کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۲۸۰۴۹
تاریخ خبر:
ترفند« نان و خنده» از عهد دقیانوس تا امروز

طنز و کمدی یا هزل و مبتذل

طنز و کمدی یا هزل و مبتذل

تولید انبوه طنز بی‌مایه، جامعه را سوی سرگرمی سوق داده و آگاهی جمعی را تضعیف می‌کند

هفت صبح، نیک‌آیین پارسا| جامعه گاه از منظر فرهنگی چنان هبوط می‌کند که فقط با فراهم کردن مواد غذایی ارزان و نمایش‌های سرگرم‌کننده مثل نمایش گلادیاتورها در روم باستان تا مسابقات و سرگرمی‌های عصر حاضر می‌کوشد راضی باشد؛ بی‌آنکه بخواهد به مسائل جدی سیاسی یا اجتماعی توجه کند.

حامد

به قول شاعر معروف رومی، «ژوونال» به «نان و خنده» بسنده کند. ژوونال این عبارت را در انتقاد از امپراتوری روم به کار برده و می‌گفت که مردم روم دیگر به آزادی یا عدالت اهمیت نمی‌دهند و فقط به «نان و سرگرمی‌ها» راضی‌اند. این وضعیت از عهد روم باستان تا به امروز زنده مانده است و گویی همچنان بی‌مرگ است.

329799_465

دقیانوس، وای وای افسوس!

اخیرا در یکی از برنامه‌های گفت‌وگومحور پربیننده، بازیگری جوان و محبوب با صراحت از عادات شخصی‌اش، از جمله خوابیدن بدون لباس و تجربه‌های جنجالی‌اش با مواد مخدر، سخن گفت. او با لحنی طنزآمیز از اخراجش از دانشگاه به دلیل رفتارهای غیرمتعارف تعریف کرد و حتی با افتخار اعلام کرد که با وجود معدل بالا در رشته ریاضی که آشکارا دروغ می‌گفت، از مفاهیم پایه مثلثات و هندسه بی‌اطلاع است و این علوم را بی‌فایده می‌داند.

 

حتی مجموع زوایای داخلی مثلث یا فرمول محاسبه مساحت دایره را هم نمی‌دانست. این سخنان که در قالب شوخی و خنده ارائه شدند، تعجب‌انگیز می‌نمود. اما چرا چنین محتوایی در انواع گوناگون از «جوکر» و بازی‌های رنگارنگ «مافیا» تا برنامه‌های تاک‌شوی بی‌محتوا در رسانه‌ها فراگیر شده و چه تأثیری بر مخاطبان، به‌ویژه جوانان دارد؟

 

از خنده تا سرکوب خرد

این برنامه تنها یک نمونه از موج رو به رشد تاک‌شوها، برنامه‌های کمدی و بازی‌های نمایشی است که با تکیه بر هجو، شوخی‌های سطحی و موضوعات پیش‌پا افتاده، مخاطبان میلیونی را جذب می‌کنند. از «خندوانه» با استندآپ‌های بی‌ضرر تا «جوکر» و «مافیا»، این برنامه‌ها ظاهرا برای سرگرمی ساخته شده‌اند، اما در بطن خود پیامی عمیق‌تر دارند که آن پرت کردن حواس مخاطب از مسائل جدی‌تر است.

 

این پدیده همان‌طور که در صدر این نوشتار به آن اشاره شد یادآور مفهوم تاریخی نان و سرگرمی است که در روم باستان برای آرام نگه داشتن توده‌ها به کار می‌رفت. در جامعه‌شناسی مدرن، این استراتژی به «وضعیت غیرفکری» تعبیر می‌شود، جایی که سرگرمی‌های سطحی جای تفکر انتقادی را می‌گیرند. مردم به بسیاری از رویدادهای ریز و درشتی که دوروبرشان می‌گذرد اهمیت نمی‌دهند و فقط به دنبال شوخی و خنده و سرگرمی و اندکی غذا برای پر کردن شکم هستند.

