برنارد شاو را فراموش کنید؛ به هوادار استقلال راست بگویید

آنچه امروز استقلال می خواهد، صداقت است نه بازی با واژه ها!
به گزارش هفت صبح ورزشی، در فوتبال حرفهای اروپا، حتی در «تئاتر رویاها»ی منچستر، بزرگترین مربیان و حتی سر رتکلیف به جای توسل به استعارههای فاخر یا جملات برنارد شاو، با صراحت پاسخ میدهند.
اشتباه یعنی اشتباه، و پاسخ آن فقط شجاعت در پذیرش مسئولیت است. اما در ایران، بهویژه در استقلال، ماجرا وارونه شده است: جایی که مدیرانش به جای دفاع از تصمیمهای فوتبالی، پشت واژههای سنگین و ادبیات قرن هجده و نوزده پنهان میشوند.
این روزها استقلال بیشتر به صحنهی یک نمایشنامهی شکسپیر شباهت دارد؛ پر از هیاهو، جدل و واژههای پرطمطراق، اما در نهایت بدون نتیجهی واقعی برای تماشاگر. همانطور که شکسپیر گفت: «زندگی گاه نمایشنامهای است، پر از صدا و خشم، اما بیمعنی.» این جمله امروز بهترین توصیف استقلال است.
از «خوک» تا «فتح قلهها»
وقتی هیاتمدیرهی یک باشگاه پرهوادار مثل استقلال در دعواهای خودساخته از لفظ «خوک» استفاده میکند، دیگر چیزی از اعتبار باقی نمیماند. فوتبال جای ادبیات توهینآمیز نیست. بهتر بود همان مدیرانی که هفته پیش از «فتح قلههای تاریخی» صحبت میکردند، بعد از بازی با ذوبآهن بهجای واژهبازی، از خریدهایشان دفاع میکردند. این تناقض بزرگ، اعتماد هوادار را ویران میکند. بازیکنان جدید استقلال—نازون، جنپو، ادان، کوجو، جوما، اشورماتف و ماشاریپوف—نه تنها اثرگذاری خاصی نداشتند، بلکه بیشتر باری بر دوش باشگاه شدند. نازون، با قراردادی دو ساله و سنگین آمد، اما از همان روز اول ناآماده بود. جنپو هم، به همان سبک و سیاق، پایش با همان ایجنت وسط آمد؛ ایجنتی که یک بار «نماینده باشگاه» معرفی شد و بار دیگر ایجنت بازیکن ظاهر شد و حالا هم برای تلافی اسناد در فضای مجازی پخش می شود.
کجای دنیا دیدهاید یک ایجنت در سه قرارداد پیاپی، سه نقش متفاوت بگیرد؟
این تضادها شبیه کمدیهای ولتر است؛ نمایشهایی پر از طنز تلخ و شخصیتهای چندچهره که در نهایت مخاطب را به تمسخر وا میدارد. وضعیت کوجو، ادان، ماساریپوف و اشورماتف هم تفاوتی ندارد. بازیکنان ناآماده، مصدوم یا بدون تأثیر فنی، که فقط قراردادهای سنگین برای باشگاه ساختند.
اگر بالزاک زنده بود، شاید این خریدها را نمونهای از «قماربازان پاریس» میدانست: تصمیمهایی عجولانه و پرریسک، بیآنکه فایدهای برای تیم داشته باشد. اینکه مدیران استقلال گمان میکنند میتوانند با چند جمله شبیه مونولوگهای برنارد شاو یا خطابههای روسو، هوادار را آرام کنند، بزرگترین اشتباه آنهاست. هوادار ایرانی ساده نیست. او به خوبی میداند نتیجه و عملکرد زمین است که حساب و کتاب را مشخص میکند، نه بازی با واژهها.
در اروپا، وقتی یک خرید اشتباه است، مدیر ورزشی یا مربی مقابل دوربین میآید و میگوید: «اشتباه کردیم.» همین صراحت، اعتماد را بازمیگرداند. اما در ایران، مدیران استقلال فکر میکنند میتوانند ناکامی را در پردهای از استعارههای ادبی پنهان کنند.
پرسش اصلی: چه کسی پاسخگوست؟
وقتی فریدونی در چهار قرارداد پیاپی حضور دارد و هزینه سنگین را به چشم می بیند، این سؤال هم روشن است: چه کسی پاسخگوست؟ آیا استقلال هنوز در اختیار مدیرعامل است، یا به دست گروهی خاص افتاده که منافع شخصیشان را دنبال میکنند؟
اگر پاسخ روشن داده نشود، سرنوشت استقلال چیزی جز همان تراژدیهای تلخ شکسپیر نخواهد بود: صحنهای پر از خیانت، هیاهو و سقوط. شاید زمان آن رسیده فریدونی و سایر مدیران استقلال، با زبان ساده و روشن توضیح دهند در خرید این بازیکنان چه نقشی داشتهاند و چه کنترلی اعمال کردهاند. دیگر زمان سخنرانیهای فاخر و استعارههای قرن هجده گذشته است. اینجا زمین فوتبال است، نه سالن تئاتر.
ولتر جایی گفت: «میتوانی هرچه میخواهی بگویی، اما نمیتوانی از عواقب آن بگریزی.» استقلال امروز درست در همین نقطه ایستاده است. عواقب تصمیمهای غلط، قراردادهای سنگین و بیاعتمادی هواداران، گریبان باشگاه را گرفته. و هیچ مونولوگی—even اگر با زبان برنارد شاو یا بودلر باشد— نمیتواند این حقیقت را پنهان کند. استقلال نیاز به شفافیت دارد، نه نمایشنامه. نیاز به نتیجه دارد، نه واژهبازی. و اگر همین مسیر ادامه پیدا کند، پایان کار چیزی جز سقوط در یک تراژدی تکراری نخواهد بود.
پی نوشت: استفاده از even به سبک استوری مجتبی فریدونی استفاده از زبان اصلی بود! به قول مسعود کیمیایی؛ این دو کلمه انگلیسی را باربرهای بندر هم بلدند! شما چرا هر وقت کم می آورید، زبان تان عوض می شود؟ (فیلم حکم، دیالوگ حد میثاق با بازی زنده یاد خسرو شکیبایی)