تئاتر در سایه رانت و مقاومت
سپهری از چالشهای اداری و کمبود سالن میگوید که مسیر اجرای «کورالاین» را پر از مقاومت و امید کرده است
هفت صبح| سه دوره اجرا و استقبال قابلتوجه مخاطبان، نمایش «کورالاین» را به یکی از تجربههای پرجزئیات سالهای اخیر در تئاتر ایران تبدیل کرده است؛ اقتباسی از داستان مشهور نیل گیمن که امیدرضا سپهری کارگردانی آن را برعهده دارد. سپهری در این پروژه کوشیده مرز میان تئاتر روایی و تئاتر موزیکال را جستوجو کند و به بیانی تازه در ترکیب تصویر، موسیقی و روایت برسد.

«کورالاین» در ظاهر قصهای فانتزی است، اما لایههایی از ترس، تنهایی و انتخاب را در خود دارد؛ مضامینی که میتوانند برای تماشاگر امروز، هم آشنا و هم پرسشبرانگیز باشند. گفتوگو با سپهری فرصتی است برای بازخوانی روند تولید اثری که هم از نظر فنی پیچیده بوده و هم از نظر اجرایی با محدودیتهای فراوان روبهرو شده است؛ از دشواری هماهنگی میان بیش از پنجاه نفر عوامل تا چالش اجرای مداوم.
جرقهای از دل یک کلاس
سپهری روایت شکلگیری ایده را از کارگاهی آموزشی آغاز میکند:
«در یکی از کلاسها، پارمیس مکنونی که حالا نقش اصلی نمایش را بازی میکند، درباره شخصیت کورالاین حرف میزد. وقتی فهمیدم از ۱۱ سالگی با این کاراکتر زندگی کرده، جذبش شدم. او تکفرزند بود و فضای درون انیمیشن را دقیق حس کرده بود. این دلبستگی شخصی، برای من نقطه شروع شد. ایده را وارد فهرست طرحها کردم، اما از همان ابتدا مشخص بود که این پروژه باید جدیتر از بقیه دنبال شود.» به گفته سپهری، مسیر تا رسیدن به صحنه طولانی و پر از بازنویسی بوده است: «چندین بار متن نوشته و بازنویسی شد، تمرینات اولیه شکل گرفت، سرمایهگذار جذب شد و بعد کار بهصورت مرحلهبهمرحله پیش رفت. هر پله از این مسیر، تجربهای تازه بود. برای من کورالاین فقط یک اجرا نبود، یک آزمایش فنی و انسانی بود.»
طراحی صحنه؛ سینما روی صحنه تئاتر
نمایش کورالاین از همان ابتدا با دکور و طراحی متفاوتش شناخته شد. صحنهای که بیش از بیستویک بار تغییر میکند، بدون آنکه سالن در تاریکی فرو رود. سپهری میگوید:
«در تئاتر موزیکال، تعدد صحنهها اصلیترین چالش است. باید فیلمی را روی صحنه اجرا کرد، بدون وقفه و بدون تاریکی. این موضوع نیازمند طراحی هوشمندانه است. با سیدمهدی فاطمینسب نشستیم و بارها کانسپت را تغییر دادیم تا به فرم مینیمالیستی فعلی رسیدیم. در نهایت توانستیم کاری کنیم که در دو ساعت، بیستویک تغییر صحنه بیوقفه اتفاق بیفتد. این از نظر فنی برای گروه ما یک رکورد بود.»
او تاکید میکند که هدف اصلی، ساختن فضایی زنده و پرریتم بوده: «مخاطب در کورالاین مدام در حال جابهجایی میان فضاهاست. هر صحنه حکم فصل جدیدی دارد و همین باعث میشود ذهن تماشاگر لحظهای خسته نشود.»

موسیقی؛ زبانی برای عبور از پیچیدگی
در سالهای اخیر، موزیکالها دوباره در تئاتر ایران جان گرفتهاند. سپهری این گرایش را طبیعی میداند:«امروز مخاطب به کیفیتی عادت کرده که مدیون تلفنهمراه و تلویزیون هوشمند است. در چند ثانیه میتواند بهترین اجراهای جهان را ببیند. بنابراین باید چیزی بیشتر از گفتوگوی کلاسیک به او ارائه داد. موسیقی این امکان را میدهد که مفاهیم عمیق در بستری نرم و شنیدنی منتقل شوند. موزیکال، راهی برای عبور از مقاومت ذهنی مخاطب است.» به اعتقاد او، درک درست از فرم اجرایی اهمیت بیشتری از خودِ فرم دارد: «وقتی مفهوم درست باشد، موسیقی یا گفتوگو فقط وسیلهاند. جهان امروز با ریتم تند پیش میرود و تئاتر هم باید زبان تازهاش را پیدا کند.»
تغییر و تکامل در طول اجراها
کورالاین طی چند فصل اجرا شده و هر بار تغییراتی در متن و میزانسن داشته است. سپهری میگوید:«از دیماه پارسال تا امروز، هر شب تمرین و اصلاح داشتیم. در دور قبلی در تالار وحدت محدودیت زمانی دو ساعت داشت، در حالی که نسخه اولیه دو ساعت و نیم بود. مجبور شدیم نیم ساعت حذف کنیم و این باعث شد معنا و زیرمتن بعضی صحنهها آسیب ببیند. پس از هر بازبینی، بخشهایی را بازنویسی کردیم. شاید عجیب باشد اما فرم کلی نمایش تا امروز سه بار دگرگون شده. مخاطبی که شب اول آمده اگر دوباره ببیند، حداقل پنجاه درصد تفاوت احساس میکند.» او باور دارد تئاتر زنده است و باید مدام تنفس کند: «هیچ اجرایی تکرار عین به عین شب قبل نیست. بازیگران، موسیقی، ریتم، حتی انرژی سالن هر شب تازه است.»
بحران سالنهای تئاتر و اقتصاد معکوس
در بخشی از گفتوگو، بحث به وضعیت سالنهای تئاتر کشیده میشود؛ موضوعی که سپهری با صراحت از آن انتقاد دارد:«در سالهای اخیر تقریبا سالن جدیدی ساخته نشده. جز ایرانشهر، چیزی بهمعنای واقعی اضافه نشده. بسیاری از سالنهای قدیمی تعطیلاند یا در موقعیتهایی قرار دارند که دسترسی به آنها دشوار است. بعضی از سالنهای خوب، سالهاست خاک میخورند. در مقابل، سالنهایی ساخته میشود که هیچ ربطی به جغرافیای تئاتر ندارند.
انگار قرار است سالن افتتاح شود، نه تماشاگر شکل بگیرد.» او وضعیت سالنهای خصوصی را هم دوگانه توصیف میکند: «عدهای از سر دغدغه هنری سراغ این کار رفتند. هزینه کردند تا فضایی برای اجراهای مستقل فراهم شود، اما اغلب پس از یکی دو سال بهدلیل ناتوانی مالی تعطیل شدند. از سوی دیگر، سالنهایی هم با رانت و سرمایه بیرونی ایجاد شد که بدون شناخت از هنر، با انگیزه تجاری پیش رفتند. نتیجهاش سردرگمی در مدیریت و بیثباتی است. اسم سالنها مدام تغییر میکند، گروهها میان مالکیتها سرگرداناند و در نهایت کیفیت اجرا آسیب میبیند.»
اجرا در تالار وحدت؛ نبرد با موانع اداری
سپهری از مسیر پرچالش اجرای کورالاین در دور قبل در تالار وحدت میگوید:
«ما یک سال و نیم منتظر زمان اجرا بودیم. سه نامه وزیر عوض شد تا در نهایت تاریخ قطعی شد. وقتی نوبت رسید، در بدترین شرایط ممکن وارد سالن شدیم. اگر همدلی تیم فنی و برخی اعضای دلسوز تالار نبود، هرگز به صحنه نمیرفتیم.»
او با لحنی آرام اما دقیق ادامه میدهد:«در این میان، بارها شاهد بودم که نمایشهایی با شرایط مشابه بهسادگی حذف میشدند. نه به دلیل کیفیت پایین، به خاطر پیچیدگیهای اداری و نبود شفافیت در روند تخصیص سالنها. این سیستم بر پایه رانت و روابط شخصی شکل گرفته؛ جایی که گفتوگوی مستقیم یا درخواست شفاف معمولا نتیجه ندارد. به من صراحتا گفتند «تلاش نکن، نوبت تو نیست»؛ همین جمله خلاصه وضعیت مدیریتی تئاتر ماست.»
سپهری معتقد است چنین فضایی بسیاری از هنرمندان مستقل را به سمت سالنهای خصوصی سوق داده است: «وقتی کارگردانی با تفکر و دغدغه فرهنگی نمیتواند در سالنهای رسمی اجرا برود، ناچار است همه هزینه را خودش بپردازد. اگر شکست بخورد، نه فقط پروژه، که زندگیاش از هم میپاشد. متاسفانه این چرخه سالهاست ادامه دارد و تا زمانی که ساختار تصمیمگیری اصلاح نشود، اجراهای جدی همچنان در خطر فرسایش و حذف خواهند بود.»