 

 سرگرمی یا حواس‌پرتی؟

در جهانی که رسانه‌ها نقش کلیدی در شکل‌دهی به افکار عمومی دارند، تولید محتوای هجوآمیز می‌تواند فراتر از سرگرمی عمل کند. وقتی رسانه‌ها بیش از حد به سرگرمی متمایل شوند، گفت‌وگوهای جدی اجتماعی و سیاسی به حاشیه می‌روند. در ایران، انواع تاک‌شوهای پرمخاطب با شوخی‌های گاهی رکیک و موضوعات پیش‌پا افتاده، به‌جای چالش مسائل روزمره مثل مشکلات اقتصادی یا فرهنگی و آگاهی‌بخشی به موضوعاتی مانند عادات شخصی، علاقه‌مندی‌های بی‌اهمیت فلان بازیگر یا چهره مشهور، رنگ موردعلاقه فلان خواننده، غذای دوست‌داشتنی فلان هنرمند، چگونه لاغر شدن فلان بازیکن، دلیل ازدواج نکردن فلان ورزشکار یا داستان‌های جنجالی می‌پردازند. این محتوا هرچند خنده‌دار و گاهی سرگرم‌کننده، ذهن مخاطب را از پرسشگری درباره مسائل کلان دور می‌کند.

 

خنده درمان هر درد؟

از منظر روان‌شناختی، برنامه‌های هجوآمیز مانند یک مسکن موقت عمل می‌کنند. خنده در زمان‌های دشوار، مانند بحران‌های اقتصادی یا اجتماعی، استرس را کاهش می‌دهد. همگی به خاطر داریم که روزهای ابتدایی ایام کرونا همه در حال رقص و شادی بودند تا بگویند روحیه‌ها قوی و آرام است و همه چیز به خوبی تحت کنترل است. از پرستاران در بخش‌های گوناگون درمانی گرفته تا مغازه‌دار و نانوا و مردمانی که در خانه حبس بودند، کلیپ‌های جذاب و خنده‌دار خود را در فضای مجازی منتشر می‌کردند.

 

اما این وضعیت دیری نپایید و خنده، حداقل درد کرونا را درمان نکرد. این خنده گاهی بهای سنگینی دارد. وقتی بازیگری در یک برنامه پربیننده با افتخار از بی‌سوادی یا رفتارهای غیرمتعارفش سخن می‌گوید، به‌طور ناخودآگاه ارزش‌هایی مانند آموزش و مسئولیت‌پذیری را کم‌رنگ می‌کند. این پیام برای مخاطبان جوان، به‌ویژه دانش‌آموزان، می‌تواند بدآموز باشد. وقتی یک چهره محبوب، هندسه را بی‌فایده می‌خواند، ممکن است ناخواسته انگیزه یادگیری را در نسل جوان تضعیف کند. آن هم در جامعه‌ای که آمار نشان می‌دهد، میانگین معدل دانش‌آموزان ایرانی به ده رسیده است.

 

چرا هجو فراگیر شد؟

سخنی منسوب به چرچیل است (حالا نبود هم مهم نیست) که می‌گوید «هیچ رویداد و رقابتی نیست که پشت آن پول پنهان نباشد». از منظر اقتصادی، تولید محتوای هجوآمیز هزینه کمتری نسبت به برنامه‌های تحلیلی یا آموزشی دارد. طبق داده‌های غیررسمی، برنامه‌هایی که با دو دوربین در یک استودیو ضبط می‌شوند با بودجه‌ای محدود اما با بازدهی مالی بالا به تولید می‌رسند.

 

این برنامه‌ها به دلیل جذابیت بصری و محتوای ساده، به‌سرعت مخاطب جذب می‌کنند و سودآورند. در مقابل، برنامه‌های تحلیلی که نیازمند پژوهش و محتوای عمیق‌اند، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند. این روند نشان می‌دهد که سرگرمی‌های سطحی نه‌تنها ارزان‌ترند، بلکه با پر کردن اوقات فراغت مخاطب، نوعی «اقتصاد حواس‌پرتی» ایجاد می‌کنند که در آن همه چیز ارزان حتی مفت است، به ویژه حرف‌هایی که گفته می‌شود.

