از تاریکی تا حقیقت؛ داستان طراحی لباس در پیرپسر چیست؟
پیرپسر فیلم جنجالی چند ماه اخیر سینمای ایران است که حسابی طرفدار پیدا کرده و طیف بزرگی از سینمادوستان و حتی مخاطبان معمولی را به خود جذب کرده است.
به گزارش هفت صبح پیرپسر پر از ارجاعات ادبی، فرهنگی و سینمایی است و از موزیک بهمثابه یک ابزار ایدهآل برای داستانگویی استفاده کرده است. برای همین با هر قشر و گروهی از مخاطبان ارتباط برقرار کرده و توانسته حرف و سخن خود را به شکل و شیوههای مختلف به هرکس برساند. استایل بازیگران و طراحی گریم و صحنه هم از نقاط قوت آن است. بار دیگر با مرور این فیلم متوجه میشویم که چقدر طراحی لباس و استایلینگ در حوزه سینما و تصویر نقش مهم و حیاتی دارد. در ادامه، نگاهی خواهیم داشت به استایل شخصیتهای مختلف این اثر که گویا در شبکه اجتماعی هم بهنمایش درآمده است.
![]()
حسن پورشیرازی
![]()
غلام باستانی نقش پدر یک خانواده از همگسیخته را در پیرپسر ایفا میکند. همان خانه و خانوادهای که هر آن، ممکن است، بندهای آن از هم بگسلد و همه اعضای خود را زیر یک آوار سنگین مدفون کند. او تمام خوهای حیوانی را که میتواند در یک انسان متبلور شود، بهنمایش میگذارد؛ شهوت، تنبلی، خشم و… . خوشبختانه لباسهای او هم به کمک تعریف دقیق نقشش آمدهاند. غلام مدام لباسهایی چرک و گشاد بهتن دارد. لباسهایش بهرنگ لجناند و تیرگی و کثیفی از سر و روی آنها میبارد. هیچوقت او را مرتب و آراسته نمیبینیم. حتی زمانی که بیرون از خانه است یا به مهمانی میرود، باز هم تودهای گوشت بزرگ و کثیف است که با رنگهای قهوهای، لجنی، سیاه و طرحهای گشاد همراهی میشود. اصرار او در یک سکانس از فیلم به پوشیدن کفشهای پسر بزرگتر یا همان پسر خوب با بازیگری حامد بهداد را بهیاد بیاورید. غلام از پسرش میخواهد که کفشهایش را به او بدهد تا برای ملاقات بانوی مورد علاقهاش که از قضا، عشق پسر هم محسوب میشود، حاضر شود. او میخواهد پای خود را در کفش پسر کند تا شاید از رذالتش در نگاه محبوب کم شود و بتواند خود را در صف آدمها جا بزند که نمیتواند و نمیشود.
![]()
لیلا حاتمی
![]()
حاتمی دیگر از مرزهای خوببودن در بازی عبور کرده است. حالا هر فیلمی که بازی کند، دستکم نمره بیست را میگیرد و فقط باید دید که ستارهها و مثبتهای اضافیاش چند عددند. استایل او در پیرپسر هم به ایفای صحیحتر نقش کمک شایانی کرده بود. حاتمی در سکانس نخست حضور خود با یک ظرافت زنانه کمنظیر ظاهر میشود. شاید نقطه عطف استایل او همان کفشهای بنددار ظریفی است که به پا دارد و دوربین هم در تاکیدکردن روی آن، کم نمیگذارد. بعدتر در سکانسی که لیلا در حال اسبابکشی به محیط مردانه و تستسترونزده خانه استیجاری است، باز هم تاکید روی کفشهای او میشود و اینبار، کفشهای بسته و مردانهای به پا کرده است که خود گویای بسیاری از چیزهاست. حاتمی در این فیلم از لباسهایی استفاده میکند که به ابعاد زنانه اندامش طرح و زیبایی بیشتری میدهند. مثلاً کتهای کوتاه با یقههای طرحدار و شلوارهایی که خط و خطوط پاها را کشیدهتر و زیباتر جلوه میدهند. او از رنگ مشکی، قرمز در تیپ خود زیاد بهره میبرد. این دو رنگ نوعی رمزوراز زنانه را توأم با جذابیت و زیبایی ابراز میکنند.
