درباره عجیبترین مدرسه ایران که در ندارد
روزنامه هفت صبح | به این مدرسه خوب نگاه کنید؛ تقریبا هیچ شباهتی به آن تصویری که ما از مدرسه میشناختیم ندارد. مثلا همین که داخل دیوارهای آن سوراخهایی به شکل دایره طراحی شده که محل رفت و آمد مردم هستند و در عین حال به کلاس درس هم هیچ آسیبی نمیزند. طراحان این فضا برای این تفاوتها توضیحی منطقی و اجتماعی دارند.
از قضا همین تفاوتها باعث شده که امسال جایزه اول طراحی مدرسه ایران من و همچنین رتبه اول جایزه معمار ۱۴۰۰ را به خودش اختصاص دهد. مدرسه ایران من ۱۰۰، چهار کلاس درس، یک کتابخانه و کارگاه مخصوص سوزندوزی دارد ولی برای فهمیدن رازهای دیگرش باید ادامه این گزارش را خواند تا فهمید چطور میتوان مدرسهای ساخت که برای اهالی یک منطقه، چیزی بیشتر از یک مدرسه باشد.
چرا ایران ۱۰۰؟
اسم این مدرسه ایران من ۱۰۰ است. حالا چرا ۱۰۰؟ برای جواب به این سوال باید به سال ۱۳۹۳ برگردیم. پویش مدرسهسازی «ایران من» از سال ۱۳۹۳ با ساختن مدرسهای در لرستان شروع شد. از آن زمان هر مدرسهای که این گروه شروع به ساخت آن کردند، ایران من نام گرفت. این مدرسهها تا امروز در ۲۰ استان کمبرخوردار ساخته شدهاند که صدمین موردشان همین مدرسه مورد بحث ما در استان سیستان و بلوچستان، روستای سیدبار بوده است؛
از قضا به همین خاطر هم ایران من ۱۰۰ نام گرفته. مدرسهای که سال ۱۳۹۶ پروژه آن شروع و سال پیش هم افتتاح شد. استفاده از آن بهخاطر کرونا تا امسال عقب افتاد تا اینکه در نهایت اول مهرماه به بهرهبرداری رسید. این عدد ۱۰۰ ولی تنها سوالی نیست که با دیدن مدرسه روستای سیدبار در اطراف چابهار میشود پرسید. سوال بعدی این است که چرا این مدرسه اینطور ساخته شده؟
ما مدرسه را با درهای بسته نمیخواستیم
مینا کامران که از اول برنامهریزی برای این مدرسه در راس کار بوده، در رشته توئیتی اینطور توضیح داده است: «میخواستیم از همان اول با رویکرد مشارکتی کار ساخت مدرسه را شروع کنیم. دیدیم مدارسی که توسط دولت و خیرین در روستاها ساخته میشود، پس از گذشت تنها یکی دو سال به این دلیل که آدمها هیچ تعلق خاطری به آن ندارند، تبدیل به مخروبه میشوند.» اینطور شد که گروه معماری مهندس آرش علیآبادی این مدرسه را به شیوه جدیدی طراحی کرد و بعد از مدتها خوندل که همگی در فرآیند ساخت آن کشیدند، سال ۱۴۰۰ رتبه اول جایزه معمار ۱۴۰۰ را هم همین هفته پیش بهدست آورد.
به گفته مینا کامران، مدیر اجرایی پروژههای «مدرسه ایران من» حالا همین طراحی خاص مردم را میتواند به اشکال مختلفی درگیر خود کند. او نوشته است: «شبها جوانترها در دایرههای دیوار مینشینند و گپ و گفت میکنند. خانوادهها در حیاط مدرسه زیلو میاندازند و شام میخورند. کنکوریها جایی دارند که آنجا درس بخوانند و کوچکترها در کنجهای خلوت مدرسه بازیگوشی میکنند. ما چه میخواستیم جز شکستن فضای خشک و بیروح و مربعی مدرسه؟ سیستان و بلوچستان نه روزها که شبها پویا و فعال است و این همان چیزی بود که ما میخواستیم. ما درهای بسته و دیوار بلند مدرسه را نمیخواستیم. قرار بود که مدرسه کانون توسعه روستا و منطقه باشد و حالا میبینیم که همین شد. حالا در مدرسه ایران من ۱۰۰ دیوارها دعوتکننده مردم هستند.»
به گفته کامران این روستا در ایام قدیم مدرسهای داشت که قبل از انقلاب ساخت آن آغاز شده بود، اما هرگز تکمیل نشد. در تمام این سالها بچههای روستا در مدرسهای نیمهکاره و فرسوده درس میخواندند. آدمها قصد ایجاد تغییرات مهمی در زندگی خودشان را داشتند و میخواستند کیفیت زندگی در سیدبار را چند پله بالاتر ببرند. اینطور شد که وقتی پویش ایران من با همکاری اتاق بازرگانی فراخوانی را صادر کرد تا ببینند چه روستاهایی به مدرسه نیاز دارند، این تیم با سیدبار آشنا شدند.