 

فرهنگ‌سازی یا فرهنگ‌سوزی؟

از منظر فرهنگی، محتوای هجوآمیز می‌تواند ارزش‌های اجتماعی را بازتعریف کند. وقتی برنامه‌ای با میلیون‌ها بیننده، شوخی‌های رکیک یا بی‌توجهی به دانش را ترویج می‌کند، به ‌تدریج این رفتارها را در جامعه عادی می‌کند. طنز در ایران زمانی ابزاری برای نقد اجتماعی بود، نشریه‌هایی همچون «توفیق» یا «گل‌آقا» نمونه‌های بارز آن هستند.

 

اما در سال‌های اخیر طنز اجتماعی به هجو بی‌ضرر تبدیل شده است. این تغییر جهت، چه به دلیل محدودیت‌ها یا خودسانسوری تولیدکنندگان باشد یا نباشد، به کاهش گفتمان انتقادی منجر می‌شود. در عوض برنامه‌هایی که به موضوعات مبتذل می‌پردازند، به مخاطب القا می‌کنند که مسائل جدی ارزش فکر کردن ندارند؛ «مگر از دست ما کاری برمی‌آید، پس بی‌خود اعصاب خودتان را خراب نکنید. خوش باشید.»

 

وضعیت غیرفکری: وقتی فکر تعطیل می‌شود

هانا آرنت، فیلسوف سیاسی، مفهوم «وضعیت غیرفکری» را برای توصیف حالتی به کار برد که در آن افراد از تفکر انتقادی دست می‌کشند و به‌جای تحلیل، به واکنش‌های احساسی یا تقلیدی بسنده می‌کنند. برنامه‌های سرگرم‌کننده با شوخی‌های سطحی، دقیقا این وضعیت را تقویت می‌کنند. وقتی مخاطب درگیر خنده به یک شوخی جنسی یا داستان عجیب یک سلبریتی می‌شود، کمتر فرصتی برای فکر کردن به مسائل عمیق‌تر، مانند اهمیت آموزش یا مسئولیت اجتماعی پیدا می‌کند. این روند، به‌ویژه در میان جوانان، می‌تواند به کاهش مشارکت مدنی و آگاهی جمعی منجر شود.

 

بار شناختی و وضعیت غیرفکری ذهن

بمباران اطلاعات و مواجهه گسترده جامعه با تولید انبوه برنامه‌های هجو پدیده‌ای است که ذهن انسان را تحت فشار قرار می‌دهد، زیرا مغز ظرفیت محدودی برای پردازش داده‌ها دارد. نظریه‌های روانشناسی و عصب‌شناسی، آشکارا این موضوع را مطرح می‌کنند که مغز آدمی در مواجهه با حجم بالای اطلاعات دچار «بار شناختی» خستگی ذهنی و کاهش توانایی تمرکز می‌شود.

 

این وضعیت، تفکر انتقادی را مختل می‌کند و افراد را به پذیرش منفعلانه اطلاعات یا حواس‌پرتی سوق می‌دهد. در حوزه جامعه‌شناسی و رسانه، این پدیده با ارائه محتوای سطحی و سرگرم‌کننده تشدید می‌شود و ذهن را از مسائل عمیق منحرف می‌کند. مفهوم «اقتصاد توجه» نشان می‌دهد که فراوانی اطلاعات، توجه محدود انسان را مصرف می‌کند و به جای تحلیل منطقی، واکنش‌های احساسی یا تقلیدی را تقویت می‌کند.

 

از منظر روان‌شناختی، این حجم اطلاعات می‌تواند استرس را افزایش دهد یا به بی‌تفاوتی منجر شود، زیرا ذهن برای پردازش سریع داده‌های بی‌ربط طراحی نشده است. درنهایت، این فرآیند با ایجاد «وضعیت غیرفکری»، جایی که پرسش‌گری جای خود را به سرگرمی می‌دهد، آگاهی جمعی را تضعیف می‌کند. تقویت تفکر انتقادی و گزینش آگاهانه اطلاعات می‌تواند این چرخه را بشکند.

