کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۳۹۸۶۹
تاریخ خبر:

سفر در زمان | عکس یادگاری «یونگ‌پو؛ اویی و هاندانگ» در پشت‌صحنه سریال «جومونگ»

سفر در زمان |  عکس یادگاری «یونگ‌پو؛ اویی و هاندانگ» در پشت‌صحنه سریال «جومونگ»

عکس یادگاری «یونگ‌پو؛ اویی و هاندانگ» در پشت‌صحنه سریال «جومونگ» را ببینید.

در اینجا تصویری از پشت صحنه سریال جومونگ را با حضور وون کی جون (یونگ‌پو)، هو یو مین (اویی) و بازیگر نقش هاندانگ ملاحظه می‌کنید.

Screenshot 2025-10-29 160113

خلاصه داستان

داستان این مجموعه حول رخداد تاریخی شکست گوجوسان (چوسان قدیم) از امپراتوری هان در حدود سال ۱۰۸ پیش از میلاد و پیامدهای آن می‌چرخد. در آن سال، امپراتوری هان دولت گوجوسان را از میان برد و قبایل و ایالت‌های شمال کره را تحت انقیاد خود و چهار فرمانداری چینی درآورد. در این زمان، ژنرالی به نام هائه‌موسو، رهبری یک گروه مقاومت محلی که به نام «گروه دامول» شناخته می‌شوند را بر عهده گرفته و با حمایت گوموا که در آن زمان شاهزاده کشور بویو بود، برای شکست و بیرون راندن چینی‌ها به پا خاست. هائه‌موسو پس از زخمی‌شدن در یک نبرد، توسط بانو یوها دختر رئیس قبیله هابک نجات داده می‌شود. این اتفاق منجر به عشق آنها به یکدیگر و ازدواج‌شان می‌شود. پس از آن، هائه‌موسو توسط نیروهای کمین کرده هان پیدا و کور می‌شود (و بعدها پس از سقوط از سخره تصور می‌شود که مرده است). سواره‌نظام آهنین هان مردم قبیله هابک را به جرم پناه دادن به وی قتل‌عام می‌کنند و یوها اسیر دست آنها می‌شود؛ اما گوموا، یار قسم‌خورده هائه‌موسو که به یوها علاقه‌مند است، او را نجات داده و با خود به بویو می‌برد. یوها پسری به دنیا می‌آورد و نامش را جومونگ می‌گذارد. همه گمان می‌کنند که جومونگ فررند گوموا است؛ درحالی‌که هائه‌موسو پدر حقیقی اوست.

بیست سال بعد، جومونگ جوان شاهزاده‌ای ضعیف و ترسو است که تحت‌الشعاع و مورد تحقیر برادران ناتنی و بزرگترش، تسو و یونگ پو قرار دارد که برای به ارث بردن تاج و تخت بویو از پدرشان که دیگر امپراتور گوموا است، رقابت می‌کنند. از آنجا که همه معتقداند جومونگ پسر گوموا است، تصور می‌شود که او ادعای موجهی برای رسیدن تاج و تخت دارد و نفرت مادر دو شاهزاده دیگر از بانو یوهوا (که اکنون زن دوم امپراتور گوموا است) باعث تشدید دشمنی میان سه برادر می‌شود؛ درحالی‌که در حقیقت اصلاً برادر نیستند. این رقابت به یک سوءقصد به جومونگ توسط برادرانش ختم می‌شود و مجموعه‌ای از وقایع را به راه می‌اندازد که منجر به خروج جومونگ از قصر می‌شود. سرنوشت چنین است که جومونگ با پدر حقیقی‌اش، هائه‌موسو که نمرده بوده و اکنون پیرمردی سالخورده و نابینا است، روبه‌رو می‌شود و تحت سرپرستی و آموزش‌های مخفی او به جنگجویی ماهر تبدیل می‌شود؛ اما همچنان از اینکه پسر هائه‌موسو است بی‌خبر است. در همان زمان، جومونگ با بانو سوسانو از قبیله تجاری گیرو در جولبون، آشنا شده و آنها به یکدیگر علاقه‌مند می‌شوند. پس از ترور هائه‌موسو توسط تسو و یونگ پو، جومونگ تازه حقیقت را می‌فهمد و عهد می‌بندد که انتقام پدرش را بگیرد و چینی‌ها را از کره بیرون کند. او نزد گوموا بازمی‌گردد و ارتش بویو را در نبردی علیه فرمانداری‌های چینی «لینگدان» و «زنفان» با موفقیت‌هایی رهبری می‌کند؛ اما در جریان جنگ ناپدید شده و گمان می‌رود که کشته شده باشد. متعاقباً، تسو با تبانی با فرمانداری زوانتو، قدرت را در بویو به دست می‌گیرد و سوسانو را مجبور می‌کند تا به همسری با وی تن دهد. سوسانو که از زنده ماندن جومونگ بی‌خبر است، برای رهایی از دست تسو با خدمتکار خود اوته ازدواج می‌کند و بعدها از او دو پسر به نام‌های بیریو و اونجو به دنیا می‌آورد.

