کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۳۹۰۳۱
تاریخ خبر:
به یاد هنرمندی که سکوت را تصویر می‌کرد

واحد خاکدان؛ شاعرِ واقعیت

واحد خاکدان؛ شاعرِ واقعیت

برای او اشیا مرده نبودند؛ در هر چراغ خاموش،‌ در هر چمدان بسته، زندگی جریان داشت

هفت صبح،‌ ملک میرمهدی| واحد خاکدان جهان را از پشتِ سکوت می‌دید؛ جایی که رنگ، جان دارد و اشیا، زبان. او در بوم‌هایش، زمان را به تماشا گذاشت؛ با نوری کم‌جان، با سایه‌ای آرام. در نگاهش، هر چمدان بسته نشانی از زندگی بود و هر چراغ خاموش تپشی از حضور. آثارش هنوز نجوا می‌کنند، آرام و بی‌پایان.

 

 آغاز از صحنه و نور

واحد خاکدان در هفتم آذر ۱۳۲۹ در تهران زاده شد. خانواده‌اش اهل آذربایجان بودند و پدرش، ولی‌الله خاکدان، از پیشگامان طراحی صحنه در ایران بود. حضور در فضای صحنه و دکورهای تئاتری، نخستین جرقه‌های علاقه به تصویر را در ذهن او روشن کرد. دوران نوجوانی‌اش در هنرستان هنرهای زیبا گذشت و پس از آن تحصیلات خود را در رشته معماری داخلی در دانشکده هنرهای تزیینی ادامه داد. همان سال‌ها نخستین تابلوهایش را خلق کرد و آرام‌آرام به دقتی وسواس‌گونه در بازنمایی جزئیات رسید.

خاکدان2

 نخستین تابلوها و نگاه شاعرانه

در نخستین نمایشگاه انفرادی‌اش در گالری سیحون، نگاه‌ها به دقت و ظرافت آثارش جلب شد. خاکدان جهانی از اشیا را پیش چشم گذاشت که هر کدام بار معنایی خاصی داشتند. نگاهش به اشیا از جنس تقلید نبود. گفت‌وگویی درونی بود میان او و زمان. با هر چمدان، آینه یا میز رابطه‌ای عاطفی برقرار می‌کرد، گویی در هر شیء خاطره‌ای از زیستن نهفته است.

 

 اشیای خاموش، راویان خاطره

در آثار او، اشیای بی‌جان به سخن درمی‌آمدند. چمدان بسته نشانه‌ای از سفر ناتمام بود، پنجره نیمه‌باز یادآور امید و چراغ خاموش نشانه‌ خاموشی زمان. نقاشی‌هایش چنان دقیق و زلال بودند که بیننده احساس می‌کرد با عکسی روبه‌روست، اما در عمق آن تصویر، اندیشه‌ای فلسفی جریان داشت. رنگ در آثار او ابزار اندیشیدن بود؛ هر خط و هر سایه تلاشی برای درک معنا از دل واقعیت.

 

  سفر به غربت و فصل تازه

در دهه شصت شمسی، خاکدان به آلمان مهاجرت کرد. این جابه‌جایی برایش صرفاً تغییر مکان نبود، فرصتی بود برای بازنگری در گذشته و بازتعریف نگاهش به جهان. در آثار این دوره، فضا خلوت‌تر شد، سایه‌ها کشیده‌تر و حضور اشیا پررنگ‌تر. مهاجرت، سکوت آثارش را عمیق‌تر کرد. هر تابلو به شکلی از درون‌نگری بدل شد؛ گفت‌وگویی میان وطن و غربت، میان گذشته و اکنون.