 

نمونه‌های جهانی: یک الگوی آشنا

این پدیده مختص ایران نیست. در بسیاری از جوامع با چالش‌های اجتماعی، رسانه‌ها به ابزار «سرکوب دیجیتال» تبدیل می‌شوند و با سرگرمی‌های سطحی، توجه مردم را از مسائل اصلی منحرف می‌کنند. در ایران هم برنامه‌های سرگرمی با تکیه بر فرمول‌های امتحان‌شده جهانی، مانند شوهای آمریکایی یا اروپایی، این الگو را بومی‌سازی کرده‌اند. اما تفاوت در این است که در ایران، این محتوا گاهی با ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی ناسازگار است و می‌تواند به تضعیف هویت فرهنگی منجر شود.

 

یک چرخه تکراری

آن گفت‌وگوی جنجالی در استودیو که با خنده‌های بلند مخاطبان همراه بود، تنها یک نمونه از چرخه‌ای است که هر روز در رسانه‌ها تکرار می‌شود. بازیگری که با افتخار از بی‌سوادی یا رفتارهای غیرمتعارفش سخن می‌گوید، نه‌تنها خود را در مرکز توجه قرار می‌دهد، بلکه به مخاطب این پیام را منتقل می‌کند که موفقیت نیازی به دانش یا مسئولیت ندارد. این چرخه، مانند همان «نان و خنده» روم باستان، ذهن جامعه را مشغول نگه می‌دارد؛ اما به چه قیمتی؟

 

محتوای هجوآمیز، هرچند در لحظه خنده‌آور باشد، می‌تواند در بلندمدت به کاهش آگاهی جمعی و تضعیف ارزش‌های فرهنگی منجر شود. برای مقابله با این روند، نیاز به تقویت رسانه‌های مستقل، برنامه‌های آموزشی جذاب و ترویج تفکر انتقادی در میان مخاطبان، به‌ویژه جوانان است. جامعه‌ای که تنها به خنده بسنده کند، ممکن است از پرسش درباره مسائل مهم بازبماند. 

 

فرهنگ فلافلی

در مصیبت‌نامه عطار آمده است، مردی از دیوانه‌ای پرسید: «اسم اعظم خدا را می‌دانی؟» دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است اما این را جایی نمی‌توان گفت» مرد گفت: «نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟» دیوانه گفت: «در قحطی نیشابور چهل شبانه‌روز می‌گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه در هیچ مسجدی را باز دیدم؛ از آن‌جا بود که فهمیدم نام اعظم خدا، بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است».

 

  آدمی اول حریص نان بود

این اندیشه عطار، همان است که مولانا نیز می‌گوید، «آدمی اول حریص نان بود». این اندیشه‌ها که در بطن و متن فرهنگ ایرانی نشسته، بن‌مایه‌های دینی و اسلامی هم دارد چنین که می‌گویند فقر که از در ‌آید ایمان از در دیگر بیرون رود. این افکار و اندیشه‌ها در پوست و خون فرهنگ جامعه ریشه دارد و انسان ایرانی را فارغ از هرم مازلو می‌کند. هرمی که رفع نیازهای اولیه انسان را بر دیگر نیازهای آدمی برتر می‌نشاند. براساس این هرم که نشان‌دهنده سلسله مراتب‌ نیازهای انسانی است، افراد ابتدا نیازهای اساسی خود را برآورده می‌کنند و سپس به نیازهای بالاتر می‌پردازند. اما اندیشه عطار و مولانا، انسان ایرانی را حتی از اندیشه‌های مارکس که اقتصاد را زیربنای هر امر روبنایی می‌داند، هم بی‌نیاز می‌کند.

 

 فلافل‌های دست یافتنی

بنابراین وقتی اوضاع اقتصاد خراب شد، امور آدمی رو به اضمحلال می‌گذارد و آدمی سوی نیازهایی گرایش پیدا می‌کند که به بقای او کمک کند و دیگر به فکر فرهنگ نیست، به فکر خوراک روح نیست، حتی در خوراک هم به فکر خوراک خوب نیست. در این حال انسان به این می‌اندیشد که بتواند چگونه با کمترین هزینه شکم را سیر کند، پس فست‌فودها جای دیزی و چلوکباب را می‌گیرد، سفره‌های سنتی کوچک می‌شود و فلافل به شکم‌سیرکن بخش عمده‌ای از جامعه تبدیل می‌شود. وقتی خوراک شکم تنزل می‌یابد خوراک روح که کالایی لوکس‌تر است دسترس نایافتنی‌تر می‌شود؛ زیرا آدمی اول حریص نان است و تا شکم سیر نباشد سراغ خوراک روح نمی‌رود. اینجاست که اقتصاد با فرهنگ گره می‌خورد.