در همین زمان، جومونگ توسط رئیس قبیله هانبِک پیدا شده و توسط دختر وی بانو یی‌سویا مداوا می‌گردد. پس از یک شورش در قبیله و مرگ پدر بانو سویا، آنها به بویو می‌روند و بعدها با هم ازدواج می‌کنند. جومونگ در ظاهر مخلصانه به تسو خدمت و از این طریق اعتماد او را جلب می‌کند. با از بین رفتن شک‌های تسو، جومونگ و یارانش موفق می‌شوند گروه بزرگی از پناهندگان چوسان قدیم محکوم به بردگی را رهبری کرده و به سمت کوهستان صعب العبور «بونگی» هدایت کنند. آنها در آنجا پایگاهی ایجاد کرده و گروه منحل شده دامول را دوباره تشکیل می‌دهند؛ در مقابل مادرش بانو یوهوا و همسرش بانو سویا (که به تازگی باردار است) به عنوان گروگان در قصر نگه داشته می‌شوند. پس از یک خورشید گرفتگی، گوموا با کمک وزیر اعظم زیرکش بادوکبال، دوباره قدرت را به دست می‌آورد و تسو را برای چند سال به مرزها تبعید می‌کند. او تلاش می‌کند جومونگ را متقاعد کند که به قصر بازگردد و گروه دامول را منحل کند؛ اما جومونگ این پیشنهاد را رد می‌کند و وزیر اعظم نیز سعی می‌کند او و افرادش را از میان بردارد. طی سه سال آینده، گروه دامول رشد و شروع به متحدکردن قبایل مختلف محلی می‌کند که باعث احساس خطر بویو و هان می‌شود. آنها با هدف نابودی گروه دامول چندین‌بار به کوهستان لشکرکشی می‌کنند؛ اما هر بار شکست می‌خورند.

در مقابل، جومونگ موفق می‌شود با قبیله گیرو متحد شده و آنها را از خطرات نجات دهد. پس از مرگ اوته در نبرد، جومونگ و سوسانو موفق به تشکیل اتحادی می‌شوند که پنج قبیله سرزمین جولبون و ارتش دامول را یکپارچه می‌کند. آنها در نهایت موفق می‌شوند فرمانداری زوانتو را فتح کنند و کشور جدیدی را که «گوگوریو» می‌نامند تأسیس می‌کنند. در آن زمان بانو یوها و بانو سویا تصمیم به فرار از قصر و پیوستن به جومونگ را می‌گیرند؛ اما بانو یوها دستگیر و به دست گوموا خشمگین کشته می‌شود و بانو سویا و فرزند کودکش به نام یوری نیز مفقود می‌شوند. در آن سو و در میان اتحاد جولبون و دامول، بر سر اینکه چه کسی قرار است فرمانروا شود نزاع درگرفته است. جومونگ با وجود ناراحتی از ناپدیدی بانو سویا و فرزندش، با هدف پایان دادن به درگیری‌ها با سوسانو ازدواج می‌کند و بدین شکل، نزاع‌ها پایان می‌یابد و آن دو پادشاه و ملکه کشور تازه تأسیس خود می‌شوند. اما در حقیقت بانو سویا و پسرش یوری زنده هستند و به‌طور مخفیانه در گوگوریو به زندگی ادامه می‌دهند.

۱۵ سال بعد، یوری به جوانی فعال و با استعداد در هنرهای رزمی تبدیل شده است و با دوستانش در یک گروه تجاری فاسد خدمت می‌کند. در جریان یک توطئه ناموفق توسط یونگ پو، آنها به جان شاهزاده بیریو سوءقصد می‌کنند که موجب تحت تعقیب قرار گرفتن‌شان می‌شود. یوری و مادرش بانو سویا به بویو می‌گریزند و یوری پس از نشان دادن استعداد رزمی‌اش در یک مسابقه دوستانه با شاهزاده بیریو، به عنوان محافظ قصر بویو استخدام می‌شود. پس از سال‌ها، بانو سویا بالاخره به یوری می‌گوید که پدرش امپراتور جومونگ است و اینکه برای اثبات این حقیقت باید بخشی از یک خنجر شکسته چوبی را که در قصر بویو پنهان شده، به جومونگ نشان می‌دهد. یوری آن خنجر را پیدا می‌کند و به گوگوریو می‌رود تا آن را به پدرش نشان دهد. جومونگ نیز پس از دیدن آن یوری را می‌شناسد و هر دو برای نجات دادن بانو سویا که بیمار نیز هست می‌شتابند. با آمدن یوری به قصر، دوباره میان حامیان جومونگ و حامیان سوسانو بر سر اینکه چه کسی باید ولیعهد گوگوریو شود، رقابت در می‌گیرد. تا جایی که حامیان سوسانو برای از میان بردن یوری توطئه می‌چینند. بانو سوسانو پس از درک شدت بحران، تصمیم می‌گیرد برای از هم نپاشیدن کشور، تاج و تخت را به جومونگ و پسرش یوری واگذار کند و خودش همراه با پسرانش بیریو و اونجو و بخشی از قبیله گیرو، به سرزمین‌های جنوب می‌روند تا کشور جدید خودشان (بکجه) را تأسیس کنند. در همین زمان، جومونگ و جانشینش یوری به جنگ‌های خود با فرمانداری‌های چینی هان ادامه می‌دهند تا باقی سرزمین‌های چوسان قدیم را پس بگیرند و مردم‌شان را آزاد کنند. سریال با ذکر مرگ جومونگ در سن ۴۰ سالگی به پایان می‌رسد. 

تازه‌ترین تحولاتفرهنگیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۳۹۸۶۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر