالیکه یاسوج بیشتر از اینکه غربی باشد، جنوبی است. شهری در شرق استان کهگیلویه و بویراحمد که مرکز این استان هم هست. یاسوج شهر مرتفعی است، این شهر در ارتفاع نزدیک به ۲هزار متری در دامنههای زاگرس و بهطور ویژه قله دنا قرار دارد. مردمش لرزبان هستند و میگویند معنی اسم شهرشان از یاسیج یعنی محلی که گلهای یاس میرویند گرفته شده است. یاسوج برای کسانی که به آن سفر کردهاند از نظر زیبایی و طبیعت بکر، حیرتانگیز بوده است، فقط همینقدر بدانید که این شهر بعد از رشت، دومین مرکز استان ایران از نظر میزان بارشهاست و اقلیم مدیترانهای و بسیار پرآبی دارد. حتما در سالهای اخیر بارها درباره جنگلهای بلوط انبوه اطراف این شهر هم شنیدهاید. یاسوج از نظر جمعیت هم شهر کوچک و جمعوجوری محسوب میشود. تخمین زده میشود که در حالحاضر چیزی در حدود ۲۰۰ هزار نفر جمعیت داشته باشد و از نظر بزرگی هم نزدیک به ۳۶ کیلومترمربع مساحت دارد اما همین شهر کوچک اقوام و طایفههای زیادی را در خود جای داده است، اقوامی که قدیمترها همگی کوچ نشین بودند و بین نواحی مختلف ییلاق و قشلاق میکردند اما حالا باوجود اینکه اغلب آنها در شهر یاسوج و روستاهای اطراف ساکن شدهاند هنوز از نظر فرهنگی خودشان را با ایل و طایفه هویتیابی و معرفی میکنند، موضوعی که ریشه بسیاری از درگیریها و مشکلات منطقه است و رد آن را بهروشنی در خبرهای تلخ اخیر میشنویم، مشابه همین وضعیت در تمام مناطق ایران که طایفهگرایی با قوت برقرار است دیده میشود، یک نمونه درگیری دیروز بین دو طایفه در سیستان و بلوچستان که در نهایت با به رگبار بستن آمبولانس و کشته و زخمیشدن راننده و تکنسین اورژانس همراه شد. طایفهگرایی در یاسوج و به طور کلی کهگیلویهوبویراحمد آنقدر مشکلساز است که از استاندار گرفته تا شهردار و نماینده مجلس و فعال فرهنگی همگی آن را یکی از اصلیترین موانع پیشرفت این منطقه میدانند.
ایلشناسی یاسوج
وقتی پای معرفی نظام ایلیاتی یاسوج به میان میآید، آنقدر همهچیز پیچیده میشود که باید ششدانگ حواستان را به نسبتها بدهید. یکی از بزرگترین طایفههای استان بویراحمدیها که در واقع بزرگترین ایل از ایلات ششگانه استان کهگیلویهوبویراحمد همین ایل است که خودش متشکل از چند تیره و طایفه با خاستگاههای مختلف است. بویراحمدیها در منطقه وسیعی از نواحی شمال و شرق استان ـ که به نام همین ایل نامگذاری شده است ـ زندگی میکنند یعنی یاسوج هم از جمله نواحی است که بویراحمدیها اکثریت کامل دارند. ممکن است بگویید که خب بهاینترتیب یک ایل بیشتر در یاسوج ساکن نیست اما باید بدانید که خود بویراحمدیها به سه ایل اصلی و 11 ایل فرعی تقسیم میشوند که خود آن 11 ایل فرعی هم به ۲۹ ایل فرعیتر تقسیم میشوند که اعضای هر کدام از آنها بر اصالت ایل و طایفه خودشان تاکید بسیار زیاد دارند.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید اگرچه بویراحمدیها همگی از یک ایل بزرگ هستند اما در زیرمجموعههای آنها اختلافات خونبار بسیاری جریان داشته و دارد مثلا بویراحمد سردسیری که شامل بویراحمد سفلا و علیا میشده برای چند صدسال بر اقوام بویراحمد گرمسیری تسلط داشته و گاهوبیگاه، نهتنها با اقوام بویراحمد گرمسیری درگیری پیدا میکرده بلکه بین خود این اقوام هم درگیریهای زیادی رخ میداده است. اسامی برخی از این طایفهها از این قرار است: تامرادی، سادات، گیوی، آقایی دشت موری و...
با وجود اینکه بویراحمدیها با وجود تمام اختلافاتی که بین خودشان دارند اکثریت منطقه هستند اما اقوام دیگری هم در این منطقه زندگی میکنند که اساسا با تمام بویراحمدیها اختلافات زیادی دارند. یکی از اصلیترین این اقوام بهمئیها هستند که بعد از بویراحمدیها بیشترین جمعیت را بین ایلات یاسوج دارند و در بین ایلات ششگانه هم بیشتر از بقیه خبرساز هستند و به دلیل اختلافات سرزبانها میافتند بعد از آنها طایفههای طیبی، دشمن زیاری، باشت باوی و چرام هستند که همگی در این منطقه اعضایی دارند. خلاصه اینکه کل این منطقه شامل ۱۶ تیره، ۱۸۱ طایفه، ۱۸۱۶ اولاد یاتش است که همین آخری باوجود اینکه کوچکترین واحد فرهنگ طایفگی محسوب میشود اهمیت زیادی دارد و در واقع به مجموع عموها و عموزادهها و اعضای خانواده یکی از بزرگان طایفه اشاره دارد. فعالان فرهنگی میگویند که چون از قدیم فرهنگ کوچنشینی فرهنگ غالب این منطقه بوده، حیات فرد به عضویتش در طایفه بستگی داشته، میزان ثروت، قدرت و کیفیت زندگی افراد هم همگی به طایفهشان مربوط بوده، هنوز هم با وجود اینکه ریشه خیلی از این منافع از بینرفته اما تعصبات قومی همچنان در این منطقه مانند بسیاری از مناطق ایران از خوزستان گرفته تا سیستانوبلوچستان قوی است که اعتبار قوم و طایفه، دستور بزرگ طایفه و رسم و رسومات طایفه بر هر چیزی اولویت دارد.