 

 هیولای هزار دست و هزار سر

تولیدکننده محتوای هنری هم از این فضا بی‌بهره و در عین حال بی‌تاثیر نیست. او از یکسو می‌کوشد با کمترین هزینه ممکن اثری تولید کند که به اندازه همان فلافل بی‌کیفیت و ارزان قیمت باشد اما در آن واحد به همان اندازه فلافل، شکم پرکن روح هم باشد و البته آن را به چند برابر قیمت به خلق‌الله هم بفروشد.

 

از این روست که برنامه‌های متعدد و رنگارنگ بر بستر اینترنت همچون قارچ رشد می‌کنند و می‌رویند و یکی پس از دیگری می‌کوشند به هر زهر و زوری که هست خنده بر لب‌ها بنشاند با این امید که خنده بر هر درد بی‌درمان دواست، اما زهی خیال باطل. اگر روزی علی‌اکبر دهخدا می‌نالید که تهران چگونه هیولایی است که شبانه‌روز هزاران حزب سیاسی در آن همچون قارچ می‌روید، امروز می‌توان همان قیاس را برای برنامه‌های تاک‌شو و بی‌محتوای فرهنگی هم به کار برد که تهران چگونه جایی است که روزانه ده‌ها برنامه هجو در آن می‌روید.

 

چون تولید آن ارزان است، قیمتی ندارد، هزینه‌ای ندارد، دو یا سه دوربین، یک مجری و یک مهمان حتی بی‌نویسنده متن و غیره که تمام ماجرا در یک استودیوی اجاره‌ای، زیر‌پله‌ای در خیابان، زیرزمینی در خانه یکی از دوستان، پارکینگ خانه یکی از اقوام، ضبط و بر بستر اینترنت منتشر می‌شود.

 

کفش کج و پای کج

تولید برنامه‌های فاخر آموزشی، آگاهی‌بخش، تاریخی، سینمایی و طنز فاخر اجتماعی به این آسانی‌ها نیست؛ تیم می‌خواهد، اتاق فکر می‌خواهد، نویسنده و طراح می‌خواهد، کارشناس می‌خواهد اما تمام این ‌پول می‌خواهد که نیست. امروزه اگر بخواهیم سه قسمت پایانی سریال «قهوه تلخ» ناتمام را تکمیل کنیم هزینه تولید همان سه قسمت چند برابر هزینه تولید تمام قسمت‌های تولید شده آن خواهد بود. به همین جهت وضعیتی پیش می‌آید که به تعبیر فیض کاشانی از زبان این، سخن در گوش آن، می‌رود چون کفش کج در پای کج.

 

 خنده‌های ارزان

بنابراین بی‌نیاز از نظریه‌های غربی درباره اولویت و اهمیت اقتصاد در جامعه به روشنی می‌توان گفت ریشه تمام این مسائل در اقتصاد خلاصه می‌شود. مادام که انسان ایرانی در فکر تأمین قوت غالب خود باشد و مدام به این بیاندیشد که چگونه خرج را دخل کند و سرماه را به ته ماه برساند، هرگز به این نمی‌اندیشد چه کالای فرهنگی خوب است یا بد.

 

فقط در این اندیشه است که چگونه می‌تواند سر خود را به هر بهانه‌ای با هر روشی گرم کند و دمی بیاساید؛ در روزگارانی که تورم و فشار اقتصادی دمار از دودمانش در آورده است. اینجاست که خواسته یا ناخواسته شیوه تفکر و نگرش زیست او در قرن بیستم با همان شیوه عهد باستان گره می‌خورد تا مصداق بارز گفته ژوونال، شاعر رومی باشد و به لقمه نانی و خنده‌ای بسنده کند.

 

سایر اخبارفرهنگیرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۶۲۸۰۴۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر