باخت با لبخند| واکاوی واکنش شگفتانگیز هواداران استقلال به شکست تیمشان برابر سپاهان

هواداران استقلال در جریان شکست مقابل سپاهان، به دلیل راه نیافتن پرسپولیس به لیگ نخبگان آسیا شادی کردند
هفت صبح| پنجشنبه عصر در فوتبال ایران اتفاقی افتاد که واکنش گسترده در فضای مجازی و رسانهای داشت. درحالیکه سپاهان دروازه استقلال را فروریخته بود و بازیکنان این تیم در حال شادی بودند، روی سکو، هواداران استقلال هم جشن گرفته بودند. یک اتفاق شگفتانگیز. کمتر کسی در تاریخ 80 ساله باشگاه استقلال بهیاد دارد که هواداران این تیم از شکست مقابل یک رقیب همیشگی و جدی و کسب رتبه هشتم جدول خوشحال باشند.
هواداران استقلال اما بهانه بزرگی داشتند؛ آنها میدانستند که تیمشان رتبهای بهتر از هشتم بهدست نمیآورد اما پرسپولیس نباید سهمیه لیگنخبگان بگیرد. این شاید تنها کاری بود که استقلالیها میتوانستند در برابر رقیب سنتی خودشان انجام دهند. چیزی شبیه پشتپا زدن به پرسپولیسی که با سرعت به سمت سهمیه آسیا میرفت اما صورت زمین خورد.
شادن فرویده یا رقابت خودویرانگری
«Schadenfreude» یک واژه ترکیبی است از «Schaden» (صدمه/آسیب) و «Freude» (شادی/خوشحالی) که احساسی را توصیف میکند که در انسانها بسیار رایج است: لذت بردن از بدبختی یا رنج دیگران. این احساسی بنیادی است. نشریه تخصصی علمی «ایدههای نو در روانشناسی»( New Ideas in Psychology ) در سال ۲۰۱۹ مقالهای درباره شادن فرویده منتشر کرد.
روانشناسان سه دانشگاه معتبر مدلی جدید از این احساس ارائه کردند. آنها به این نتیجه رسیدند که شادن فرویده از سه زیرشاخه جدا ولی مرتبط تشکیل شده است: «پرخاشگری، رقابت و عدالت» که هرکدام مسیر رشد و ارتباطات شخصیتی متفاوتی دارند.زیرشاخه عدالت بر اساس بیزاری از نابرابری و ادراک فرد از انصاف بنا شده است. اگر کسی به شکلی ناعادلانه موفق یا تحسین شده باشد، لذت بردن از سقوط یا شکستش، در ریشه با اخلاق همراه است.
شادن فرویده ناشی از رقابت، بر مبنای مقایسه فردی و همسطحی است. بدشانسی دیگران، احساس خودبزرگبینی را در فرد تقویت میکند. مثل وقتی که متوجه میشوید همکلاسیتان در امتحانی که شما قبول شدید، رد شده و این شکست، رضایت شما را افزایش میدهد.
دو روانشناس معتبر در این پروژه معتقدند که پویاییهای گروهی باعث شکلگیری زیرشاخه پرخاشگری میشوند. حاصل از تماشای رنج گروهی دیگر، از این حس نشأت میگیرد که شکست آن گروه باعث پیشرفت یا تأیید گروه خود فرد است. این زیرشاخه بهترین توصیف از ماهیت فوتبال و هواداران آن است.
فرهنگ هواداری
فرهنگ ورزشی سرشار از قبیلهگرایی است. اگر گروهی وجود نداشته باشند (مثل بوکس، تنیس، دو و میدانی)، مردم آن را میسازند و هیچ ورزشی به اندازه فوتبال براین ستون قبیلهگرایی تکیه ندارد. از بازیکنان گرفته تا مربیان و باشگاهها، همه در گروههایی هستند که در گفتوگویی مداوم به سنجش جایگاه خود میپردازند.
بردن بازیها و کسب جامها باعث ارتقا جایگاه گروه میشود و این ارتقاء یک منبع شادی است اما تنها منبع نیست. راه دیگر برای رسیدن به خوشی، مشاهده یا تاثیرگذاری روی سقوط دیگر گروههاست. چون این احساس از نظر اخلاقی مورد نکوهش است (یعنی لذت بردن از غم دیگران)، هواداران آن را (در ظاهر) در اولویت قرار نمیدهند اما در برخی موارد، شکست دیگران لذتبخشتر از پیروزی تیم خود است.
