طراحی لباس در «فرانکشتاین ۲۰۲۵»؛ وقتی هر طرح و رنگ زیبایی را به تصویر میکشند
در فیلم «فرانکشتاین ۲۰۲۵» به کارگردانی گیرمو دلتورو، فشن فقط نمایش دورهی تاریخی نیست؛ بلکه تبدیل به زبان درونی روایت میشود.
به گزارش هفت صبح هر رنگ، هر برش و هر بافتی حامل معناست و از طریق لباسها لایههای شخصیتی، تضادهای فلسفی و پیوندهای احساسی بین شخصیتها بازخوانی میشوند. طراح لباس این فیلم، کیت هاولی (Kate Hawley) با ترکیب ارجاعات تاریخی، هنر نو و جلوههای مدرن، لباسها را بهگونهای ساخته که خودشان قصه میگویند، از ترتیب لایهها تا انتخاب منسوجات.
![]()
نمادشناسی رنگها: قرمز، سبز و سفید
![]()
قرمز؛ خون، عشق و میراث
رنگ قرمز در فیلم پیوندهای مادی و عاطفی را برجسته میکند. پیوندِ مادر، معشوقه و مخلوق. قرمز در لباسها (مثل پوششهایی که در برخی سکانسها دیده میشود) نهفقط جنبهی رمانتیک دارد، بلکه بارِ گناه، ارث و سرنوشت را یادآور میشود؛ قرمز بهعنوان رنگ خون، تم تکرارشوندهایست که از یک شخصیت به دیگری منتقل میشود.
![]()
سبز؛ طبیعت، دگرگونشدن و زندهبودن
سبز در این فیلم بیشتر به عصارهی طبیعی و عمیق موجودیت اشاره دارد؛ همزمان میتواند یادآور پوسیدگی، رشد خارج از کنترل و ترکیب علم و طبیعت باشد. لباسها یا پردههای سبز در برخی قابها حس «زندهبودنِ مصنوعی» را تقویت میکنند و پیوند میان مخلوق و جهانِ طبیعی را برجسته میسازند.
![]()
سفید؛ پاکی، نقاببرداری و بافتِ آناتومیک
سفید در لباس الیزابت و در عناصرِ باندمانند بهطور آشکار یادآور باندهای جراحی و پیراهنهای عروسی است؛ این سفید گاه به «پاکی» اشاره دارد و گاه به لایههایی که از زیر ظاهر بیرون زدهاند. ترکیب معصومیت و آناتومی و ایدهی ساختن از درون به بیرون. طراحان صحنه عمداً از سفید برای ایجاد تضاد بین ظاهری پاک و محتوای خشونتآمیز یا تراژیک استفاده کردهاند.
![]()
ویکتور فرانکشتاین: برشهای تیز، کنترلِ منطقی
![]()
ویکتور با کتوشلوارهای فیت، خطوط تیز و ساختارهای مردانهی کلاسیک دیده میشود، تصویری از نظم، عقلانیت و تسلط. ارجاعات به دورهی میانه قرن نوزدهم و عناصر الهامگرفته از شخصیتهای هنری باعث شده که ویکتور ترکیبی از جنتلمن دوران و آرمانگرای بیرحم باشد. لباسهایش نهفقط کلاسیک که بازتاب او از دانشمند/هنرمند است: زیبا، منظم و با اندکی تهاجم. این پوششِ کنترلشده نشان میدهد که او پشتِ لباسش پنهان میشود، کنترلِ بیرونی برای پوشاندن آشفتگیِ درونی.
![]()
الیزابت: اشکال ارگانیک، الهام از حشرات و تبدیلِ تدریجی
![]()
الیزابت در ابتدا با فرمهایی نرم و دایرهای دیده میشود؛ پیراهنها و گردنبندهای الهامگرفته از بالِ حشرات یا اشکال هنر نو که مانند موجودات زنده نفس میکشند. این فرمها به او حسِ لطافت و همدلی میدهند. اما در طول فیلم، پوشش او دگرگون میشود؛ از رنگها و عناصر ارگانیک تا حجمی که بهنوعی بازسازیِ آناتومیک و ارجاع به پیوند او با مخلوق اشاره میکند. لباس عروس او با چندین لایهی ارگانزا و روبانهایی که مانند باندها به دور دست پیچیده شدهاند، آشکارا بازتابِ ایدهی ساختن و همپوشانی هویتهاست. طراحان عمداً لباسِ او را از داخل بیرون ساختند تا نشان دهند الیزابت در پایان بیش از آنکه بازتاب ویکتور باشد، بازتابِ مخلوق شده است.