اقتباس؛ وفاداری یا خلاقیت؟
نمایش کورالاین از دل یکی از معروفترین آثار ادبی معاصر بیرون آمده است. سپهری درباره نگاهش به اقتباس میگوید:«اقتباس، یک تیغ دولبه است. بعضیها فکر میکنند باید خطبهخط به منبع وفادار بود، بعضیها برعکس، میخواهند همه چیز را تغییر دهند. از نظر من، مهمترین اصل در هر اقتباس، حضور زیست شخصی خالق است.
اگر کارگردان و نویسنده دغدغه درونی نداشته باشند، اثر دروغ میگوید. تماشاگر هم این دروغ را حس میکند، حتی اگر آگاهانه نفهمد. وقتی حرف از درون میآید، حتی اگر ساختار دگرگون شود، اثر باورپذیر میماند.» او به تفاوت میان «خلق» و «کارگردانی» اشاره میکند: «کارگردانی برای من مدیومی است برای بیان حرف. مهم نیست ابزارش سینماست یا تئاتر یا نقاشی. اگر حرفی واقعی وجود داشته باشد، در هر قالبی شنیده میشود.»
پدیده بلاگرها روی صحنه
در سالهای اخیر حضور چهرههای فضای مجازی در تئاتر به بحثی جدی تبدیل شده است. سپهری نگاهش را با واقعگرایی بیان میکند:«سیستم تربیت بازیگر در ایران سالهاست دچار ضعف شده. نسل طلایی بازیگرانی که از دانشگاه تهران یا هنر بیرون میآمدند، امروز تکرار نشده. حالا با موج بلاگرها و چهرههای مجازی روبهرو هستیم که گاهی بدون آموزش روی صحنه میروند. واقعیت این است که کیفیت بازیگری بهطور کلی پایین آمده.
در بسیاری از موارد، تفاوتی میان بازیگر تئاتر و اینفلوئنسر وجود ندارد، چون هر دو ضعف تکنیکی دارند.» او البته به نگاه مطلق مخالف است: «نمیتوان گفت حضورشان صددرصد مضر است. بعضی از این افراد در مسیر کار، رشد میکنند و هنر را جدی میگیرند. مهم این است که انتخاب آنها از سوی کارگردان و تهیهکننده با شناخت باشد. تئاتر جایی برای آموزش نیست، جایی برای خلق است. وقتی اثر کیفیت داشته باشد، خودش بهترین داور است.»
دعوت به یک پرسش درونی
از سپهری میپرسم چرا تماشاگر امروز باید «کورالاین» را ببیند. پاسخش کوتاه اما تاملبرانگیز است:«چون این نمایش از تماشاگر یک سوال میپرسد: چرا به دنیا آمدی؟ همین. هرکس در طول اجرا با این سوال روبهرو میشود. اگر کسی حتی بعد از خروج از سالن لحظهای به آن فکر کند، ما به هدفمان رسیدهایم.»
او اضافه میکند: «کورالاین محصول همدلی گروهی است. از بازیگران جوان تا طراحان فنی و تیم پشتصحنه، همه با دستمزدهایی بسیار کمتر از پروژههای مشابه کار کردند، فقط برای آنکه اثری قابلافتخار بسازند. حدود پنجاه نفر همزمان روی صحنه و پشت صحنه کار میکنند تا ریتم اجرا حفظ شود. همین هماهنگی انسانی، بزرگترین دستاورد این پروژه است.»
پایان یک گفتوگو، آغاز یک مسیر
در پایان گفتوگو، سپهری با لبخند میگوید: «من از هیچ پروژهای نمیترسم جز پروژهای که قرار است بیحرف روی صحنه برود. تئاتر برای من یعنی حرف زدن از درد، از خیال، از امید. اگر کورالاین توانسته حتی ذرهای از این احساس را منتقل کند، پس زحمت گروه بیثمر نبوده.» نمایش «کورالاین» با سومین دور اجراهای خود، بار دیگر میزبان تماشاگران است؛ نمایشی که در میان ازدحام تئاترهای تجاری، یادآور این حقیقت ساده است:هنر، وقتی زنده میماند که پرسشی در دل تماشاگر کاشته شود.