رقیب ترسناک
زیگموند فروید روانکاو سرشناس میگوید چیزی وقتی وهمآلود میشود که امنیت خانه را تهدید کند. رقیب فوتبالی، هم چنین نقشی را دارد: او همزادی است که حقایق ناخوشایندی را درباره خودمان آشکار میکند و حس «خانهمان» را تهدید میسازد.
در فوتبال، خانه مفهومی کلیدی است. رفتن به ورزشگاه برای تشویق تیم محبوب، نوعی رسیدن به سرزمین امن است اما مرز بین «خانه» و «خارج از خانه» همیشه واضح نیست. آنفیلد و گودیسون پارک (لیورپول) تنها با یک پارک عمومی از هم جدا شدهاند. در رم و میلان، یا تهران رقبای سنتی از یک ورزشگاه مشترک استفاده میکنند. این نزدیکی فیزیکی، شکلی از دوقلو بودن وهمآلود ایجاد میکند.
دشمنی خود دوم
رم و لاتزیو، لیورپول و اورتون، داندی و داندی یونایتد – تیمهایی هستند که شبیهاند اما متفاوت؛ متضاد اما برابر. این شباهت در دل تفاوت، موجب حس عمیق رنجش میشود. رقیب محلی، از نظر فروید نوعی تهدید امنیت خانه است.
در آستانه دربیها، رسانهها با عبارتها و گزارشهایشان شور رقابت را بالا میبرند. شکست دادن رقیب محلی، نوعی پیروزی بر نسخه دیگری از خود ماست؛ تیمی شبیه ما اما نه کاملا ما. در چنین حالتی، نفرت شکل میگیرد. این نفرت صرفاً درباره شکست نیست، بلکه درباره بازپسگیری «خانه» است، درباره اینکه رقیب نتواند نماینده جامعه ما باشد.
بعد از پیوستن کارلوس تهوز از منچستریونایتد به منچسترسیتی، سیتی بیلبوردی با مضمون «به منچستر خوش آمدی کارلوس» در شهر نصب کرد که طعنهای مستقیم به تیم رقیب بود. یا اظهارنظر معروف دیوید مویس که اورتون را باشگاه مردم در مرسیساید نامید، با این پیام که حتی اگر لیورپول پرافتخارتر باشد، اورتون نماینده واقعی مردم شهر است. هویت باشگاهها در کنار رقیب تعریف میشود. هویت هواداری، ترکیبی از «خودبودن» و «غیرِ دیگری بودن» است. هواداران میلوال فریاد میزنند: «لعنت به همه: یونایتد، وستهام، لیورپول» به این معنا که بودن آنها به معنی دشمن بودن با دیگران است.
همزادها در فوتبال
رقابت بین تیمهایی شکل میگیرد که در لایههایی، نسخهای از یکدیگرند. همانگونه که در ادبیات کلاسیک همزادها همواره دشمناند، رقیب فوتبالی نیز همزادی آزاردهنده است. همزاد ترسناک است اما آرامشبخش هم هست. وقتی رقیب ما قوی باشد، رقابت با او، به ما هویت میدهد.
به همین دلیل است که تیمهایی مانند بایرن مونیخ، زمانی که بوروسیا دورتموند در آستانه ورشکستگی بود، به آنها کمک مالی کردند. چون وجود یک رقیب قوی، یعنی خودت بیشتر بودن. بعضی تیمها حتی اگر رقیب محلی نداشته باشند، یکی میسازند. مثلا فیورنتینا، رقابت شدید با یوونتوس دارد، نه به خاطر جغرافیا، بلکه چون میخواهد قهرمان منطقه باشد.
زیگموند فروید در کتاب تمدن و ملالتهای آن میگوید: انسانها ذاتا گرایش به رقابت و پرخاشگری دارند. وقتی در یک جامعه کنار هم زندگی میکنیم، باید بخشی از خواستهها و هویتمان را فدا کنیم تا گروه انسجام پیدا کند. این فداکاریها، خشمی در ما ایجاد میکند که معمولاً به سمت همسایگان تخلیه میشود.
او این را «نارسیسیسم تفاوتهای کوچک» مینامد: یعنی گروههایی که بیشترین شباهت را دارند، بیشترین دشمنی را هم دارند. هرچه تفاوت کمتر باشد، نفرت شدیدتر میشود. چون شبیه بودن، ما را بیشتر تهدید میکند. انگار با نسخه دیگری از خودمان طرف هستیم.
اما شاید برای هویت داشتن، باید رقیب هم داشته باشیم. شناختن رقیب، یعنی شناختن خود. همانطور که سر آلکس فرگوسن گفته بود: «منچستریونایتد بدون لیورپول، یونایتد نیست. لیورپول بدون ما، لیورپول نیست.»