
هفت صبح، مهدی یکتا| پروفایل امروزمان را به ناصر حجازی اختصاص دادیم؛ 23 آذرماه زادروز اسطوره استقلالیهاست که پرسپولیسیها هم او را دوست داشته و دارند. در فوتبال هم مثل سینما قهرمان و ضد قهرمان داریم؛ بازیکنانی که افتخارآفرینی کرده و قهرمان لقب گرفتند و ضد قهرمانهایی ناسازگار که اهل مماشات نبودند! زندهنام ناصر حجازی هم قهرمان بود و هم ضدقهرمان و به همین خاطر محبوب دلها شد. مردی که برخلاف خیلیها نه باج داد، نه باج گرفت اما جوری زندگی کرد تا دشمنان قسم خوردهاش هم او را تحسین کنند. به بهانه سالروز تولد زندهیاد ناصرحجازی (23 آذرماه 1328) بد ندیدم 7 خاطره نگارنده از او را به رشته تحریر درآورم. باشد که مورد توجه قرار بگیرد.
خواننده لسآنجلسی عاشق ناصر
ناصر حجازی ملیپوش و خوشتیپ، تازه ازدواج کرده و در منزل نشسته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. نازی (سرکار خانم بهناز شفیعی) همسر حجازی جلو رفت که در را باز کند و در کمال تعجب «شهره» آوازهخوان را دید! تعارف زد بیایید داخل اما شهره گفت که «ناصر» را صدا بزنید! نازی خانم هم مودبانه گفت بایستید. بعد نزد حجازی رفت و اطلاع داد شهره دم منزل با او کار دارد! ناصر اما به همسرش گفت: «من کاری با او ندارم! لطفا ردش کن برود و...» آن روزها همین خواننده، چند فوتبالیست و ورزشکار مشهور را خانهخراب کرد! راستی این خاطره را خود نازی خانم در منزلش و در حالی که ناصرخان میخندید، برای من تعریف کرد!
روزی که عکاس روزنامه را از منزلش بیرون کرد!
خدابیامرز حجازی حساسیت فوقالعادهای روی آراستگی و اصلاح صورت داشت. روزی به همراه عکاس جوان روزنامه 90 (اسم به رسم امانت نزد ما بماند!) به منزل ناصرخان رفتیم که مصاحبه بگیریم. با خوشرویی در را باز کرد اما وقتی چهره عکاس جوان ما را با تهریش دید، ترش کرد و گفت: «این یکی داخل نیاید!» گفتم که ناصرخان، عکاس ماست و... کلی خواهش کردم که در نهایت پذیرفت و خطاب به او گفت: «پسرجان! تو جوان هستی و فکر نمیکنم 20 سال بیشتر داشته باشی. جوان 20 ساله باید صورت اصلاح شده و مرتب داشته باشد. از این به بعد هر موقع خواستی پیش من بیایی، صورت خودت را اصلاح کن و ادکلن بزن و اینجوری نیا!»
برند ایرانی میپوشم!
شکی وجود ندارد ناصر حجازی خوشتیپترین فوتبالیست تاریخ ایران با فاصله نسبت به بقیه است. روزی در هتل بُستان آبادان از آن مرحوم پرسیدم: «ناصرخان! شما لباسهای خود را از کجا تهیه میکنید؟ دوبی یا ترکیه؟» با خنده و مهربانی پاسخ داد: «من فقط برند ایرانی میپوشم و در همین تهران هم لباسهایم را تهیه میکنم!» آن روز متوجه شدم ناصر حجازی خوشسلیقه است ضمن آنکه این ایرانی وطنپرست به خاطر قد و بالای بلند و چهرهای فتوژنیک هرچه بپوشد به او میآید!
دختر 17ساله و سرمربیگری تیم ملی ایران
روزی مشغول مصاحبه تلفنی با خدابیامرز حجازی بودم و از او پرسیدم: «دوست دارید سرمربی تیم ملی ایران شوید؟» به شوخی جواب داد: «شاید من بخواهم با دختری 17ساله ازدواج کنم اما به من که نمیدهند!» ناگهان زد زیر خنده و من هم سوال کردم: «ناصرخان چی شد؟!» با همان حالت و خندهای ممتد ادامه داد: «نازی، میگوید به تو یکی دختر 17 ساله هم میدهند از بس خوشتیپ هستی!»
دُن کیشوت!
در دورانی که مشغول به حرفه خبرنگاری بوده و هستم، هرگز مطلب یا یادداشتی علیه ناصر حجازی ننوشتهام اما... یک بار سر یک موضوعی عصبانی شدم و نقدی تند با تیتر دُن کیشوت استقلال(!) علیه آن مرحوم نوشتم. هرچند اسم خودم را روی مطلب نزده بودم اما خبرنگار میدانی ما در تمرین استقلال بدو بدو جلو رفته و به سرمربی آن تیم (زندهیاد حجازی) گفت: ناصرخان! مطلب دُن کیشوت را مهدی یکتا نوشته است! واکنش ناصرخان هم در نوع خودش جالب بود: «به شما چه ارتباطی دارد؟ حتما صلاح دانسته و نوشته که...» ناصرخان هرگز آن مطلب را به روی من نیاورد اما خود همکارم با تعجب فراوان و توجیه اینکه نخواسته با سرمربی استقلال درگیر شود، برای نگارنده تعریف کرد!
مصاحبه تلفنی اما ایستاده!
تلفن منزل ناصر خان دیواری بود. زمانی که با افتخار شاگردی جهانگیر خان کوثری را در روزنامه همشهری میکردم، با مرحوم حجازی تماس گرفتم که تلفنی فقط درباره مقوله دروازهبانی گفتوگو کنیم! حواس من هم اصلا نبود که تلفن منزل آن مرحوم دیواری است و باید ایستاده صحبت کند. از گوردون بنکس (الگوی ناصر حجازی) بگیرید تا شوماخر و گلرهای ایرانی حرف زدیم که برای اولین بار عصبانیت ناصرخان را دیدم: «بس است دیگر! یک ساعت و نیم میشود من سرپا ایستاده و مصاحبه میکنم...» با عذرخواهی فراوان خداحافظی کردم اما واقعا مصاحبه بینظیری شد؛ نه حاشیه، نه استقلال، نه تیم ملی و فقط درباره دروازهبانی!
شباهت غلامرضا تختی و ناصر حجازی
آنقدر با مرحوم ناصر حجازی صمیمی بودیم که زمان درگذشت او هم عکاس ما به همراه دوست و همکار نازنینم مهدی هژبری در کنار خانوادهاش باشند. در ورزش ایران فقط عکس دو نفر در غسالخانه روی جلد نشریات رفته است؛ جهان پهلوان غلامرضا تختی و ناصر حجازی! تصویر مرحوم حجازی در غسالخانه را که محمود شهباز عکاس پیشکسوت مطبوعات شکار کرده بود، روی جلد رفتیم و ...در میدان انقلاب جلوی یک کیوسک روزنامهفروشی ایستاده و مشغول تماشای جلد روزنامه خودمان بودم که یکی از پشت سر گفت: «خجالت نمیکشند! این چه کاری است؟ مگر عکس اسطوره درگذشته را روی جلد میبرند؟!»
طرف نمیدانست من سردبیر همان روزنامه هستم اما ذهنم را درگیر کرد. شب به منزل رفتم و کلی گریه کردم... با سعید رمضانی تماس گرفتم و ماوقع را شرح دادم که داماد حجازی گفت: «فدای سرت! ناصرخان تو را خیلی دوست داشت و اصلا ناراحت نباش. او هم راضی است و...»