 

 زمان در قابِ سکوت

موضوع اصلی آثار خاکدان، گذر زمان و ناپایداری اشیا بود. برای او، هر شیء حامل نشانه‌ای از زیستن بود. نقاشی را تمرینی برای حضور در لحظه می‌دانست؛ ریاضتی آرام برای دیدن آنچه از چشم دیگران پنهان می‌ماند. در تابلوهایش، ترک روی دیوار، زنگار فلز یا انعکاس نور بر سطح شیشه مفهومی از عمر و تغییر می‌یافت. هیچ عنصر تصادفی در آثارش نبود، هر چیز در جای خود معنا داشت.

 

  سکوتی زنده در فضای خلوت

در بسیاری از نقاشی‌ها، اتاقی متروکه یا میزی چوبی در مرکز تصویر دیده می‌شود. این فضاهای خالی در عین سکون، زنده‌اند. سکوت در آثار خاکدان از جنس رکود نیست، نشانه‌ای است از تأمل و حضور. مخاطب در برابر بوم‌های او احساس می‌کند که اشیا در انتظار گفت‌وگو هستند. نگاه به آثارش دعوتی است برای مکث، برای شنیدن صدای آرام زمان.

 

 پیوند فلسفه و نقاشی

در گفت‌وگوهایی که از او مانده، خاکدان از پیوند میان نقاشی و فلسفه سخن گفته است. رعایت جزئیات را تمرینی برای تمرکز ذهن و حضور در لحظه می‌دانست. باور داشت نقاشی نوعی مراقبه است؛ پلی میان دیدن و فهمیدن، میان ماده و معنا. در آثارش، فلسفه شرقی و زیبایی‌شناسی ایرانی در کنار ساختار مدرن غربی قرار می‌گرفتند و زبانی تازه می‌ساختند که نه تقلیدی بود و نه صرفاً تزئینی.

 

 شرق و غرب در گفت‌وگویی آرام

با وجود سال‌ها اقامت در اروپا، روح شرقی آثار او از میان نرفت. در هر تابلو ردّی از نور خانه‌های ایرانی، حس خاطره و نرمی رنگ‌های خاکی دیده می‌شود. شرق و غرب در آثارش با هم سخن می‌گویند؛ گفت‌وگویی بی‌کلام میان دو فرهنگ که در سکوت بوم شکل می‌گیرد.

 

 رنگ به‌جای کلمه

در واپسین سال‌های عمر، آثارش خلوت‌تر و آرام‌تر شدند. گویی رنگ‌ها هم به سکوت دعوت شده بودند. او با قلم‌مو قصیده‌ای تصویری برای اشیای فراموش‌شده نوشت. هر تابلو فصلی از زندگی‌اش بود؛ سفری از دقت به خیال، از حضور به غیاب. رنگ برایش زبان دیگری بود؛ زبانی که به جای واژه، اندیشه را روایت می‌کرد.

 

میراثِ سکوت

اکنون که از رفتنش خبر رسیده، قاب‌های خاموشش یادآور نفس آرام او هستند. مرگِ تن پایانِ نگاهش نیست. تابلوهایش هنوز زنده‌اند و در هر کدام، نوری کم‌جان اما ماندگار می‌تابد. خاکدان به ما آموخت که هنر تقلید نیست، ترجمه‌ روح است؛ تلاشی برای بازتاب لحظه‌های زیستن در چهره اشیا.

 

 تأمل در جهان خاکدان

در جهانی که شتاب نگاه را کوتاه کرده است، او ما را به مکث فراخواند. آثارش دعوتی‌اند برای دیدنِ درونِ اشیا، برای یافتن معنا در سکوت و برای شنیدنِ صدای آرامِ زمان. در جهان خاکدان، رنگ‌ها هنوز زنده‌اند، سایه‌ها هنوز نفس می‌کشند و خاطره‌ها هنوز بر سطح بوم می‌درخشند. روحش در همان اتاق‌های بی‌صدا آزاد است، همان‌جا که زمان ادامه دارد و سکوت، زیباترین زبانِ زندگی است.

 

 

آخرین تحولاتفرهنگیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۳۹۰۳۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر