درباره بهمن فرمانآرا به بهانه دفاعش از ديدار با ضرغامي

روزنامه هفت صبح، مهلا جوادپور| مدتي پيش عزتالله ضرغامي، وزیر میراث فرهنگی و گردشگری در توئيتر خود عكسي از ديدارش با بهمن فرمانآرا گذاشت و نوشت: «با بهمنفرمانآرا ملاقات داشتم، در ۸۱سالگی هنوز فیلمسازی میکند، روحیه گرفتم. آدم مستقلی است، میگوید از هرچه که شبهه رانت داشته، دوری کرده است، باهم اختلاف دیدگاه داریم، ولی براساس منافع ملی اشتراکات زیادی یافتیم.»
در شبكههاي اجتماعي به اين ديدار انتقادات زيادي وارد شد كه در اين شرايط چه لزومي داشت با ضرغامي ملاقات كند. روز گذشته هم در همين رابطه و ساخته نشدن فيلم «چشمهايش» با روزنامه شرق گفتوگو كرد. او در توضيحاتش گفت بدون اجازه از من عكس گرفته شده و آقاي وزير همان شب بدون اطلاع او پست گذاشته است. به بهانه اين زنجيره اتفاقات نگاهي به زندگي بهمن فرمانآرا مياندازيم.
دلنگران كارگران نساجي
بهمن فرمانآرا 81ساله، متولد اصفهان، تهیهکننده، کارگردان، فیلمنامهنویس، نویسنده و هنرپیشه است. پدرش مصطفي فرمانآرا و مادرش قدسالسادات بشارت نام دارند. وضع ماليشان خوب بوده و هست چراكه پدر او سالهاي طولاني تاجر پارچه بود و بعدها صاحب يك كارخانه نساجي شد كه حالا به دست پسرش بهمن اداره ميشود و شركت كارخانجات پيله نام دارد.
او در مصاحبهاي كه اخيرا داشته دليل ماندنش در ايران را گرداندن اين كارخانه ميداند تا سفره كارگران اين كارخانه خالي نباشد و از كار بيكار نشوند: «الان من دارم اینجا زندگی میکنم به خاطر اینکه پدرم یک کارخانه گذاشته و 160 خانوار دارند از آنجا نان میخورند. ما هم اقتصاد بلدیم و میتوانیم آن کارخانه را بفروشیم و 10هزار و خردهای متر زمینش را بدهیم که مال شود و مسئولیتی هم نداشته باشیم اما پدر ما گفت کاری کنید که مردم هم سر سفرهتان نان بخورند.
این کاری بوده که ما کردیم. ما چهار برادر و خواهریم، نه جایی پناهنده شدهایم و نه فرار کردهایم، اینجا ماندهایم و کار میکنیم و من اگر شب خواب آسودهای دارم، به خاطر 160 کارگری است که نگران نان شبانهشان نیستند، البته اگر تورم اجازه دهد.» همان سالها كه پدر فرمانآرا تصميم گرفت كلنگ اين كارخانه را بزند سينماي ايران هم در اغاز دوران شکوفایی اش بود، دهه چهل. فرمان آرا ويلايي بزرگ در لواسان با پنجرههاي غولآسا رو به سد لتیان دارد و خلاصه زندگي اشرافي براي خود دست و پا كرده است.
هر جا كه رفت برگشت ايران
فرمانآرا دوران ابتدايي و متوسطه را در تهران گذراند و در سال 37 جهت ادامه تحصيل به لندن رفت و در هنركده هنرهاي دراماتيك تحصيل كرد. بعدتر براي علاقهاش به فيلمسازي به آمريكا رفت و در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي مشغول به تحصيل شد. او در يكي از مصاحبههايش ميگويد: « ساعات بعد از مدرسه، از این سینما به آن سینما میرفتم و غرق در اعجاز سینما بودم. یادم هست که سال اول حدود دویست و هفتاد فیلم دیدم و این یکجور کیف محشری در زندگی من بود.»
بعد از اتمام دوره تحصيلش در سال 45 به ايران برگشت. در دوران سربازي در مجله انگليسي زبان تهران ژورنال نقد فيلم مينوشت. در سال 47 در تلويزيون ملي ايران استخدام شد و به عنوان كارشناس در چند برنامه سينمايي شركت ميكرد. اولين فيلم بلند خود را در سال 51 به نام «خانه قمرخانم» ساخت كه بر اساس سريالي با همين اسم بود. در سال 53 هم دومين فيلم بلند خود به نام «شازده احتجاب» را ساخت كه بر اساس كتاب هوشنگ گلشيري بود.