![]()
مخلوق: بدنِ نمایشدادهشده، کمترین پوشش و بیشترین معنا
![]()
مخلوق در بسیاری از لحظات نزدیک به برهنگی است یا با باندهایی که یادآور پانسمان و ساختارِ جراحی هستند پوشانده میشود؛ این انتخابِ بصری پوست او را تبدیل به لباس میکند: بدنِ ساختهشده بهعنوان لباس و بالعکس. در جریان روایت، لباسهایی که مخلوق برمیدارد یا از آنها خلاص میشود نمادِ لایهلایه شدن هویت، کشف خود و ارتباطِ جنسی/احساسی با الیزابت هستند. روندِ افزودن لباس به او برعکسِ الیزابت است، یعنی او از لخت بودن آغاز میکند و لایهها را اضافه میکند که این خود استعارهای از اجتماع تجربیات و شکلگیری انسانیت اوست.
![]()
اشکال و موتیفها: دایره، بال، بند و تکرار لایهها
فیلم از موتیفهای بصری مشخصی استفاده میکند: دایره بهعنوان نمادِ چرخه، سرنوشت و تکرار؛ حشرات در طراحی گردنبند و لباسهای الیزابت که اشاره به لطافت، تحول و نرمی دارند؛ روبانها و بندها که نقش باندهای جراحی و همچنین آرایشِ تزئینی را همزمان بازی میکنند. تکرارِ لایهها تبدیل به زبان سازندهی فیلم برای گفتگو دربارهی ساختن انسان، مسئولیت سازنده و چگونگی انتقالِ آثارِ خلقشده به جهان میشود.
![]()
بافتها: مخملِ براق یا ارگانزا؟ بازیِ نور و حجم
کیت هاولی و تیم او بافتها را طوری انتخاب کردهاند که با نورهای سینمایی بازی کنند: پارچههایی با درخشش ملایم (مانند ساتن یا مخمل) برای برجستهسازی احساسات پُرشور؛ ارگانزا و روبانهای نازک برای ایجاد حس لایهلایه و شفافیت آناتومیک و پارچههایی مانند باند برای ایجاد همبستگی بین عملِ جراحی و مراسمی مانند عروسی. این بازیِ بافتها کمک میکند تا لباسها در هر قاب، هم از حیث رنگ و هم از حیث سطح، معنا تولید کنند.
![]()
فشن بهعنوان گفتمانِ اخلاقی و فلسفی
در این فیلم فشن نه تنها عنصری زیباییشناختی و بصری است؛ بلکه پرسشهای فلسفی را پیش میکشد: چه چیزی را ما بهعنوان سازنده به موجودات ساختهشدهمان بدهکاریم؟ آیا زیباسازی یک موجود، مسئولیت اخلاقی ما را کم یا زیاد میکند؟ وقتی ویکتور با ظاهرِ کنترلشدهاش از مسئولیت فرار میکند و وقتی الیزابت لباس خود را طوری میپوشد که بازتاب مخلوق شود، فیلم نشان میدهد که «خلق بدون نگهداری» سرانجام به مجازاتِ خلقکننده بدل میشود. لباسها، با همهی رنگها، اشکال و بافتهایشان، ابزارِ اصلیِ بیان این ایدهها در فیلم هستند.
![]()
جمعبندی
![]()
طراحیِ لباس در «فرانکشتاین» (۲۰۲۵)، از عناصرِ تاریخی و مدرن تلفیقی ساخته تا بهواسطهی رنگ، شکل و بافت، روایت شخصیتی و پرسشهای اخلاقی فیلم را تقویت کند. قرمز، سبز و سفید نهفقط پالتِ رنگی بصری، بلکه لایههای معنایی عشق، طبیعتِ دگرگونشده و آناتومی را منتقل میکنند. الیزابت، ویکتور و مخلوق هرکدام از طریق پوشش خود داستانِ متفاوتی میگویند، اما در نهایت همهی این پوششها با هم یک پرسش محوری را تکرار میکنند: «ما در برابر آنچه ساختهایم چه مسئولیتی داریم؟»