با این توضیحاتی که کامران داده اگر شما هم جزو افرادی هستید که گمان میکنید این سوراخهای دیوار میتواند راهی برای فرار کردن بچهها از مدرسه باشد، بهتر است یک بار دیگر درباره نقطه جغرافیایی مدرسه فکر کنید. معماران اینجا، مدرسه را برای روستایی طراحی کردهاند که جمعیت آن محدود است و آسیبهای فرار و دزدی از مدرسه مشابه مدارس شهری را ندارد. از قضا ویژگی معماری آن همین بوده که با ذهنی شهری طراحی نشده و برای ساختن یک فضای جمعی به نیازهای مردم روستا عمیقتر نگاه کرده است. علاوه بر آن به گفته کامران این پنجرههای دایرهای دور تا دور ساختمان باعث میشود که باد خنکی در مدرسه بوزد و با نداشتن در دیگر اهالی روستا هم بتوانند از کتابخانه، سایت و دیگر امکانات آن استفاده کنند.
قصه درخت مدرسه چیست؟
نگاه طراحان به جزئیات، نیازهای محلی و ساخت مشارکتی مدرسه بخشی از ویژگیهای آن است. اما سازندگان برای درخت مدرسه هم قصهای دارند. به گفته مینا کامران این کنار وحشی با اینکه چند سالی خشک شده بود ولی با شروع کار مدرسه، بچهها دور آن آب ریختند. اینطور بود که درخت سبز شد و اسمش را «درخت امید» گذاشتند. تا جاییکه حتی با اینکه درخت وسط دیوار قرار میگرفت و باید قطع میشد ولی معمار، طرح دیوار را جابهجا کرد و امید کنار مدرسه باقی ماند.
یک مدرسه غیرمعمولی ولی مشارکتی
از ویژگیهای دیگر این مدرسه این است که تبدیل به کانون توسعه پایدار روستا شده. این اتفاق چطور رخ داده؟ اینطور که کامران توضیح داده: «قرار نبود یک مدرسه معمولی ساخته شود؛ نه از نظر معماری نه کارکردی.» مثلا اینکه در یک سال اولی که کار ساخت این مدرسه شروع شد، با روشهای مختلف تسهیلگری نیازها و مشکلات زنان، جوانان و کودکان بیرون کشیده شد. به دنبال آن یک گروه در روستا شکل گرفت تا این مشکلات را آرام آرام حل کند. از قضا از دل این گروه صندوق تعاونی به اسم بانوک شروع به کار کرد.
بانوک محصولات سوزندوزی زنان روستا را میفروخت و با این کار هم یک منبع درآمدی برای زنان درست میشد و هم به هزینههای ساخت مدرسه کمک میکرد. تا جاییکه این کمکها از طریق صندوق بانوک حدودا ۱۵۰ میلیون تومان از هزینههای مدرسه را تامین کرد. اینطور که کامران توضیح داده ساخت این مدرسه بهانهای شد که آرام آرام زنان این روستا نگاه متفاوتی به توانمندیها و خودشان داشته باشند. او در توئیترش نوشته است: «نامههای کمک آموزشی و آموزشهای مهارت زندگی توسط جوانترها برای کودکان شکل گرفت و آموزشهای بهداشتی به زنان داده شد. پس از یک سال از شروع فعالیتهای اجتماعی و توانمندسازی سرانجام ساخت مدرسه آغاز شد.
حالا بانوک را خیلیها میشناختند و نقطه امید اهالی که منطقه شده بود.» گروه اولیه ساخت مدرسه ابتدا برای جذب منابع ساخت چنین مدرسهای با همکاری پدرام سلطانی، عضو اتاق بازرگانی، جلسهای برگزار کردند. با همکاری او این گروه توانستند از طریق ۲۵ نفر از خیرین پویش ایران من ساخت را شروع کنند. ولی این کمکها از سوی افرادی دیگر هم تامین شد؛ مثلا مردم روستا هم به اشکال دیگری از آن حمایت کردند. مینا کامران درباره نگاه خود به این مدرسه نوشته است: «این مدرسه سنگ و آجر و آهن نیست؛ که هست. این مدرسه تنها یک مدرسه زیبا با معماری متفاوت نیست؛ که هست. لابهلای تمام آجرهایش چیزی مهمتر جان گرفته و آن همت جمعی برای تغییر از زنان و مردان روستاست؛ این مهمترین قصه این مدرسه است.»