اين فيلم جايزه بهترين فيلم جشنواره جهاني فيلم تهران را به دست آورد. همان سال با حكم همسر اشرف پهلوي، مهدي بوشهري، رئيس توليد شركت گسترش صنايع سينماي ايران شد و تا سال 57 از حاميان موج نوي سينماي ايران بود و بسياري از فيلمهاي اين طيف فكري را تهيه كرد. در سال 56 هم تهيهكنندگي فيلم جنجالی و پرفروش«در امتداد شب» به كارگرداني پرويز صياد و بازي فائقه آتشين را برعهده گرفت. اما طولي نكشيد كه او از اين شركت بيرون آمد. علت؟
فرمانآرا در سال 81، در جلسه «شبي با بهمن فرمانآرا» گفته بود فيلم مشترک و پرستاره و بین المللی «كاروانها» قرار بود با هزينه 75ميليون تومان ساخته شود در حالي كه با آن پول ميشد 75فيلم ايراني ساخت. او با ساخت اين فيلم مخالفت كرد و از شركت گسترش صنايع سينماي ايران رفت. در سال 59 به كانادا مهاجرت كرد و مديرعامل شركت سيركل ونكوور شد. سپس به لسآنجلس رفت و در فيلمهاي فيلمسازان بزرگي مانند پل نيومن، مارتين اسكورسيزي و جان شلزينجر همكاري كرد.
فرمانآرا باز هم در اواخر دهه 60 به ايران بازگشت و همانطور كه خودش ميگويد تصميم گرفت اينجا بماند. در سال 78 فيلمسازي را دوباره شروع كرد و فيلمهايي مانند «بوي كافور عطر ياس»، «خانهاي روي آب» و «يك بوس كوچولو» را ساخت كه به سهگانه مرگ معروف شدند. اين عنوان به اين سهگانه داده شد زيرا او در هر سه فیلم نوعی نگرش پذیرنده نسبت به مرگ را بیان میکند. در اين فيلمها با المانهایی روبهرو میشویم که هم بهصورت آشکار در واقعیت موجود و هم به شکلی تلویحی، روایتگر داستان مرگ هستند و نگاهی خاص و متفاوت به مرگ را به تصویر میکشند.
آخرين اثر فرمانآرا «حكايت دريا» بود كه در سال 95 ساخته شد اما در سال 99 با شيوع كرونا به صورت آنلاين اكران شد.ديدار فرمانآرا با ضرغامي تنها موردي نبود كه براي او حاشيهساز شد. در سال 89 تنها يك روز بعد از درگذشت نعمت حقيقي، تصویربردار برجسته سینمای ایران، بهمن فرمانآرا طی یادداشتی در روزنامه شرق، از حضور عکاسان و تصویربرداران در مراسم درگذشت نعمت حقیقی ابراز نارضایتی کرد و عکاسان و تصویربرداران را «کرکسهای رسانهای» نامید:
«نعمت جان در اینجا ما را مصادره میکنند و پس از رفتنمان جسد ما را و آنها حتی وقت کفن و دفن نیز ما را کنترل میکنند تا تمام دوربینها، موبایلها و بقیه کرکسهای رسانهای جمع شوند. امیدوارم فرشتگان شب اول قبر برنامههایشان را با برنامههای اینان مطابقت کنند تا ما از قلم نیفتیم.»
در پي اين يادداشت صنم حقيقي، دختر نعمت حقيقي، در دفاع از صنف عكاسان مطبوعات پاسخي براي فرمانآرا نوشت. در قسمتي از اين يادداشت به خاكسپاري دايي او، كاوه گلستان اشاره شده: «آن روز پدرم در کنارم بود. با هم پیاده به طرف قبرستان افجه میرفتیم.عکاسان تنه میزدند، هل میدادند، داد میزدند، آرامشم را برهم میزدند. زیر لب غر زدم. پدرم بازویم را گرفت و گفت: «اینها همحرفه کاوه هستند. کاوه به اینها میبالد.
این مراسم، مراسم خصوصی نیست. مراسم آنهاست. احترامشان را باید نگه داشت.» اما اين تنها واكنش به حرفهاي فرمانآرا نبود. عكاسان مطبوعاتي اعتصاب خود را در مراسمي كه هنوز روز موعودش نرسيده اعلام كردند. آنها به عنوان اصلیترین طرف خطاب یادداشت فرمانآرا طی نامهای سرگشاده، با اعتراض به ادبیات به کار رفته در یادداشت این کارگردان قدیمی، ضمن آرزوی سلامتی برای فرمانآرا، به صراحت اعلام کردند که در مراسم مرگ و سوگواری این کارگردان دست به دوربین نخواهند شد.