![]()
حامد بهداد
![]()
حامد بهداد در جایگاه عنصر همیشهخوب و نیروی خیر داستان، استایل بسیار سادهای دارد. او تیشرتهای یقهگرد میپوشد، موهای مرتبی به سیاق بچههای مدرسهای دارد و همیشه آراسته است. او سادگی خاصی را ابراز میکند. نه خبری از اکسسوری و مدل موی خاصی است و نه از رنگهای خاص و ویژه استفاده میکند. حامد بهداد ساده است و این سادگی در تعریف شخصیتش بهکمک او آمده است. رنگهای مورد استفاده او هم تا حد زیادی شبیه به دنیایی است که در آن اسیر شده و راه خروجی از آن پیدا نمیکند. رنگها تیره و تارند. مشکی، طوسی و قهوهای. البته رنگهای تیره استایل او با تیرگی پوشش غلام باستانی کاملاً متفاوت است. لباسهای غلام چرکین است و استایل حامد بهداد؛ دلچرکین.
![]()
محمد ولیزادگان
![]()
محمد ولیزادگان هم یکی دیگر از بازیگران این اثر قابل تأمل است که حضور بسیار جذابی داشته و توانسته خود را در کنار بزرگان، بهخوبی معرفی کند. او استایل اسپرت و راحتی دارد. در خانه شلوارک میپوشد و در مهمانی یا سکانسهای بیرونی، تیپ کژوال و غیررسمی استفاده میکند. او سخت نمیگیرد، اما اسیر سختی ناشی از حضور پدری مستبد و آزارگر در خانه است. لباسهای او هم جلوهای از شادی و امید را ابراز نمیکنند. بیشتر از رنگهای کرم، طوسی و طیف رنگهای خنثی استفاده میکند و اکسسوریهایی در تیپ خود دارد که به سنوسال و سلیقه و سطح اجتماعیاش میخورند. ولیزادگان شلوار بگی میپوشد، تیشرتهای اسپرت دارد و یک پسر معمولی است؛ کاملاً معمولی در پی زندگی که آخر هم مثل تمام کاراکترهای دیگر محکوم به مرگ خانه تاریکشان، قربانی میشود.
![]()
بازیگران دیگر
![]()
شخصیتهای دیگر هم استایل و طراحی لباس درستی دارند. مثلاً شخصیتهایی را در نظر بگیرید که در پاتوق غلام با او هممنقلی هستند. آنها هم چرک و کثافت وجودی خود را در لباسهای کثیف و بدرنگی بهنمایش میگذارند که عموماً از طیف رنگهای خاکستری، قهوهای و سیاه انتخاب شدهاند. کاراکترها موهای آشفته، یقههای چرک و رنگوروی زرد و نامناسبی دارند. غمخوار پررنگترین حضور را درمیان آنها دارد؛ همان دوست صمیمی غلام که صاحب سمساری است و نسخهای دیگر از خود همان حسن پورشیرازی است و یک عتیقه (بهمعنای استعاری و نه واقعی) در دل آنتیکهای کهنه و خاکگرفته فروشگاهش بهنظر میرسد.
![]()
در آخر
فیلم پیرپسر اثر موفقی است و توانسته به فروش بالایی برسد. بسیاری از عناصر ساخت یک فیلم درجه یک در این کار رعایت شده و طراحی لباس هم یکی از آنهاست. چهرههایی که در پیرپسر ظاهر شدهاند، گریم و استایل متناسبی با شخصیتهای فیلمنامه دارند و ضمن باورپذیری و آشنابودن، حرفهای کاراکتر را بهخوبی منتقل میکنند.