ستاره فوتبال از ستاره جهان مُد می گوید؛ فوتبال و مد، دو گوهر ایتالیایی!

شوچنکو یکی از میهمانان ویژه مراسم وداع آخر با جورجو آرمانی است...
جهان مردی را از دست میدهد که به آن آموخت وقار یعنی چه، و من دوستی را از دست میدهم.» با این سخن، آندری شوچنکو روز پنجشنبه، اندکی پس از شنیدنِ خبرِ درگذشتِ جورجو آرمانی، طراحِ بزرگ، با او وداع کرد.
آرمانی نامِ میلان را با وقارِ جامههایش به اوجِ جهان رساند و شوچنکو با گلهایش ـ صد و هفتاد و پنج بار با پیراهنِ میلان. هر دو، بهگونهای، فرزندانِ یک «طبقه» بودند. «فوتبال و مُد، دو گوهرِ ایتالیایی که همپای یکدیگر میخرامند»، لبخند میزند مهاجمِ پیشین، که امروز رئیسِ فدراسیونِ فوتبالِ اوکراین است.
شوچنکو در گفتگو با گاتزتا دلواسپرت به دوران دوستی خود با آرمانی اشاره کرده است...
در کشورِ ما بسیار جوان بودید که از کییف آمدید؛ نامِ آرمانی را از پیش میشناختید؟
ـ بدیهی است. همان زمان نیز نامِ آرمانی در اوکراین برای من مترادفِ کمال و سبک بود.
به یاد دارید نخستینبار چه زمانی با «شاه جورجو» دیدار کردید؟
ـ در شامی بود، اما آغازِ ماجرا زودتر رقم خورد. مدتِ زیادی از پیوستنم به میلان نگذشته بود که روزی به فروشگاهِ مرکزیِ آرمانی رفتم. آنجا با لئو دلاورکو، شریک و بعدها دوستِ صمیمیام، آشنا شدم. او ترتیبِ آن دیدار را داد.
چه چیزی بیش از همه شما را در او شگفتزده کرد؟
ـ بهآسانی میتوان گفت: وقار، سبک، کلاس. و نیز جدیت در کار: جورجو شخصاً همهچیز را مینگریست؛ میخواست ریزترین جزئیات را بیاموزد و بر آن تسلط یابد.
و در بُعدِ انسانی؟
ـ مهربانیاش. آرمانی مردی خوشخُلق بود، با رفتاری سنجیده و توجهی صادقانه به دیگران. برای نمونه بگویم: هر بار که یکدیگر را میدیدیم یا تماس میگرفتیم، نخستین پرسش همواره یکسان بود: «کریستن (همسرم) و کودکان چطورند؟» این را از سرِ رسم نمیپرسید؛ حقیقتاً میخواست بداند حالشان خوب است.
دوستی به جای خود، اما همزمان شراکت در کار نیز داشتید. نخستین فروشگاهِ «آرمانی» را در کییف با هم افتتاح کردید، درست است؟
ـ بله، در سالِ ۲۰۰۲، و شبی بود فراموشنشدنی. همکاری در آوردنِ برندی چون آرمانی به زادگاهم مایهی افتخارم بود. جورجو شخصاً آمد و طبقِ معمول، با نهایتِ محبت رفتار کرد. برای من، اوکراینیای که دل در گروِ ایتالیا داشتم، لحظهای شگرف بود.
و به یاریِ آرمانی، شما حتی به دنیای مُد نیز پای نهادید...
ـ چند کمپینِ تبلیغاتی با هم داشتیم (با خنده). اما همانگونه که گفتم، در ایتالیا فوتبال و مُد اغلب همراهاند؛ جهانهایی نزدیک و همساز.
حتی بر صحنه نیز گام نهادید؟
ـ بله، و تجربهای یگانه بود. آن را برای جورجو آرمانی انجام دادن چیزی است که هرگز در زندگی فکرش را هم نمیکردم. اما هنوز به یاد دارم پیش از رفتن بر روی صحنه، در برابرِ آن همه چشمها، چه اندازه مضطرب بودم…
میخواهید بگویید مردی که در منچستر پنالتیِ سرنوشتساز را با خونسردیِ یخی نواخت، از یک نمایشِ مُد هراسیده بود؟
- خب، بسیار بیش از صحنهی نمایش به زمینِ فوتبال خو کرده بودم (با خنده). خوشبختانه خودِ جورجو مرا آرام ساخت و همهچیز به نیکی گذشت.
در یکی از نمایشهای آرمانی نیز با همسرتان کریستن آشنا شدید؟
ـ در حقیقت، در جشنی پس از نمایش بود. کریستن چون مدل بود، طبیعتاً جورجو را میشناخت. و زمانی که خانوادهمان شکل گرفت، با چهار فرزندمان، او همواره دوستِ ما باقی ماند. اغلب نیز در آنتیگوا، در تعطیلات، یکدیگر را میدیدیم.
آیا چیزی بود که مستقیماً از او آموخته باشید؟
ـ فراتر از وقار؟ میگویم معنابخشی به زندگی. آرمانی مردی خردمند، هوشمند و متعادل بود. فرهنگ داشت و نگاهی ژرف به جهان.
از ورزش نیز سخن میگفتید؟
ـ البته. دلبستگیِ نخستش کار بود، اما به فوتبال هم علاقه داشت و سپس به بسکتبال، که بعدها بخشیِ جداییناپذیر از تجارتش شد.
راستش را بگویید: آرمانی طرفدارِ میلان بود یا اینتر؟
ـ جورجو تنها هوادارِ زیبایی بود. بیش و پیش از تیمها، آدمها و شخصیتها را ارج مینهاد.